✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
شاهزادهای به شهری در قلمرو پدر خویش
سفر کرد او تصمیم گرفت ناشناخته سفر کند
تا کسی او را نشناسد
چون به دروازه شهر رسید
نگهبانان شهر با او تندی کردند
شاهزاده وارد شهر شد
و به سمت نانوایی رفت تا نانی تهیه کند
نانوا چون او را غریب دید تحقیرش کرد
به کنج بنایی رفت تا استراحت کند
از آنجا نیز دورش کردند
به ناگاه جوان همسن و سالی او را دید
و با او دوست شد هر دو مدتی با هم
همسفر شدند
جوان را تاب تحقیر او نیامد و گفت:
در این شهر غریب چه میکنی؟
به شهر خود برگرد
شاهزاده گفت: بیا با هم چند روزی به شهر
ما سفر کنیم جوان پذیرفت و با او همراه شد
چون به دروازه شهر رسیدند
بسی دید او را تکریم و احترام میکنند
و با مکنت به سراغش آمدند
و او را به دربار پادشاه بردند
جوان فهمید او شاهزاده است و در تعجب شد
از او سؤال کرد چگونه در شهر غربت
این همه رنج و بیاحترامی را تحمل کردی
و سکوت نمودی در حالی که شهر ما نیز
ملکاش برای پدر شماست و همه تحت
امر او هستند؟
شاهزاده گفت: وقتی کسی به من اهانت
میکرد همیشه با خودم میگفتم
این بنده مرا و جایگاه مرا نمیشناسد
اگر میدانست چنین توهین نمیکرد
و اگر جائی ترس از گرفتار شدن داشتم
با خود میگفتم این سرزمین برای پدر من است
کسی قدرت زندانی کردن مرا در این شهر ندارد
بگذار بترسانندم
اگر کسی مرا از جای خوابم دور میکرد
میگفتم خدایا این سرزمین ملکاش
به دست پدر من است اگر او میدانست
مرا نمیتوانست بیرون کند
چنین بود که صبرم هرگز تمام نشد
تا با سربلندی و بدون اینکه رنجی در آن شهر
تحمل کنم به شهر خویش و دربار فرمانروائی
برگشتم
آری مثل دنیا هم چنین است
اگر ما قدرت و پشتوانه خدا را پشت سر
خود حس کنیم و با اعمال نیکمان
محبت خداوند را جلب کنیم و بدانیم
خداوند دوستمان دارد تمام این دنیا
ملک ما میشود
دیگر از سخن کسی نمیرنجیم
و از کسی متوقع نمیشویم
و صبوری میکنیم تا به سلامتی این دنیای
غریب را به شهر و موطن اصلی خود
که از آن به این شهر غریب آمدهایم
با استقبال فرشتگان وارد شویم
#داستان_
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━━┓
❤️ ❤️
┗━━━━━━━━━━┛
«اللّٰھـم؏ـجلݪِـۅَلیِڪــالفــࢪج🔗♥»
🎬 #مومیایی (به انگلیسی: The Mummy) یک فیلم اکشن-آخرالزمانی آمریکایی به کارگردانی الکس کورتزمن و نویسندگی دیوید کپ، کریستوفر مککوری و دیلن.
▪️#داستانِ_،فیلم: یک شاهدخت مصری بانام آمنا (سوفیا بوتلا) جانشین پدرش در مصر باستان است اما پس از تولد برادرش این عنوان از او گرفته میشود او با شیطان پیمان میبندد و پدر و برادرش را میکشد اما محافظان موفق به دستگیری او میشوند و او را در یک دخمه، در عمق یک بیابان دور از #مصر دفن میکنند که عراق امروزی است.
▪️گروهی از محققین به سرپرستی #باستانشناسی به نام جنی هالسی و با کمک یک نظامی به نام نیک مورتون این مقبره را در #عراق پیدا میکنند.
▪️حالا این شاهزاده که سرنوشتش ناعادلانه از او گرفته شده، به دنبال خروج تابوتش توسط گروهی از محققین، در عصر حاضر بیدار میشود و با خودش شرارتی باستانی فراتر از درک بشر به ارمغان میآورد. این شاهزاده با بیدار شدنش، از شنهای داغ بیابانهای #خاورمیانه سوغاتی عجیب و وحشتناک برای مردم لندن امروز میبرد و پنجرهای جدید رو به دنیای #خدایان و #هیولاها باز میکند، اما حاملان تابوت این موضوع را نمیدانند.
▪️دکتر جکیل در محل تحقیقات خود به آنها توضیح میدهد که نیک گرفتار یک #طلسم شده و برای همین از سقوط جان سالم به در بردهاست. همچنین او با تزریق جیوه قصد کشتن آمنا را دارد. نیک میفهمد جکیل میخواهد او را بکشد با او درگیر میشود در همین حال آمنا هم موفق به فرار میشود.
🌹🇮🇷📡 📣 اطلاع رسانی اخبار فتنه
🌸 @akhbarefetneh 🌎 🍁