eitaa logo
اخبار لفور
1.6هزار دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
18.6هزار ویدیو
221 فایل
هرچیزی که درباره #لفور بایدبدانید #لفور جایی که بایدرفت ودید اخبار و مطالب ارسالی شما👇 @Ab_Azizi #تبلیغات پذیرفته می‌شود👆 کانال ایتا @akhbarelafoor گروه ایتا eitaa.com/joinchat/131203086C0505ea2121 کانال تلگرام t.me/akhbarelafoor
مشاهده در ایتا
دانلود
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️سرریز سد ایلام پس از ۴ سال @akhbarelafoor
♦️تصویری از دو شهید حادثه تروریستی امروز در کورین زاهدان 🌹 شهدا را یاد کنید با ذکر یک صلوات 🌹 @akhbarelafoor
🌹 جزئیات دستگیری عامل شهادت دو مامور پلیس در کورین زاهدان 🔹ظهر امروز کارکنان انتظامی بخش کورین زاهدان در حین گشت زنی و تامین امنیت منطقه به دو نفر مظنون که افراد مذکور با مشاهده مامورین اقدام به فرار و در خیابان به سمت مامورین تیراندازی می نمایند. 🔹در این درگیری مسلحانه مامورین پلیس موفق به دستگیری یکی از تروریست‌های مسلح و کشف یک قبضه سلاح کلاشینکف و مهمات همراه آن شدند. 🔹بر اساس این گزارش، متاسفانه بر اثر تیراندازی تروریست‌های کوردل دو نفر از سربازان به نام‌های محمد رودابی فرزند رحمدل متولد بیست و یکم آذرماه ۱۳۸۳ اهل سبزوار و سرباز علی قاسمی فرزند غلامرضا متولد دهم بهمن ماه ۱۳۸۳ اهل زاهدان به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند. @akhbarelafoor
♦️ترامپ: بایدن تحت تاثیر موادمخدر است؛ قبل از مناظره باید تست بدهد 🔹دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا مدعی شد که بایدن در طول سخنرانی سالانه خود «به شدت تحت تاثیر مواد مخدر» و بوده و آن را «بدترین خطابی که تا به حال دیده‌ام» عنوان کرد. 🔹او در ادامه به رسوایی سال گذشته اشاره کرد که در آن سرویس مخفی یک بسته کوکائین در کاخ سفید کشف کرد و نشان داد که «احتمالاً به بایدن به نحوی برای عبور از سخنرانی سالانه کمک شده است.» 🔹ترامپ گفت: «وضعیت سخنرانی را تماشا کردم، او در ابتدا بسیار پرانرژی و خوب بود اما در پایان به سرعت محو شد، چیزی در آنجا در حال وقوع است.»/ ایسنا @akhbarelafoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 اینم جواب رئیس جمهور آمریکا به اونایی که می پرسن: چرا آمریکا و ... به ایران حمله نظامی نمی کنه؟ 👌درود بر ایرانیانِ سلحشور🇮🇷 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
16.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مافیای مُد و لباس 🎥 آیا میدانید چرا مچ پا و دست و دکمه مانتو ها در مد جدید باز است پس خواهش میکنم که این ۴ دقیقه کلیپ که ارزش دیدن رو برای حفظ شخصیت انسان دارد را ببینید تا بیشتر آگاه شوید. لااقل بدانیم که چه می پوشیم 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
12.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 آهنگ "نامه ای برای تو " آواز آواز : استاد محمدرضا آهنگساز : سلیم فرزان شعر : آذر صرافپور 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
