eitaa logo
اخبار سیاسی روز
3.7هزار دنبال‌کننده
55.9هزار عکس
27.5هزار ویدیو
181 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ مردِ صابون بود، نه مردِ صاحب‌الزمان! 🔻 دکان‌دار بود. سدر و کافور و صابون و عطر و... می‌فروخت. مدت‌ها بود که در زندگی‌اش یک جریانی پیدا کرده بود که به تاب‌وتبش انداخته بود. تا اینکه آن روز متوجه شد دو نفری که در مغازه‌اش هستند، راه ارتباطی به حضرت دارند. به التماس افتاد برای همراهی با آن‌ها. با اصرار، همراهشان شد. رسیدند به رودخانه‌ای پرآب که آن دو راحت پا بر آب گذاشتند. ماند او حیران و ترسان. گفتندش: نام امام را ببر و بگذر. نام امام را برد و پا بر آب گذاشت. میان راه، باران گرفت و مرد از خیال امام بیرون آمد و دل‌نگران صابون‌هایش شد که زیر باران مانده بود. رویش به سمت امام بود و دل و فکرش رفت روی پشت بام؛ پیش صابون‌ها؛ که پایش در آب فرو رفت... از دیار و یاد یار جا ماند و به قول آن عزیز: مردِ صابون بود، نه مردِ ! 📚 برگرفته از کتاب 📖 ص ۴۸ 👤 🙏
امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرمایند: بعضى از كسانى كه ادعاى و ما را دارند، براى شيعيان ما از بيشتر است، به امام رضا (علیه‌السلام) عرض کردند: ای پسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به چه علت؟ حضرت فرمودند:‌ به خاطر با ما و با ما، و هرگاه چنين شود، و به هم در آميزد، و امر مشتبه گردد، و مؤمن از منافق تشخیص داده نشود. منابع: وسائل الشيعة ج‏ ۱۶ ص ۱۷۹ ، صفات الشیعه ص ۸
💟 پدرم طاقت دوری ما را نداشت 🔻خاطره رهبرانقلاب از بزرگوارشان: 💗من کمتر پدری را دیدم که ‌اين‌قدر نسبت به فرزندانش داشته باشد... 💗من چهارده پانزده سالم بود. من و برادرم محمدآقا از پدرم اجازه می‌گرفتیم و می‌رفتیم ییلاق برای گردش و . با دوستان طلبه می‌رفتیم وکیل‌آباد... یک روز صبح تا عصر نبودیم. شب که برمی‌گشتیم، خسته و کوفته می‌خوابیدیم. 💗پدرم که از بر می‌گشت، ماها را توی خواب می‌بوسید... 🔺طاقت نمی‌آورد. از صبح ما را ندیده بود.‌ اينقدر دلش تنگ شده بود.‌ @akhbarsiasirooz
🔆 عباس بابایی؛ جوان حزب‌اللهی که مخالفان انقلاب را هم جذب میکرد 🔻رهبر انقلاب: 🔰 سال ۶۱ شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجه‌ی این سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. آن‌وقت آخرین درجه‌ی ما سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را می‌تراشید و ریش می‌گذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه می‌لرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌لرزید، که آیا می‌تواند؟ اما توانست. ⛔️ وقتی فرمانده بود، کار مشکل‌تر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می‌کردند؛ حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ اما او توانست همان‌ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌یی از این قضایا را نقل کرد. 👨🏻‍✈️ خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شد. او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام داشت. ☀️ شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با این‌که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ سن و سابقه‌ی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی‌ها این چیزها خیلی مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. 🏅 شهید بابایی می‌گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس! ! این را بابایی پس ازشهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. ۸۳/۱۰/۲۳ 🗓 سالگرد شهادت ۱۵مرداد ۶۶ @akhbarsiasirooz
✳️ خانه را بهشت کنیم! 🔻 اگر در خانواده‌‌اى عامل عامل درجه‌ی اول نباشد، آن خانواده است. خانه‌اى كه در آن محبت حكومت نكند خانه‌ی خانوادگى نيست، رستورانى است كه غذا تهيه مى‌كند، مى‌آيد غذا مى‌خورد، بچه‌ها هم هر وقت كيفشان بكشد سر ميز رستوران حاضر مى‌شوند. 🔸 خانواده عبارت است از كانون محبت و . اگر محبت و صفا را از خانواده گرفتيم به‌راستى ديگر خانواده نيست. مرد و زنى كه به يكديگر صرفاً از ديدگاه يا مى‌نگرند، پدر و مادر و فرزندانى كه نسبت به يكديگر صرفاً براساس اين ديدگاه‌ها ارزش و احترام مى‌گذارند، هرگز اجتماعشان شايسته‌ی به‌كار بردن نام خانواده‌ی انسانى و اسلامى نيست. محبت خانوادگى در خانواده‌ی سالم، امرى طبيعى است. 👤 📚 برگرفته از کتاب «نقش آزادی در تربیت کودکان» 📖 صفحات ۱۷۸ و ۱۷۹ #️⃣ @akhbarsiasirooz