May 11
May 11
May 11
💢 "شیر صحرا" لقب که بود؟
🔸فرمانده ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد!
🔹وی با کمک هشت کلاه سبز ایرانی در منطقه دشت عباس چنان بلایی بر سر نیروهای عراقی آورد که رادیو عراق اعلام کرد؛ یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقر شده است!
🔸 در سال 1335 وارد ارتش شد سریعا به نیروهای ویژه پیوست.
🔹 فارغ التحصیل اولین دوره رنجری در ایران بود.
🔸 دوره سخت چتربازی و تکاوری را در کشور اسکاتلند گذراند.
🔹در اسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتشهای جهان ، اول شد و قدرت خود و ایران را به رخ کشورهای صاحب نام کشاند.
🔸 وی اولین کسی بود که در دوران دفاع مقدس توانست نیروهای عراقی را به اسارت بگیرد ، او طی نامه ای به صدام حسین وی را به نبرد در دشت عباس فرا خواند ، صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال "عبدالحمید" به منطقه دشت عباس فرستاد ، "عبدالحمید" کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده بود و هفتم شده بود. پس از نبردی نابرابر و طولانی عراقیها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت گرفت.
🔹 درسال 1362 به فرماندهی قرارگاه حمزه و سپس فرماندهی لشکر 23 نیروهای ویژه منصوب شد. بخاطر رشادتش در جنگ به او لقب "شیرصحرا" دادند.
🔸 دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. کارهای او با هیچ قاعده ای جور در نمی آمد و سرهنگ با طرح و فکر خودش آن را به انجام می رساند؛ بدون دادن حتی یک نفر تلفات. یکی از افسران جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار می کرد، پرسید: «جناب سرهنگ، من اصلا متوجه نمی شوم. آخر چطور می شود که شما چهل کیلومتر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟»
🔹وی در عملیات "قادر" در منطقه "سرسول" بر اثر اصابت ترکش توپ به شهادت🌹 رسید. بعداز شهادت او رادیو عراق با شادی مارش پیروزی پخش کرد.
🔸 اینها گوشه ای از رشادت بزرگ مردی بود که اکثریت ایرانیان او را نمی شناسند.
او سرلشکر شهید "حسن آبشناسان " فرمانده شجاع نیروهای ویژه ارتش سرافراز ایران بود.
♦️نسل سوم ما متاسفانه به دلیل کم توجهی یا بی توجهی ما با غیور مردانی چون شهید آبشناسان🌹 آشنا نیستند. این درد را به چه کسی باید گفت،
✅ کانال ما را در ایتا دنبال کنید
@akhlagmadaran
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
⭕️حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🔴"خر ما از كرّگى دم نداشت"
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود.
برای كمك كردن دُم خر را گرفت و زور زد!
دُم خر از جای كنده شد.
فریاد از صاحب خر برخاست كه ، تاوان بده!
مرد برای فرار به كوچهای دوید ولی بن بست بود.
خود را در خانهای انداخت.
زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود و چیزی میشست و حامله بود.
از آن فریاد و صدای بلند در ترسید و بچه اش سِقط شد.
صاحب خانه نیز با صاحب خر همراه شد.
مرد گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت ، از بام به كوچهای فرود آمد كه در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدر بیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود.
مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد ، چنان كه بیمار در جا مُرد.
فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!
مرد، به هنگام فرار ، در سر كوچه ای با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت. تکه چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد.
او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!
مرد گریزان ، به ستوه از این همه ،خود را به خانۀ قاضی رساند كه پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاكی خلوت كرده بود.
چون رازش را دانست ، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت و وقتی از حال و حكایت او آگاه شد ، مدعیان را به داخل خواند.
نخست از یهودی پرسید.
یهودی گفت : این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است.
قصاص طلب میكنم.
قاضی گفت: دیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست.
باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا كند تا بتوان از او یك چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف از شكایت دید ، به پنجاه دینار جریمه محكوم شد!
جوان پدر مرده را پیش خواند.
گفت : این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد و هلاكش كرده است.
به طلب قصاص او آمدهام.
قاضی گفت : پدرت بیمار بوده است ، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است.
حكم عادلانه این است كه پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرودآیی ، طوری كه یك نیمه ی جانش را بگیری!
جوان صلاح دید که گذشت کند ، اما به سی دینار جریمه ، بخاطرشكایت بیمورد محكوم شد!
نوبت به شوهر آن زن رسید كه از وحشت سقط کرده بود ، گفت : قصاص شرعی هنگامی جایز است كه راه جبران مافات بسته باشد.