📗 : 👈الطاف بی نهیت خدا یاد دارم در ایام جوانی و نادانی در سال 80 از تهران به زیارت (مرحوم) پدرم به خوی رفتم. پدرم قبض فیش آبی را که مبلغ آن 3000 تومان (با بدهی) و برای یکی از همسایگان بی‌بضاعت بود به من داد و از من خواست پرداخت کنم. ما هم جوان بودیم و سرشار از آرزو. به پدرم گفتم: اگر اجازه دهید من نصف این مبلغ را پرداخت کنم؟ (آن هم با کراهت گفتم) پدرم گفتند: ای پسرم هر چقدر نماز و روزه بخوانی و اهل انفاق نباشی، تو را راه نجات سخت است. خجالت بکش و خساست به خرج نده. حقیر به ذوقم برخورد و گفتم: ای پدر، می‌دانی که من متاهل هستم و خانه‌ای هنوز نخریده‌ام و ماشین ندارم. ضمنا این پول متعلق به اهل و عیال من است باید آن‌ها هم راضی باشند، من که نگفتم آب مصرف کنند وقتی پول ندارند!!! پدرم، تبسمی کرد و پاسخ حکیمانه‌ای فرمودند. گفتند: آیا امکان داشت در طول سفری که آمدی تصادف کنی؟ گفتم بلی. گفت: چه کسی تو را حفظ کرد؟ گفتم خدا. گفت : امکان داشت در شهر تصادف کنی و زخمی بشوی؟ گفتم بلی. چه کسی نگه داشت؟ گفتم خدا. گفت: الان امکان دارد فرزندت مریض شود؟ آیا می گویی به بیماری ، که صبر کن من ندارم؟ چه کسی نگه داشت؟ گفتم: خدا. گفت: احسنت. همان خدایی که تو را از بلا نگه داشت، امر کرد این قبض را پرداخت کنی. حالا تو بین اجرای امر خدا و همسرت، اختیار داری. هر وقت آن خدا برای این همه لطف و نگه داشتن تو از بلاها، به دنبال رضایت و اجازه همسرت بود، تو هم زمان اجرای امر او به دنبال رضایت و اجازه همسرت باش!!! استدلالی که هیچ منطق و عقل سلیمی نمی‌تواند رد کند. 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 أبابیل تنها پرنده ای که در ماه رمضان موقع خوردن آب صورتش را میپوشاند. 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
🔅 ✍️ همیشه وقت برای جبران نیست 🔹کلاس را همهمه گرفته بود تا اینکه استاد وارد کلاس شد. کلاس را سکوت فراگرفت. از اینکه روز اول دانشگاه بود هیجان خاصی داشتم؛ رشته حقوق. 🔸برای واردشدن به این رشته خیلی تلاش کرده بودم و این باعث می‌شد احساس غرور کنم. 🔹در همین افکار به‌سر می‌بردم که ناگهان گویی استاد ذهن تمام دانشجوها را خوانده بود، با صدایی رسا قبولی در کنکور و قبولی در این رشته را به همه تبریک گفت. 🔸ایشان یکی از استادهای باتجربه بودند که از آوازه زیاد بی‌نصیب نبودند. آن روز برایمان خاطره‌ای را تعریف کردند که باعث شد تمامی سال‌هایی که مشغول به تحصیل بودم، خط‌ومشی من قرار بگیرد. 🔹استاد یک مرد میانسال با موهای جوگندمی بود که در منصب قضاوت قرار داشت. از آن روز سال‌ها می‌گذرد اما به‌خوبی خاطره‌ای که برایمان تعریف کرد ملکه ذهنم است. 🔸استاد سرفه‌ای کرد، سینه‌اش را صاف کرد و با لحن آرامی گفت: دانشجوهای عزیزم، می‌دانم که همه شما رویای قضاوت و وکالت را در سر دارید و به این امید وارد این رشته مقدس شده‌اید. ولی آگاه باشید وظیفه شما بسیار سنگین است. وجدان بیدار می‌خواهد که هر لحظه شما را نهیب بزند. 🔹آهی کشید. دستی بر موهای لختش کشید و این بار با افسوس گفت: سال‌ها پیش قاضی یکی از شعبه‌ها بودم. تازه‌کار نبودم اما مثل الان خبره هم نبودم. روزی برای پرونده‌ای مجبور به صدور حکم اعدام شدم. 