eitaa logo
🚩اصحاب آخرالزمانی سیدالشهداء علیه السلام
237 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
175 فایل
کانالی متفاوت جهت رضایت شماخوبان گلچینی از آیات قرآن کریم احادیث جواب شبهات داستان‌های آموزنده خنده حلال یاداوری B2n.ir/z22172 وات ساپ کانال ۱ https://chat.whatsapp.com/J981kpT9ida5BG6Nax9IU9 کانال۲ https://chat.whatsapp.com/K71uEJ6ov51Lmobothge8y
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  رایحة
4_5856937276809939146.mp3
9.27M
🌸 (ع) 💐مژده بدید شب شادی شد 💐ابن الرضا اَبَالهادی شد 🎧 سید رضا نریمانی ❤️ @raayehe0
هدایت شده از  رایحة
🌸✨ولادت سلام الله علیه را خدمت همه عزیزان تبریک عرض می کنیم✨🌸 ❤️ @raayehe0
✅ نذر فرد نصرانی به علیه السلام و آثار محبت به اهلبیت علیهم السلام ▪️«هبة الله بن ابی منصور» نقل می کند که مردی بود به نام «یوسف بن یعقوب» اهل فلسطین، روستای «کفرتوثا» که بین او و پدرم رفاقت و دوستی بود. روزی یوسف به دیدار پدرم به «موصل» آمد و چنین گفت: متوکل مرا به «سامره» احضار نموده و من برای نجات از شرِّ او یکصد دینار طلا برای امام هادی علیه السلام نذر کرده ام. پدرم نیز کار و نذر او را تحسین کرد. آن گاه به سوی سامرا حرکت کرد. 🔻یوسف که مردی نصرانی (مسیحی) بود، با خود گفت: اوّل پول نذری را به علی بن محمد الهادی علیه السلام برسانم، آن گاه نزد متوکل روم. اما مشکلش این بود که آدرس منزل حضرت را نمی دانست و از سراغ گرفتن نشانی خانه آن حضرت نیز می ترسید؛ چون احساس می کرد اگر متوکل از این امر باخبر شود، او را بیشتر آزار می دهد. ناگهان بر دلش گذشت که مرکب خود را آزاد گذارد، شاید به خانه آن حضرت دست یابد. 🔻مرکب او همین طور در کوچه های سامرا می رفت تا سرانجام در کنار خانه ای ایستاد. هر کاری کرد حیوان حرکت کند، از جایش تکان نخورد! در این میان، جوانی سیاه پوست از داخل خانه خارج شده، خطاب به او گفت: تو یوسف بن یعقوب هستی؟ او با تعجب به غلام نگاه کرد و گفت: بلی! آن گاه غلام به درون خانه برگشت. یوسف می گوید: من با خود گفتم که دو نشانه به دست آمد: یکی اینکه مرکب، مرا به خانه این مرد خدا راهنمایی کرد و دیگر اینکه در این شهر غربت آن غلام با نام مرا صدا زد. 🔻در همین فکر بودم که غلام دوباره در را باز کرد و گفت: یکصد دینار را در کاغذی در آستینت قرار داده ای؟ با تعجب گفتم: بلی! با خود گفتم: این هم نشانه سوم. پول را به آن جوان داده، با اجازه امام هادی علیه السلام وارد خانه شدم و راز آمدنم را به سامرا و خدمت آن حضرت بیان کردم و اضافه کردم که مولای من! تمام نشانه ها برای من ثابت گردیده و حجت بر من تمام شده و حقیقت آشکار گشته است. 🔸حضرت هادی علیه السلام فرمود: «ای یوسف! [با این حال] تو مسلمان نمی شوی! ولی از تو پسری به دنیا می آید که او از شیعیان ما می باشد! و این را بدان که ولایت و دوستی ما به شما سودی می رساند... تو از متوکل نگران مباش، او دیگر نمی تواند به تو ضرری برساند... .» ▫️یوسف نزد متوکل رفت و بدون کوچک ترین آسیبی از نزد متوکل برگشت، و طبق خبر حضرت هادی علیه السلام بدون ایمان از دنیا رفت، ولی خداوند پسری به او داد که از دوستان اهل بیت علیهم السلام بود، و همیشه افتخار می کرد که مولایم امام هادی علیه السلام از تولد و آمدن من خبر و بشارت داده است. 📚اثبات الهداة، ج 3، ص 371، ح 37؛ محجة البیضاء، ح 4، ص 313. 💠 اصحاب آخرالزمانی سید الشهداء http://eitaa.com/akherozzmani
🌹 نیروهای مسلح حضرت امام هادی (علیه السلام) ♦️ متوکل عباسی برای تهدید و ارعاب امام هادی علیه السلام او را احضار کرد و دستور داد هر یک از سپاهیانش کیسه (و توبره) خود را پراز خاک قرمز کنند و در جای خاصی بریزند. ♦️تعداد سپاه او که نود هزار نفر بود، خاکهای کیسه های شان را روی هم ریختند و تلّ بزرگی از خاک را ایجاد کردند. متوکل با امام هادی علیه السلام روی آن خاکها قرار گرفتند و سربازان و لشکریان او در حالی که به سلاح روز مسلح بودند، از برابر آنان رژه رفتند. ♦️خلیفه ستمگر عباسی از این طریق می خواست آن حضرت را مرعوب سازد و از قیام علیه خود باز دارد. حضرت برای خُنثی نمودن این نقشه، به