eitaa logo
اخبار لفور
1.9هزار دنبال‌کننده
25.4هزار عکس
29.6هزار ویدیو
235 فایل
هرچیزی که درباره #لفور بایدبدانید #لفور جایی که بایدرفت ودید اخبار و مطالب ارسالی شما👇 @Ab_Azizi #تبلیغات پذیرفته می‌شود👆 کانال ایتا @akhbarelafoor گروه ایتا eitaa.com/joinchat/131203086C0505ea2121 کانال تلگرام t.me/akhbarelafoor
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 👈سر نوشت متفاوت در برادر دو برادر بودند كه يكي از آنها معتاد و ديگري مردي متشخّص و موفق بود. براي همه معما بود كه چرا اين دو برادر كه هر دو در يك خانواده و با يك شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتی متفاوت داشته اند؟ از برادرِ معتاد، علت را پرسيدند. پاسخ داد: علت اصلي شكست من، پدرم بوده است! او هم يك معتاد بود. خانواده اش را كتك مي زد و زندگي بدي داشت. چه توقعي از من داريد؟ من هم مانند او شده ام. از برادر موفق دليل موفقيتش را پرسيدند. در كمال ناباوري او گفت: علت موفقيت من پدرم است. من رفتار زشت و ناپسند پدرم با خانواده و زندگي اش را ديدم و سعي كردم كه از آن رفتارها درس بگيرم و كارهاي شايسته اي جايگزين آن ها كنم. طرز نگاه هر کس به زندگی، دنیای او را میسازد نگاهمون رو به زندگی خوب کنیم 🔰 به کانال بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
💠 👈سرنوشت عجیب یک جنایتکار ♦️31 سال پیش در ماجرای قیام شیعیان عراق به دستور صدام معدوم، دامادش حسین کامل المجید مامور می‌شود تا قیام مردم شهر کربلا را سرکوب کرده و هرکسی در بارگاه سید شهدا علیه السلام حضور دارد را قتل عام کنند. 🔹شاهدان قضیه نقل می‌کنند: ♦️حسین کامل رو به حرم میگه ای حسین تو حسینی و منم حسین ومن توپ ۱۰۶ دارم و تو نداری و یک شلیک به حرم مطهر می کنه. 🔹بعدها حسین کامل با صدام به مشکل می خوره و به اردن فرار می کنه ، 🔹صدام فریبش میدهد و میگه برگرد کارت ندارم ، بعد از مدتی که حسین کامل به عراق بر می گردد ، صدام بهانه می کند و حکم بازداشت او رو می دهد و حسین کامل تو ویلایی که داشته محاصره میشه و با محافظان با تیم مامور بازداشت در گیر میشه ، گویا بعثی ها رسم داشتند که وقتی یکی از مخالفان رو دستگیر می کردند خانه اش رو خراب می کردند ، در اون موقع فرمانده تیم بازداشت حسین کامل دستور میدهد که یک ۱۰۶ بیارید تا خانه رو روی سرشان خراب کنیم ، و با ۱۰۶ اونقدر به ویلا شلیک می کنند تا کاملا خراب میشه ، 🔸بعداً متوجه می شوند که این ۱۰۶ دقیقا همونی هست که کامل باهاش به حرم امام حسین علیه السلام شلیک کرده است. (سرنوشت خود صدام هم که بر همگان روشن است) 🔰 به کانال بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
💠 🔴خوابی از سردار طهرانی که قفل در بهشت را گشود ⏪سردار حسن طهرانی، پدر موشکی ایران یک هفته قبل از شهادتش خوابی می‌بیند، خوابی که شنیدنش قلب غبار زده انسان را تکان می‌دهد. ▪️برادر شهید در دیدار خانم دکتر پاد، دستیار محترم رئیس جمهور با خانواده شهید به مناسبت دهه فجر به نقل از شهید رویای صادقه شهید را تعریف کردند. "خواب دیدم مُردم و داخل قبرم گذاشتند، تاریکی محض بود، با وحشت تمام بدنم می‌لرزیدم که ملائک سؤال و جواب آمدند، در همان فضای تاریک رعب‌انگیز به من گفتند که «چه‌چیزی با خودت آوردی از آن دنیا؟» فکر کردم «حالا چه باید به اینها بگویم؟»، می‌ترسیدم. فکر کردم چه بگویم که نجات پیدا کنم" .با لرز فکر کردم بگویم من جنگ رفتم، «خب، پاسدار بودی، تکلیفت بوده که باید برای امنیت مردم کار می‌کردی». خیریه داشتم و ... هرچه فکر کردم وظیفه بوده که باید می‌کردم. دیدم خدایا، من هیچ‌چیز ندارم، چه بگویم یک‌دفعه به ذهنم رسید که بگویم که من هیئت می‌روم و برای امام حسین علیه السلام اشک می‌ریزم، در روضه‌ها شرکت می‌کنم برای حضرت زهرا سلام الله علیها اشک می‌ریزم، من خیلی حضرت زهرا سلام الله علیها را دوست دارم"، می‌گفت "تا اینها را گفتم، اینها به زبانم آمد یک‌دفعه نگاه کردم این تاریکی محض تبدیل شد به یک خُرّمی و نور و یک بهشتی را مقابل خودم دیدم." 🔰 به کانال بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
💠 👈حماسه يك غلام سياه در كربلا جون در مدينه غلام و برده بود، حضرت علي علیه السلام او را از صاحبش خريد و به ابوذر غفاري بخشيد، او درخدمت ابوذر بود، و پس از شهادت ابوذر در تبعيدگاه ربذه ، در خدمت امام حسن علیه السلام بود، و پس از شهادت امام حسن علیه السلام در خدمت امام حسين علیه السلام بود، و همراه كاروان حسيني از مدينه به سوي كربلا آمد. جون ، در روز عاشورا به حضور امام حسين علیه السلام آمد و اجازه رفتن به ميدان براي جنگ با دشمن را طلبيد، امام به او فرمود: ((اي جون ، تو بخاطر آسايش در زندگي ، به ما پيوسته اي ، اينك آسايشي در ميان نيست ، اجازه داري كه از اينجا بروي و خود را از معركه نجات دهي )). جون خود را روي دو پاي امام حسين عليه السّلام انداخت و پاهاي آن حضرت را مي بوسيد و مي گفت : ((اي پسر پيامبر! آيا سزاوار است كه من در رفاه ، كنار سفره شما بنشينم و اكنون شما را رها سازم ، بدن من بدبو، و خاندانم ناشناخته ، و رنگ بدنم سياه است ، به من لطفي كن ، آيا مي خواهي شايستگي بهشت را نيابم و در نتيجه بدنم خوشبو، و سفيد و خاندانم شريف نگردند؟! سوگند به خدا از شما جدا نمي شوم ، تا خون سياه من با خون شما درآميزد)). وقتي كه امام حسين علیه السلام آمادگي جون را دريافت ، به او اجازه رفتن به ميدان را داد. جون چون قهرماني بي بديل به سوي ميدان تاخت و همچنان پياپي بر دشمن حمله مي كرد و مي جنگيد، به گونه اي كه بيست و پنج نفر را به هلاكت رساند، سپس به شهادت رسيد. امام حسين علیه السلام به بالين او رفت و در كنار جسد پاك و بخون طپيده اش اين دعا را كرد: ((خدايا چهره جون را زيبا، و پيكرش را خوشبو گردان و او را با محمد و آلش علیه السلام محشور فرما و بين او و محمد و آلش آشنائي بيشتر عطا كن )). به بركت دعاي امام ، آنچنان بدن پاكش خوشبو شد، كه در قتلگاه ، بوي خوش پيكر او خوشبوتر از مشك و عنبر به مشام مي رسيد. و از امام سجاد علیه السلام نقل شده فرمود: ((آن قبيله اي كه پيكرهاي شهداي كربلا را دفن كردند، بعد از ده روز، بدن جون را يافتند كه بوي مشك از آن ساطع بود)). اين بود حماسه يك غلام سياه ، و سرانجام درخشان و نوراني او. داستان دوستان/ داستان 45 🔰 به کانال بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
💠 👈گریه حضرت زهرا علیها سلام در مجالس عزاداری حضرت علیه السلام نقل شده از حاج شيخ محمّد طاهر روضه خوان شوشترى كه از متديّنين و موثّقين در نجف اشرف است كه من در طفوليت كه به سنّ دوازده سالگى بودم در شب دوشنبه اى ساعت شش از شب گذشته بود به اتّفاق پدرم به مجلسى از مجالس عزادارى امام حسين علیه السلام رفتيم كه پدرم روضه بخواند . چون وارد آن مجلس شديم، صاحب مجلس (كه مشهدى رحيم نام داشت) اعتراض كرد به پدرم كه چرا دير آمدى مردم در اين وقت نمى آيند و بايد