🔸آن روز را هنوز به یاد دارم. بسیار ناراحت و غمگین بودم. یک ماهی گذشت و بعدا مشخص شد شخص به ناحق این حکم برایش صادر شده. 🔹سعی در شکستن حکم کردیم اما متاسفانه دیر شده بود. بعضی اشتباه‌ها قابل جبران نیست. 🔸روزها گذشت تا اینکه روزی وقتی خواستم از شعبه خارج شوم، خودکارم روی زمین افتاد. مردی سیاه‌پوش فریاد زد: آهاااااای اسلحه‌ات افتاد. 🔹با خشم نگاهش کردم و او در جواب نگاهم گفت: تو با همین قلمت پدر مرا کشتی و به چوبه دار آویختی. 🔸اشک در چشمان استاد حلقه بست. آهی کشید و گفت: مراقب باشید، شاید اشتباه شما هیچ‌وقت قابل جبران نباشد. 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
✍ یکی از خیرین اصفهان که به علامه مجلسی ارادت داشت، شبی بعد از نماز جماعت خدمت ایشان آمد و گفت:گرفتاری مهمی برایم پیش آمده است. 🔸علامه مجلسی گفت: چه گرفتاری؟ آن مرد گفت: لوطی باشی محل، به من خبر داده است که امشب با دوستانش می‌خواهند به خانه من بیایند و شام میهمان من باشند و قهراً می‌دانم اسباب لهو و لعب را هم می‌آورند و موجبات ناراحتی ما را فراهم می‌کنند و ما را در حرام می‌اندازند. 🔹علامه مجلسی گفت: خودم می‌آیم و به لطف خداوند، مسأله را آن طوری که خدا بخواهد حل و فصل می‌کنم. جناب علامه از راه مسجد جلوتر از میهمان‌ها به خانه آن مرد رسید، وقتی بعد از مدتی لوطی باشی و رفقایش وارد شدند، ناگهان چشمشان به شیخ الاسلام اصفهان؛ مرحوم مجلسی افتاد، تنبک و تنبورهای خود را پنهان کردند و مؤدبانه در محضر او نشستند. اما لوطی باشی از میزبان سخت ناراحت و دلگیر شد که او علامه مجلسی را موی دماغ و مزاحم عیش‌شان کرده بود. 🔸لوطی باشی شروع به سخن گفتن کرد و گفت: جناب مجلسی! ما لوطی‌ها صفات خوبی هم داریم، کمتر از اهل علم هم نیستیم. علامه مجلسی گفت: من که چیزی از خوبی‌های شما نمی‌دانم. لوطی باشی گفت: جناب مجلسی! تو با ما معاشرت نداری که بدانی ما چه صفات خوبی داریم؛ ما در نمک‌شناسی بی‌نظیریم. 🔹لوطی کسی است که اگر نمک کسی را چشید، تا آخر عمر یادش نمی‌رود و به صاحب نمک خیانت نمی‌کند. علامه گفت: ولی من این صفت را در شما نمی‌بینم. لوطی گفت: در اصفهان، از هر کس می‌خواهید، بپرسید تا ببینید ما نمک چه کسی را خورده‌ایم که نمکدانش را شکسته باشیم و به او بد کرده باشیم. 🔸مجلسی گفت: خودم گواهی می‌دهم که همگی شما نمک‌نشناس هستید. آیا شما نمک خداوند را نخورده و نمکدانِ او را نشکسته‌اید؟ خداوند که این همه نعمت به شما داده، نعمت سلامتی و چشم و گوش و دهان و دست و پا و… به شما داده و هر روز شما را بر سفره خود نشانیده و روزیِ شما را رسانیده است، 🔹چرا نمک به حرامی می‌کنید؟ این همه از نعمت‌های الهی استفاده می‌کنید و باز هم سرکشی و گناه و پیروی از هوا و هوس می‌نمایید؟! سکوت سراسر مجلس را فرا گرفت، رنگ خجالت بر چهره‌شان نشست، زیرچشمي به هم نگاهی کردند و بدون اینکه سخنی بگویند، خانه را ترک کردند. 🔸صبح روز بعد در خانه علامه به صدا درآمد، وقتی که در خانه را گشود، رئیس آن گروه را دید که پشت در خانه ایستاده است. رئیس زودتر از علامه سلام کرد و گفت: دیشب سخن شما مرا به فکر واداشت، اینک غسل کرده و توبه کرده‌ام و آمده‌ام تا شما مسائل دینی را به من بیاموزید، لبخند رضایت بر لبان علامه نشست و با روی گشاده او را به خانه خود دعوت و از او پذیرایی کرد. 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