متوکل رو کرد و فرمود: ♦️«آیا می خواهی سربازان و لشکریان مرا ببینی؟» ♦️متوکل که احتمال نمی داد حضرتش سرباز و سلاح داشته باشد، یکوقت متوجه شد که میان زمین و آسمان پر از ملائکه مسلح شده، و همگی در برابر آن حضرت آماده اطاعت می‌باشند. آن ستمگر از دیدن آن همه نیروی رزمی، به وحشت افتاد و از ترس غش کرد. ♦️چون به هوش آمد، حضرت فرمود: ⬅️ «نَحْنُ لا نُناقِشُکُمْ فِی الدُّنْیا نَحْنُ مُشْتَغِلُونَ بِاَمْرِ الاْآخِرَةِ فَلا عَلَیْکَ شَی ءٌ مِمّا تَظُنُّ؛(8)  ♦️ در دنیا با شما مناقشه نمی کنیم [چرا که] ما مشغول امر آخرت هستیم. پس آنچه گمان می کنی، درست نیست.» 📚 الخرائج و الجرائح، راوندی، ص 400، شماره 6 علیه السلام 🌍 @akherozzmani
علیه السلام در ظاهر اسیر بود، اما پهنای دیدی به قامت یک مبارز داشت، جنگ نرمی کرد تمام عیار که عیارش پشت هر شمشیری را میشکست. مجلس بزمشان را به روضه‌ی پند تبدیل میکرد و جام شرابشان را به زهری از سراب... ▪️در آخر هم چاره‌ای برایشان نگذاشت جز بدرقه ای از جنس احترام در چشم عوام و حذفی از جنس شهادت در کمال رذالت ▫️آری، امام هادی غالب بود و متوکل مغلوب و هادی ای که شما باشید، دیگر جایی برای گمراهی نیست، هدایتمان کن در این وانفسای آخرالزمان، تا نَفْسِمان، نَفَسِمان را نبُرَّد، تا در قامتِ یک مبارزِ جنگِ نرم، بمانیم پای اماممان مهدی... ▪️🔲شهادت دهمین خورشید آسمان امامت و ولایت،حضرت امام هادی علیه‌السلام را به پیشگاه مقدس مولای مان حضرت ولی‌عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و شما اعضای بزرگوار تسلیت عرض می‌نماییم. ─┅─🍃🥀🥀🥀🍃─┅─
🌹 شرح روایت (علیه السلام) در مورد حضرت (علیه السلام) توسط آیت الله خوشوقت
❤️پوستر| گسترش شبکه‌های شیعه با مديريت امام هادی (علیه‌السلام) 🌹صلوات خاصه امام هادی علیه‌السلام «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِيِّ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِيَاءِ وَ خَلَفِ‏ أَئِمَّةِ الدِّينِ‏ وَ الْحُجَّةِ عَلَى‏ الْخَلَائِقِ‏ أَجْمَعِينَ‏ اللَّهُمَّ كَمَا جَعَلْتَهُ نُوراً يَسْتَضِي‏ءُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِيلِ مِنْ‌ثَوَابِكَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِيمِ مِنْ عِقَابِكَ وَ حَذَّرَ بَأْسَكَ وَ ذَكَّرَ بِآيَاتِكَ وَ أَحَلَّ حَلَالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ بَيَّنَ شَرَائِعَكَ وَ فَرَائِضَكَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِكَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ‌مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِين‏َ.» 📚زادالمعاد، ص٣١٢ 🌺ولادت
🌹 نیروهای مسلح حضرت امام هادی (ع) ♦️ متوکل عباسی برای تهدید و ارعاب امام هادی علیه السلام او را احضار کرد و دستور داد هر یک از سپاهیانش کیسه (و توبره) خود را پراز خاک قرمز کنند و در جای خاصی بریزند. ♦️تعداد سپاه او که نود هزار نفر بود، خاکهای کیسه های شان را روی هم ریختند و تلّ بزرگی از خاک را ایجاد کردند. متوکل با امام هادی علیه السلام روی آن خاکها قرار گرفتند و سربازان و لشکریان او در حالی که به سلاح روز مسلح بودند، از برابر آنان رژه رفتند. ♦️خلیفه ستمگر عباسی از این طریق می خواست آن حضرت را مرعوب سازد و از قیام علیه خود باز دارد. حضرت برای خُنثی نمودن این نقشه، به متوکل رو کرد و فرمود: ♦️«آیا می خواهی سربازان و لشکریان مرا ببینی؟» ♦️متوکل که احتمال نمی داد حضرتش سرباز و سلاح داشته باشد، یکوقت متوجه شد که میان زمین و آسمان پر از ملائکه مسلح شده، و همگی در برابر آن حضرت آماده اطاعت می‌باشند. آن ستمگر از دیدن آن همه نیروی رزمی، به وحشت افتاد و از ترس غش کرد. ♦️چون به هوش آمد، حضرت فرمود: ⬅️ «نَحْنُ لا نُناقِشُکُمْ فِی الدُّنْیا نَحْنُ مُشْتَغِلُونَ بِاَمْرِ الاْآخِرَةِ فَلا عَلَیْکَ شَی ءٌ مِمّا تَظُنُّ؛(8)  ♦️ در دنیا با شما مناقشه نمی کنیم [چرا که] ما مشغول امر آخرت هستیم. پس آنچه گمان می کنی، درست نیست.» 📚 الخرائج و الجرائح، راوندی، ص 400، شماره 6 علیه السلام ✅ اصحاب آخرالزمانی      ╭┅──────┅╮ http://B2n.ir/z ╰┅──────┅╯