هدایت شده از نم قلم ✍
دیشب #یاسوج بودم. برای یک امر #خیر_مطلق لحظاتی مجبور شوم جایی کنار خیابان بایستم. در فاصله بررسی یک پیام و کپی یک شماره کارت بانکی و باز کردن یکی از همراه بانکها، و انتقال وجهی از طرف همان فرستنده پیام، به یک مرکز خوش نام امور خیریه، گناهی بزرگ مرتکب شدم. البته ناخواسته و ندانسته.
به نوع گناهش خواهم پرداخت، چون اصلا افشایش و ابراز ندامت از آن، یک واجب اجتماعی و دینی و اخلاقی است.
اما قبلش بپردازم به یک حرکت سالم و اساسی و تاثیرگذار در قالب حکم اخلاقی و شرعی #امربهمعروف_و_نهیازمنکر، توسط یک شهروند با کلاس یاسوجی.
یک راننده ای به من بوق فحشناک داد و من متوجه شدم که جایی که ایستاده ام ، مزاحمت برای رانندگان دیگر است. بلافاصله استارت زدم و جایی مناسبتر پارک کردم. وقتی خاموش کردم و مشغول ادامه تراکنش بانکی شدم، خودرویی کنارم ایستاد. بغل دستیام گفت: دایی ببین با شما کار دارد. شیشه را پایین کشیدم، ببینم چه می گوید!
پیرمردی متواضع با صورتی کاملا عامی، با لهجهی شیرین لری یاسوجی گفت: اینجا که پارک کرده بودی، پشت چراغ قرمز بود و نصف ماشینت، یک لاین را گرفته بود و چقدر ماشین پشت سرت می ماندند، تا چراغ سبز شود. وقتی می خواستند در فاصله کم سبز شدن چراغ راه بیافتند، با مانع ماشین شما مواجه می شدند. و جمله آخر "حالا بالی بختت" و گاز ماشینش را گرفت و رفت.
و این جمله آخر مانند پتکی بر سر من فرود آمد و واقعا دچار ضربه مغزی ام کرد.
ترس از نتیجه گناه حق الناسی که باید تا پایان عمر بر دوشم بکشم و در قیامت پاسخگو باشم و اینکه باید تاوان آن را در این دنیا هم پس بدهم. و هزاران گناهی که شاید از همین یک کار کوچک دچار شده ام و نمیدانم چیستند؟ به چه کسانی مدیونم و چگونه باید جبران کنم و تاوانش را پس بدهم؟!
-بیمار بدحالی که در ماشینهای پشت سرم، رنج بیشتری کشیده.
- قرارهای سروقتی که از وقت خود گذشته اند،ولو به اندازه چند دقیقه.
-بنزین هایی که بی جهت سوخت و به هوا رفت.
- آلودگی هوایی که با همان سوخت بیهوده مصرف شده، ایجاد شده بود.
- اعصاب هایی که از تاخیرها و دیررسیدن ها و ... به هم ریخت.
-دادهایی که پدری بر سر فرزند خود کشید از این اعصاب بهم ریخته.
- فریادهایی که شوهری بر سر همسر خود کشید که چرا دیر کردی؟!
-نگاه نگران مادری که چشم به درب دوخته بود و منتظر دخترش بود که در خیابان ولو برای چند دقیقه بیشتر، مانده بود.
- دلخوری هایی که بین دوستان منتظر رخ داد.
و #هزاران_گناهی که در همین چند دقیقهای که برای یک کار خیر مطلق، در یک توقف بیجا، مرتکب شده بودم.
خدایا من پشیمانم و به تو می گویم تو هم "بالی بختت" .
اما چگونه می شود، حق الناس را از خدا، طلب بخشش کرد؟!!!!
چقدر خوب امر به معروف و نهی از منکر آن پیرمرد لر، اثر کرد. مثل خودش ساده و صمیمی و تاثیرگذار.
و این " #بالی_بختت " تا قیام قیامت با من خواهد بود. ان شاءالله
و درخواستی که از شما خواننده عزیز دارم که در نشر این نوشته، مرا یاری بدهید، شاید حق داری دید و بخشید.
و حواسمان باشد برای اقامه نیکی و حقی، حقی را پایمال نکنیم.
#حق_الناس
https://eitaa.com/nameghalam