📗 داستان آفتابه دار فیضیه : استاد عبدالقائم شوشتری: 🔸خدمت آقای الهیان عرض کردم شما در قم استادی را می شناسید که بنده از او استفاده کنم؟ گفت: بله گفتم: کیست؟ گفت : حضرت معصومه 🔸 گفتم:دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. گفت:دومی آقای بالخیر آفتابه دار مدرسهٔ فیضیهٔ و دارالشفاء است و او مرد پیچیده ای است تمام طلاب آن سالها او را می شناسند چون بیش از ده سال آفتابه دار بود 🔸گفتم: آقای الهیان این مرد همیشه صدای بزغاله در می آورد و طلاب را می خنداند کسی که دائم به مضحکه مشغول است چطور می تواند از اولیاء الله باشد. 🔸گفت: تو بیشتر بنشین اینها برای رد گم کنی بود این آقا قد کوتاهی داشت و چاق ، از قباهای کهنه طلبه ها می پوشید و گاهی چند قبا روی هم می پوشید و اصلاً هیکل او خنده دار بود، هر طلبه ای که برای آب برداشتن از حوض مرکزی می آمد، صدای بزغاله در می آورد و طلبه ها می خندیدند 🔸 بعضی طلبه ها گاهی یک ریال پول در سینی می انداختند برای آنها دو مرتبه صدا در می آورد. 🔸گفتم آقای الهیان داری سر من شیره می مالی؟ گفت: نه به خدا، اولیاءالله گاهی به این شکل خود را مسطور می کنند 🔸من در ردیف ایشان غیر از ایشان بزرگ مرد دیگری را می شناسم که در دامغان تشریف دارند به نام معلم دامغانی به دامغان رفتن آن زمان میسر نشد 🔸با خود گفتم اول بروم سراغ نقد، اولین ملاقاتی که با معرفت خدمت ایشان رفتم در ماه رجب بود تا وارد وضو خانه شدم این دفعه صدای بزغاله در نیاورد و برای من احتراماً از جایش بلند شد و اشاره کرد بیا پهلوی من بنشین 🔸من بارها او را دیده بودم و به او آن یک ریالی که طلبه ها می دادند داده بودم هیچ وقت این طور احترام نکرده بود صدای بزغاله را تعطیل کرده بود اما این دفعه گویا فهمیده بود که من او را شناخته بودم 🔸گفت: پسر جان اسمت چیست؟گفتم:عبدالقائم شوشتری 🔸گفت : من همیشه به جهت الطافی که خدا به من داشته ، شاد و شنگولم ، دل وقتی به یاد خدا شاد شد از تمام وجود مؤمن سرور و شادی می بارد 🔸الآن ماه رجب است و چند روزی بیشتر به ۲۵ رجب نمانده ، شهادت حضرت موسی بن جعفر ، شما روز شهادت مرا خواهی دید که خنده نمی کنم و صدای بزغاله در نمی آورم ، چون امام زمان عزادار است پس ما هم عزا داریم در بقیه روزها می خواهم سربازان امام زمان را شاد کنم اینها اکثراً از قشر ضعیف جامعه هستند و غم بی پولی در جهره شان پیدا است (جالب اینجاست که اینجانب این قصه را در همان ایام از استادم شنیدم ) از آن تاریخ به بعد هر وقت فرصتی می کردم می رفتم و خدمت ایشان می نشستم 🔸همان روز اول به من سفارش کرد مرا به طلبه ها معرفی نکن خودت هم اینجا زیاد ننشین در اوقات خلوت بیا با هم صحبت کنیم صحبت های او بیشتر پیرامون خدمت خالصانه ی مادی به فقرا بود ، مخصوصاً طلاب. 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید