eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی گذشت می کنیم و گاهی گذر و ای کاش می فهمیدند فرق این دو را @aksneveshteheitaa
غصه نخور جانم این طبیعت آدم هاست می آیند دل میبندند عاشقت میکنند و وقتی خوب وابسته شدی تو را میگذارند و میروند ؛ آنوقت تو میمانی با یک دنیا آرزویی که فقط داغشان بر دلت ماند @aksneveshteheitaa
حکایت رفاقتحکایت سنگ های کنار ساحله @aksneveshteheitaa
چهار تا کانال داریم ناب ناب ناب @shohada_vamahdawiat شهدا و مهدویت 👆👆 2270 @delneveshte_hadis110 دلنوشته و حدیث👆352 @hedye110 کمال بندگی 👆👆1220 عضو @aksneveshteheitaa عکس نوشته ایتا 👆👆2990 @Yare_mahdii313 ممنون از حسن انتخابتون🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 که باشی، ای در من رخ می دهد به نام ... باش! حتی همین قدر ...! @aksneveshteheitaa
🌺🍃 زندگی باید کرد گاه با یک گلِ سرخ گاه با یک دلِ تنگ... 💕 @aksneveshtehEitaa
سلام صبحتون بخیر @aksneveshteheitaa
🌸🍃 نه چندان دلخوری از من نه چندان دوستم داری مرا تا چند می‌خواهی بلاتکلیف بگذاری..؟ 💕 @aksneveshteheitaa
جملات بزرگان👆👆👆👆👆 @aksneveshteheitaa
قطره ی اشکی از گوشه ی چشمم سرخورد و آرام برروی عکس آرمان چکید....نگاهم با حسرت به عکس توی دستم خیره مانده بود و بغض داشت گلویم را خفه می کرد. یادآوری گذشته و خاطرات تلخ آن روزها قلـ ـبم را به درد می آورد . عکس را بیشتر به خودم فشردم ،زانوهایم را در آغـ ـوش گرفتم اشک هایم بی مهابا از چشمانم سرازیر می شد و روی دستم می چکید. چهره ی آرمان و پریماه مثل فیلم عکاسی جلوی چشمهایم رژه می رفتند صداها توی گوشم می پیچید ،گوشم داشت کر می شد. دست هایم را روی گوش هایم گذاشتم و محکم فشار دادم اما فایده نداشت صدای جیغ بچه ی کوچک و صدای فریادهای زن مدام تکرار می شد. چهره ی زن معلوم نبود اما صدای فریادهای بچه که با معصومیت جیغ می زد و به همراه زن کشیده می شد اعصابم را بهم می ریخت. سرم را تکان دادم بلکه شاید از شر این افکار مزاحم رها شوم اما فایده ای نداشت و هرلحظه سروصدا بیشتر می شد. صدای قیژ قیژ در آهنی انگار من را از میان آن شلوغی پرتاب کرد به زمان حال. در باز شد و چهره ی زندان بان ظاهر شد که داشت رو به همه اعلام می کرد غذا آماده است و همه برای بردن سهمیه شان بروند. طولی نکشید که سلول از وجود افراد دیگر خالی شدو در این میان فقط من بودم که زانوی غم بغـ ـل گرفته بودم و به یاد گذشته ی شومی که داشتم،اشک می ریختم . به نفس نفس افتاده بودم و عرق از سر و رویم می چکید. عکس توی دستم را فشردم و انگشتانم را از دوطرف روی شقیقه هایم گذاشتم و فشاردادم. باز هم آن کابـ ـوس لعنتی به سراغم آمده بود ،نمی دانم تا کی باید تاوان گذشته نکبت بارم را پس می دادم. همیشه از خودم سوال می کردم ..من بهراد آریا صاحب شرکت بازرگانی .... چی دیگه از اون همه آبرو و اعتباری که یک روز داشتم و دیگران حسرت وجب به وجبش را می خوردند برایم باقی مانده بود؟ خوشبختی و عشق زندگیم کجا رفتند؟واقعا تا کی باید این همه عذاب می کشیدم و دم نمی زدم و خودم را به خاطر این همه حماقت سرزنش می کردم؟ کی می شد که از شر این کابـ ـوس های لعنتی که روز به روز تکرار می شد و هرروز هم پررنگ تر از روز قبل نمود پیدا می کرد خلاص شوم ؟ چرا همه ی آدمهای دنیا باید خوشبخت می بودند و اینهمه فلاکت و بدبختی و تنهایی فقط باید نصیب بهراد می شد... بهراد آریایی که یک روز همه به بزرگی و خوشبختی ازش یاد می کردند و هیچ کس توی زندگیش به گرد پاش هم نمی رسید. اما هرقدر که فکر می کردم به هیچ نتیجه ای نمی رسیدم و دست آخر حوابم به خودم این بود:چون همه مثل تو بدبخت نیستند.... چون همه مثل تو احمق نیستند ... چون دورو برت پرازگرگ و مارای خوش خط و خال بود و خودت نفهمیدی آقای بهراد آریا...تازه می گی چرا؟ خوبه.... پس هنوز نفهمیدی رسم آدم ها چطوریه؟ تا وقتی بهت نیاز دارند براشون عزیزی اما همین که نیازشون برطرف می شه مثل یه تیکه ی اضافی باهات برخورد می کنند ... مگه ندیدی که صمیمی ترین دوستت رفیقت ،کسی که همیشه مثل برادر نداشته ات دوستش داشتی...کسی که همیشه رو پاک بودن و مردونگیش قسم می خورد چه بلایی سرت آورد.... مگه نفهمیدی عزیزترین و نزدیکترین فرد زندگیت عشقت خانمت تمام وجودت بهت پشت کرد و ترکت کرد.نه...هنوز نفهمیدی احمق جون.....آره اگه باور نداری حالا باور کن....پریماهت عشق زندگیت،میوه ی عشقت آرمان دیگه نیستند ...اون خوشی ها دیگه برای تو نیست بهراد... حالا تو موندی و یه دنیا غم و تنهایی و حسرت..... قرارگرفتن دست گرمی برروی شانه ام مثل آهنربایی مرا از میان افکار پریشانم که شاید روزی چند بار ساعت ها من را میان خودش غرق می کرد بیرون کشید. ❣❣❣❣❣☂️☂️☂️☂️☂️ 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
❤️ از وقتی دوست داشتنت در رگ هایم جریان گرفت جور دیگری زنده ام انگار این ماهی های سرخ از زیر پوستم بالاخره راه دریا را پیدا کرده اند🌸🍃 @aksneveshteheitaa
93634076.mp3_1589364408
2.46M
🍃🌸🎼 آوای بسیار زیبا و محلی سیستانی؛ تقدیم به همه سیستانی ها و بلوچ های مهربان و خونگرم و صبور @aksneveshteheitaa
Mohsen Chavoshi - Maleka (128).mp3
4.29M
🍃🌸🎼 آوایی بسیار زیبا و دلربا که نیاز روح آدمی تا اخردنیاس. نجوا با عشق ازلی و وصفِ صفاتِ عالیِ؛ عالیِ اعلا😍 🍃💙از محسن چاووشی @aksneveshteheitaa