حال میتوان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد درآورد تا كودک از دست رفته را جبران كند.
برای طلاق آماده باش!
شوهرش فریاد میزد و با قاضی جدال میكرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید.
قاضی فریاد داد : هی ، بایست كه اكنون نوبت توست!
صاحب خر همچنان كه میدوید فریاد زد : من شكایتی ندارم.
میروم مردانی بیاورم كه شهاد
که شهادت بدهند خر ما از کرگی دم نداشت
✅ کانال ما را در ایتا دنبال کنید
@akhlagmadaran
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
❤️#مردان_شایسته
🌸ايمان بالاتر، حسن خلق بیشتر🌸
🌟« أَفْضَلُكُمْ إِيمَاناً أَحْسَنُكُمْ أَخْلَاقاً »
کسی که ایمانش بالاتر است، حُسن خلق بیشتری دارد.
داخل اتاق و درِ بسته میگوید آدمِ #خوش_اخلاقی هستم!
آدم که دیوانه نیست با خودش درگیر بشود. تو وقتی که درون اجتماع آمدی و توانستی در برابر مشکلات، فشارها، بد رفتاریها، مثلاً همهٔ این مشکلاتی که مردم دارند #صبر کنی، #حسن_خلق داشته باشی، #شرح_صدر به خرج بدهی، آن وقت معلوم است که ایمان تو ایمان است. ایمان درستی است.
بله مردی به منزل میآید، خسته است، از سر کار رسیده، خانم منزل ممکن است نق و غُر بزند، بچّه بهانه بگیرد...
اگر اخمهایت در هم رفت و داد و بیداد کردی، حالا شب هم هر چه تا صبح عبادت کردی و نماز شب خواندی، هیچ فایدهای ندارد.
اگر با شرح صدر، صبر، حوصله و #مدارا برخورد کردی، خم به ابرو نیاوردی و تحمّل کردی، آن وقت معلوم میشود که تو داری یک ایمان پیدا میکنی.
💠استاد حاج آقا زعفری زاده
✅ کانال ما را در ایتا دنبال کنید
@akhlagmadaran
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
❤️ انفاق با درایت ❤️
.ای مرد! اینجا بيا!!!!
🔸مردم خود را آماده ی ماه مبارک رمضان می کردند
آقا نورالدین اراکی همراه عده ای از مردم،
مسجد حاج تقی خان را غبارروبی و عطرافشانی می کرد. آقا با جاروی دسته بلند پیغمبری مشغول جارو کردن بود. مردی خدمت آقا آمد.
.
سلام آقا!
سلام علیکم!
امری داشتید ؟
عرض کوچکی دارم، خصوصی است.
مرد نزدیک شد و به آهستگی صحبت کرد.
آقا از کیسه اش پنج تومان بیرون آورد و به او داد.
مرد خوشحال و راضی از مسجد خارج شد.
یکی گفت: «آقا ! جسارت است. مردی را که به او پول دادید می شناسید؟ »
.
🔸آقا گفت: یکی از بندگان خدا بود.
دیگری گفت: «آقا ! کسی که از شما کمک خواست در عراق(اراک) سابقه خوبی ندارد. همه او را می شناسند.
.
🔸و دیگری گفت: چهار بچه ی قد و نیم قد دارد؛ اما معصیت کار است.»
.
🔸آقا گفت: «یکی به سراغش برود و بیاوردش کسی از مسجد بیرون رفت و مرد را با خود آورد.
.
🔸آقا گفت: ای مرد! اینجا بيا !
.
🔸آقا پنج تومان دیگر از کیسه بیرون آورد و به او داد.
.
🔸مرد از مسجد بیرون رفت. اطرافیان متعجب شدند. آقا صلواتی فرستاد و گفت: «شایسته نبود معصیت کند ؛ اما خب کرده، دلیل نمی شود از حق خوراک و پوشاک محروم بماند.»
.
🔸کسی پرسید : «چرا دوباره مبلغی را به او دادید ؟
آقا گفت: «از حرف هایی که شما زدید فهمیدم مخارج مشروع زیادی دارد. کمک بعدی به خاطر آن بود. بچه هایش که گناهی ندارند.»
✅ کانال ما را در ایتا دنبال کنید
@akhlagmadaran
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠 عِنِ الصَّادِقِ ـ عَلَیهِ السَّلامُ ـ قالَ: إمْتَحِنُوا شِیعَتَنا عِنْدَ ثَلاثٍ عِنْدَ مَواقِیتِ الصَّلاه کَیفَ مُحافِظَتُهُمْ عَلَیها وَ عِنْدَ أسْرارِهِمْ کَیفَ حِفْظِهِمْ لَها، عِنْدَ عَدُوِّنا، وَ إلی أمْوالِهِمْ کَیفَ مُواساتِهِمْ لِإخْوانِهِمْ فِیها.
✍امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید:
شیعیان و پیروان ما را در سه مسئله امتحان کنید:
1⃣ اهمّیت به اوقات نماز که آیا اوّل وقت نماز را بر پا می دارند یا خیر،
2⃣ حفط اسرار یعنی در حفظ اسرار و مسائل محرمانه کوشا هستند یا خیر،
3⃣ از حیث توانمندی های مالی یعنی آیا در مال خود برای برادران دینی سهمی قائلند و دست آن ها را می گیرند یا خیر.
📚خصال صدوق، ج ۱ ص ۱۰۳
ابو اسماعیل گوید: به امام باقر علیهالسلام عرض کردم فدایت شوم شیعه در محیطی که ما زندگی میکنیم بسیار زیاد است.
امام علیهالسلام فرمود: آیا توانگر به فقیر توجه دارد؟ آیا نیکوکار از خطا کار در میگذرد؟ و آیا نسبت به یکدیگر همکاری و برادری دارند؟ عرض کردم: نه!
حضرت فرمود: آنها شیعه نیستند شیعه کسی است که این کارها را انجام دهد.
📚 اصول کافی حق المؤمن علی اخیه ج ۱۱
قصههای تربیتی چهارده معصوم علیهالسلام/ محمد رضا اکبری
✅ کانال ما را در ایتا دنبال کنید
@akhlagmadaran
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 10 قانون کلی برای زندگی:
💎قانون يکم:
به شما جسمی داده شده. چه جسمتان را دوست داشته يا از آن متنفر باشيد، بايد بدانيدکه در طول زندگی در دنيای خاکی با شماست.
💎قانون دوم:
در مدرسه ای غير رسمی وتمام وقت نام نويسی کرده ايد که زندگی نام دارد.
💎قانون سوم:
اشتباه وجود ندارد، تنها درس است.
💎قانون چهارم:
درس آنقدر تکرار می شود تا آموخته شود.
💎قانون پنجم:
آموختن پايان ندارد.
💎قانون ششم:
قضاوت نکنيد،
غيبت نکنيد،
ادعا نکنيد،
سرزنش نکنيد،
تحقيرو مسخره نکنيد و گرنه سرتان می آيد.
💎قانون هفتم:
ديگران فقط آينه شما هستن.
💎قانون هشتم:
انتخاب چگونه زندگی کردن با شماست. همه ابزار ومنابع مورد نياز رادر اختيارداريد.
💎قانون نهم:
جوابهايتان در وجود خودتان است. تنها کاري که بايد بکنيد اين است که نگاه کنيد، گوش بدهيد و اعتماد کنيد.
💎قانون دهم:
خيرخواه همه باشيد تا به شما نيز خير برسد.
به هيچ دسته كليدی اعتماد نكنيد بلكه كليدسازی را فرا بگيريد.
✅ کانال ما را در ایتا دنبال کنید
@akhlagmadaran
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
❤️ مور و قلم ❤️
مورچهای کوچک دید که قلمی روی کاغذ حرکت میکند و نقشهای زیبا رسم میکند. به مور دیگری گفت این قلم نقشهای زیبا و عجیبی رسم میکند. نقشهایی که مانند گل یاسمن و سوسن است. آن مور گفت: این کار قلم نیست، فاعل اصلی انگشتان هستند که قلم را به نگارش وا میدارند. مور سوم گفت: نه فاعل اصلی انگشت نیست؛ بلکه بازو است. زیرا انگشت از نیروی بازو کمک میگیرد. مورچهها همچنان بحث و گفتگو میکردند و بحث به بالا و بالاتر کشیده شد. هر مورچة نظر عالمانهتری میداد تا اینکه مسأله به بزرگ مورچگان رسید. او بسیار دانا و باهوش بود گفت: این هنر از عالم مادی صورت و ظاهر نیست. این کار عقل است. تن مادی انسان با آمدن خواب و مرگ بی هوش و بیخبر میشود. تن لباس است. این نقشها را عقل آن مرد رسم میکند.
مولوی در ادامه داستان میگوید: آن مورچة عاقل هم، حقیقت را نمیدانست. عقل بدون خواست خداوند مثل سنگ است. اگر خدا یک لحظه، عقل را به حال خود رها کند همین عقل زیرک بزرگ، نادانیها و خطاهای دردناکی انجام میدهد.