ابتداء مجلس را زودتر قرار دهيم. از اعتراض او پدرم دلش شكست و گفت اى مشهدى رحيم بدانكه پيغمبر (ص) على و حسن و حسين عليهم السلام حاضرند و سوگند ياد مى كنم كه بى بى فاطمه زهرا سلام اللّه عليها و فرزندان معصومش (عليهم السلام) حاضرند شما غم نخوريد. انشاءاللّه تا هفته آينده مجلس شما بهتر و مرتب تر از اين خواهد شد. پس پدرم با دل شكسته (از سخنان صاحب مجلس) منبر رفت و مشغول به خواندن مصيبت شد تا شروع به خواندن مصيبت كرد و رسيد به خواندن اشعار دعبل ابن على خزاعى در آن وقت من در طرف راست منبر نشسته بودم كه ناگاه پدرم رسيد به اين بيت: افاطم لو خلت الحسين مجدلا و قد مات عطشانا بشط فرات يك وقت ناله ضعيفى از طرف راست منبر بلند شد و به گوشم رسيد كه گويا زنى زمزمه مى كند چون گوش دادم شنيدم كه گريه مى كرد و سخنانى مى فرمود كه: از جمله سخنانش اين بود كه مى فرمود: (يا ولدى يا حسين ) يعنى اى فرزندم اى حسين (ع ) چون من متوجه سمت چپ و راست شدم كسى را نديدم از اين مسئله تعجب نمودم !! آنگاه يقين نمودم اين صداى بى بى عالم زهراى اطهر سلام اللّه عليها مى باشد پس بى اختيار شدم و بر سر و سينه خود چنان زدم كه پدرم از بالاى منبر متوجه من شد و گفت چه رسيده است تو را؟ من ساكت شدم. ولى صداى ناله پى در پى مى آمد تا اينكه پدرم از منبر فرود آمد و آن ناله قطع شد. چون از آن مجلس خارج شديم پدرم به من فرمود به تو چه رسيده بود كه در وقت مصيبت خواندن من تو بى طاقت شدى و حال اينكه اين نحو اشعار را تو مى دانى. قصه را براى مرحوم پدرم نقل كردم آن مرحوم بى طاقت شده و مشغول بگريه كردن شد و مرا دعا نمود كه با محمّد و آل او صلوات اللّه عليهم اجمعين محشور شوم آنگاه فرمود: منهم با تو باشم . چون هفته ديگر شد در همان وقت هفته گذشته به آن مجلس رفتيم ناگاه ديدم مملو از جمعيت است كه من ايشان را نمى شناختم و نور از صورت هاى ايشان متصاعد بود. پس تعجب نمودم !!! با خود گفتم: اينها مردمان نجف نيستند. و يقين نمودم كه اينها انوار اللّه اند كه براى خوشنودى صاحب آن مجلس حاضر شده اند. و بعد از آن قضيه تمام هفته هائي كه آن مشهدى رحيم روضه داشت، ازدحام كثيرى مى شد تا اينكه بانى مجلس فوت شد مجلس تعطيل گرديد. و من اين سرگذشت را مى گويم در حالي كه شاهد مى گيرم بر خود خدا را كه در گفتار خود صادقم. مقتل از مدينه تا مدينه، ، ص 764. 🔰 به کانال بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
💠 👈 وضوی عارفانه نقل میکنند وقتی ابا عبدالله علیه‌السلام وضو می‌گرفتند، تَغیّر لونُه و ارتَعَدت مفاصِلُه رنگ صورتشان عوض می‌شد و پاهای مبارکشان مى‌لرزید وقتی از ایشان دلیلش را سؤال می‌کردند، آقا می‌فرمودند: «حقٌ لمَن وَقفَ بین یَدىِ الملِکِ الجباّر اَن یصفرَ لونُه و تَرتعدَ مفاصلُه.» سزاوار است براى کسى که در مقابل خداى با جبروت ایستاده رنگش زرد شود و پاهایش بلرزد. 📚 جامع الأخبار ، ص 76 🔰 به کانال بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
💠 👈نماز عاشقانه امام سجّاد عليه السلام نقل فرمود : كه حضرت اباعبدالله‏ عليه السلام همانند پدرش حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در شب و روز هزار ركعت نماز مي‏خواند. امام حسين عليه السلام به عبادت بسيار علاقه مند بودند، به طور مثال شخصي خطاب به حضرت سجاد عليه السلام عرض كرد، يا بن رسول الله! چرا پدرت امام حسين عليه السلام كم اولاد است؟ حضرت فرمودند: تعجب مي كنم كه من چگونه متولد شده ام؛زيرا پدرم امام حسين عليه السلام در هر شب و روزي هزار ركعت نماز به جاي مي آورد. 📚بحارالانوار، ج 82، ص 311. 🔰 به کانال بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
🏴السلام علیک یا ابا عبدالله 🏴 ▪️پرچمت را هر کجا دیدم دویدم یا حسین زیر این پرچم همیشه خیر دیدم یا حسین ▪️من زمین گیرم ولی تو دستگیرم بوده ای غیر خوبی از شما چیزی ندیدم یا حسین ▪️هر کسی که ذکرتان را گفت ، آقای من است از کسی که دور بود از تو بُریدم یا حسین ▪️کودکی ام خوب یادم هست که بارِ نخست از لب بابای خود نامت شنیدم یا حسین ▪️خاطرات کربلا هر لحظه همراه من است یاد لحظه لحظه اش آهی کشیدم یا حسین ▪️یاد باد آن روزگاری که میان صحنتان چون کبوتر دور گنبد می پریدم یا حسین ▪️بهترین ایام عمرم در حرم بود و گذشت حال ، اما از فراقش من خمیدم یا حسین رضا قاسمی 🔰 به کانال بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
💠 👈 ادب برآوردن حاجت مؤمن مردی انصاری نزد علیه السلام آمد و خواست تا حاجت خود را مطرح کند. امام فرمود: ای برادر انصاری، آبروی خود را از خواریِ درخواست کردن نگاه دار و حاجتت را در برگه ای بنویس که من در این باره کاری می کنم که اگر خدا بخواهد شادمانت کند. آن مرد نوشت : ای اباعبدالله، فلان کس پانصد دینار از من بستانکار است و به من فشار می آورد. پس با او گفتگو کن که تا زمان توانایی ام بر پرداخت، به من مهلت دهد. چون امام حسین علیه السلام برگه را خواند، وارد خانه اش شد و کیسه ای حاوی هزار دینار آورد و به او فرمود با پانصد دینارش، بدهی خود را بپرداز و از پانصد دینار دیگر، در رویارویی با روزگار کمک بگیر و حاجتت را جز نزد یکی از این سه نفر مبر: دیندار، جوانمرد و خانواده دار (با اصل و نسب). زیرا دیندار، دینش را پاس می دارد و به تو کمک می کند. جوانمرد، از جوانمردی خویش خجالت می کشد. و خانواده دار، می داند که تو آبروی خود را در پای حاجتت ریخته ای، پس او آبرویت را نگه می دارد و تو را حاجت ْناروا باز نمی گرداند. 📚تحف العقول، ابن شعبه حرانی 🔰 به کانال بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
💠 👈توبه زن گناهکار به برکت مجلس عزای حضرت امام حسین علیه السلام در بعضی از کتب معتبره اصحاب ذکر شده است که در مدینه زنی بدکاره بود که به اعمال زشت معروف بود. او همسایه‌ای داشت که همیشه بر تعزیه‌داری حضرت امام حسین علیه‌السلام مواظبت می‌نمود. روزی به عادت همیشه مشغول تعزیه، و دیگی بر بالای آتش گذارده بود که طعامی برای عزاداران مهیا کند، آن زن فاسق احتیاج به آتش پیدا نمود، به خانه همسایه آمد تا آتش بردارد. نزدیک آن دیگ آمد، متوجه شد آتش آن خاموش شده لذا آتش آن را با فوت روشن نمود به سبب تأثیرات آتش و دود چند قطره آب از دیدگانش بیرون آمد. آتش را برداشت و به خانه خود رفت. ایام تابستان بود و آن زن عادت به خواب قیلوله داشت. چون به خواب رفت دید که قیامت بر پا شده، مأموران جهنم او را گرفتند و به غل و زنجیر آتشین بستند و فرمودند: خداوند متعال بر تو غضب نموده و به ما دستور داده که تو را به جهنم بریم. آن زن فریاد می‌کرد و استغاثه می‌نمود و کسی به فریاد او نمی‌رسید، ملائکه عذاب او را می‌کشیدند تا آنکه به کنار جهنم رسیدند، چون خواستند او را در جهنم بیندازند شخصی نورانی بر ایشان فریاد زد که دست از وی بردارید. ملائکه عذاب از او دور شدند، و در کمال ادب و ملایمت عرض کردند: یابن رسول الله، این زن فاسق است و عمر خود را صرف کار بد و معصیت خدا نموده! فرمود: بلی اما در این روز بر جماعت عزادار وارد شد و آتش به جهت ایشان افروخت، و به این سبب از حرارت آتش دست او آزرده شد، و اشک از دیدگانش بیرون آمد. چون ملائکه این سخن را شنیدند او را برگردانیدند و گفتند: «کرامة لک یابن الشافع و الساقی» و به حرمت آن بزرگوار از او گذشتند و او را به ساقی کوثر و فرزندش حسین سبط رسول اکرم صلی الله علیه و آله بخشیدند. چون آن زن از خواب بیدار شد به تعجیل خود را به عزاخانه رسانید و خواب خود را برای ایشان نقل نمود،‌و در آن مجلس شورشی از نو پیدا شد و چنان گریه و زاری و افغان نمودند که چشم روزگار ندیده بود،‌ و آن زن به برکت عزاداری سیدالشهداء علیه‌السلام توبه کرد و بقیه عمر خود را صرف عزاداری آن جناب نمود. 🔰 به کانال بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
💠 👈عنایت حضرت علیه السلام به آیت الله مرعشی نجفی قسمت دوم بار دیگر به آن حضرت نگاه کردم، در این هنگام تبسم زیبایی بر لبهای ایشان نقش بست و از من پرسید: چه می خواهی؟ من این شعر فارسی را خواندم: آن را که عیان است / چه حاجت به بیان است آن حضرت قطعه ای نبات به من عنایت کرد و فرمود: تو مهمان مایی، سپس فرمود: چه چیز از بندگان خدا دیده ای که به آنها سوء ظن پیدا کرده ای؟ با این سؤال یک دگرگونی در من پیدا شد؛ احساس کردم به کسی سوءظن ندارم و با همه مردم ارتباط و نزدیکی دارم. صبح موقع نماز به مرد ظاهر الصلاحی که نماز می خواند اقتدا کردم و هیچ ناراحتی و بد گمانی در من نبود. حضرت فرمود: به درس خود بپرداز؛ زیرا آن که مانع تو می شد دیگر نمی تواند کاری کند. وقتی به نجف اشرف بازگشتم همان شخصی که از نزدیکانم بود و مانع درس من می شد خودش به دیدنم آمد و گفت: من فکر کردم که تو جز تدریس راه دیگری نداری، همچنین حضرت مرا شفا داد و بینایی ام قوی تر شد؛ سپس قلمی به من بخشید و فرمود: این قلم را بگیر و با سرعت بنویس. پس از آن نارحتی قلبم بر طرف شد و برایم دعا کرد که در عقیده ام ثابت قدم بمانم. دیگر حاجتم نیز بر آوده شد ، غیر از مسئله حج که اصلا معترض آن نشد. با آن حضرت وداع کردم و نزد پدرم بازگشتم. از پدرم پرسیدم: آیا با من امری داری یا خیر؟ گفت: برای تحصیل علوم اجداد خود بیشتر کوشش کن و نسبت به برادر و خواهرانت مهربان باش و دین اندکی را که به عبدالرضا بقال بهبانی دارم پرداخت کن. پس از آن به نجف بازگشتم، در حالی که همه آن ناراحتی ها و سوء ظن ها از بین رفته بود. 🔰 به کانال بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
✍️ : پناهنده به حضرت علیه السلام از پدر شیخ بهایی نقل می کنند که فرمود: شبی به حرم سیدالشهدا علیه السلام مشرف شدم. وقت سحر شد،؛ دیدم دو نفر به صورت های مهیب و عجیبی آمدند، در حالی که زنجیری از آتش به دست آنها بود، سپس سر قبری رفتند که صاحبش را در همان روز دفن کرده بودند، نعشی را از آن قبر بیرون آوردند و آن زنجیر آتشین را به گردنش انداختند و گفتند: ای بدبخت! تو لیاقت این زمین را نداری. خواستند او را بیرون ببرند که رو کرد به قبر حضرت سید الشهدا علیه السلام و عرض کرد: «آقا! من مهمان تو هستم، به تو پناه آورده ام.» ناگهان دیدم در ضریح باز شد و آقا سید الشهدا علیه السلام بیرون آمدند وبه آن دو نفر فرمودند: « او را رها کنید؛ زیرا به من پناه آورده است»؛ پس غل زنجیر آتشین را از گردنش برداشتند و رفتند. 🔰 به کانال بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.