📚 مثنوی معنوی
✅ کانال ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید.
@akhlagmadaran
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
❤️ کاری صلواتی ❤️
من دکتر "س. ص" متخصص اطفال هستم. سال ها قبل، چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم؛ کنار بانک دستفروشی بساط باتری، ساعت، فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود. دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته. آن زمان تلفن های عمومی با سکه های دو ریالی کار می کرد. جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده؛ او با خوشرویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: اینها «صلواتی» است! گفتم: یعنی چه؟ گفت: برای سلامتی خودت «صلوات» بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد. دو ریالی "صلواتی" موجود است!!
باورم نشد!! ولی چند نفر دیگر هم آمدند و به آنها هم دوریالی مجانی داد! گفتم: مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی میدهی؟
با کمال سادگی گفت: ۲۰۰ تومان؛ که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی میگیرم و صلواتی میدهم! مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعد از یک عمر برای پول دویدن و حرص زدن، دیدم این دستفروش از من خوشبخت تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا میدهد! در صورتیکه من تاکنون به جرأت میتوانم بگویم ی یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم. احساساتی شدم و دست کردم جیبم، ده تومان به طرفش گرفتم. با لبخندی مملو از صفا گفت: برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم. این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد. من که خیلی مغرور تشریف داشتم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم! گفتم : چه کاری میتوانم بکنم؟ گفت: خیلی کارها آقا! شغل شما چیه؟ گفتم: پزشکم. گفت: آقای دکتر! شب های جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر. نمیدانید چقدر ثواب دارد! صورتش را بوسیدم و خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم. دگرگون شده بودم! ما کجا اینها کجا؟ از آن روز دادم تابلویی با این مضمون در اطاق انتظار مطبم نوشتند: "شبهای جمعه مریض صلواتی میپذیریم"! دوستان و آشنایان طعنه ام زدند! اما گفته های آن دستفروش در گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت سعدی:
گفت باور نمیکردم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و من خاموش!
راستى: "شغل شما چیه؟"
برای بخشنده بودن، پول مهم نیست باید ببینیم چی داریم؟ گاهی با بخشیدن یک لبخند کوچک می تونیم بزرگترین بخشنده باشیم. "خدا" را فقط با "خم و راست شدن" و امتداد "والضالین" نمیتوان شناخت.
"من" و "دنیا" همدیگر را رنگ میکنیم!
"من" با مداد سیاه، "دنیا" با مداد سفید
"من"، روزهاي او را
"او" موهاي مرا
شغل شما چیه؟ چه کاری در راه خدا میتوانید انجام بدین؟ دریغ نکنید...
📚دکتر_حسن_امینی_فرد
✅کانال نکته های خوب را در پیام رسان ایتا دنبال کنید
@akhlagmadaran
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
✅ موتور کشتی بزرگی خراب شد.
مهندسان زیادی تلاش کردند تا مشکل را حل کنند اما هیچکدام موفق نشدند ، سرانجام صاحبان کشتی تصمیم گرفتند مردی را که سالها تعمیر کار کشتی بود بیاورند، وی با جعبه ابزار بزرگی آمد و بلافاصله مشغول بررسی دقیق موتور کشتی شد ، دو نفر از صاحبان کشتی نیز مشغول تماشای کار او بودند، مرد از جعبه ابزارش آچار کوچکی بیرون آورد و با آن به آرامی ضربه ای به قسمتی از موتور زد ، بلافاصله موتور شروع به کار کرد و درست شد. یک هفته بعد صورتحسابی ده هزار دلاری از آن مرد دریافت کردند. صاحب کشتی با عصبانیت فریاد زد : او واقعا هیچ کاری نکرد، ده هزار دلار برای چه میخواهد بگیرد؟ بنا بر این از آن مرد خواستند ریز صورتحساب را برایشان ارسال کند . مرد تعمیر کار نیز صورتحساب را اینطور برایشان فرستاد :
✍ضربه زدن با آچار : ۲دلار
تشخیص اینکه ضربه به کجا باید زده شود : ۹۹۹۸ دلار
و زیر آن نیز نوشت :
تلاش کردن مهم است اما دانستن اینکه کجای زندگی باید تلاش کرد میتواند همه چیز را تغییر بدهد.
✅ کانال ما را در ایتا دنبال کنید
@akhlagmadaran
✅ کانال ما را در ایتا دنبال کنید
http://eitaa.com/joinchat/675610629C24684e31b3
✅ کانال نکته های خوب
https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g