eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیرماهی های عزیز تولدتون مبارک  بهترین کلیپ زیبا برای تبریک تولد متولدین تیر ماه مشاهده بفرمائید 🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃 @aksneveshtehEitaa
پس چرا جواب نمی دی لعنتی هان؟ مگه با تو نیستم جواب بده لعنتی....مگه لالی...با تو هستم.... دندان هایم را عصبی روی هم سابیدم و مشت گره کرده ام به سمت قاب عکس نشانه رفت... قاب عکس روی زمین افتاد و چند تکه شد....... صدای خرد شدن شیشه ها آرامش را به دلم نشاند.....پوزخند تلخی زدم.... نگاهم از شیشه خورده ها به زوی انگشتان زخمی ام سرخورد.... گرمی خون را توی دستانم حس می کردم.... قطره های درشت خون از انگشتانم سر می خورد و به زمین می چکید.... تمام ملحفه ی پایین پاهام پر از لکه های قرمز خون شده بود.... سوزش بدی را توی دستم حس می کردم... دستم را مشت کردم...چهره ام از درد در هم جمع شد و قطره ی اشکی از گوشه ی چشمم سرخورد... مهران که از صدای خورد شدن شیشه ترسیده بود... جمعی از هم سلولی ها که متعجب و بعضیاشون هم با نیشخند نگاهم و در گوش هم پچ پچ می کردند کنار زد و از اطرافم دور کرد.... از نگهبانی بسته ای پنبه و بتادین گرفت و به سمتم آمد.... خودم را کمی جور و جور کردم.... کنارم نشست... با سرزنش نگاه شیشه خورده ها و دستم کرد و گفت:واقعا من دیگه از دست تو چی بگم پسر....آخر سر مطمئنم با این کارایی که داری با خودت می کنی به جای خودت نعشت از این خراب شده بیرون می ره.... به نقطه ی نامعلومی خیره شدم و آهسته گفتم :چه بهتر....حداقل راحت می شم... اخم هایش را در هم کشید و گفت:خفه شو بهراد....یه بار دیگه این حرفو بزنی خودم با دستای خودم می کشمت که دیگه مزخرف نگی....پس خفه شو هیچی نگو.... آهی کشیدم و سرم را پایین انداختم.... صدایش را شنیدم که گفت:ببین چی کار کردی با خودت پسره احمق... از این به بعد باید به همین تخـ ـت قفل و زنجیرت کنم اینجوری فایده نداره...دستت رو بده ببینم.... مشت گره کرده ام را از هم باز کرد..... سوزش بدی را کف دستم حس می کردم.... با بتادین مشغول شستشوی زخمم شد و بعد از آن روی زخم هایم پنبه گذاشت و دستمم را با بانداژ محکم بست... دستم به زوق زوق افتاده بود ....درد عمیقی رو توی عضلات دستم و انگشتانم حس می کرد...درد همینجور توی دستم میپیچید.... اما این درد در مقابل درد دلم هیچ بود،زخمی که روی قلـ ـبم خورده بود خیلی عمیق تر و کاری تر از این بریدگی سطحی بود.... آره ....من یه آدم زخم خورده ام ....زخمی روزگار ....من مثل شمشیر تیز و برنده ام ..هرکی نزدیکم بشه بدجور زخمی می شه....از من بهراد آریا دیگه هیچی نمونده.... دیگه از اون بهراد گذشته خبری نیست....تنها چیزی که ازم مونده یه آدم سرده با احساسات یخ زده.... دست دراز کردم و لیوان آب و قرص را از مهران گرفتم... لیوان را به لـ ـبم نزدیک کردم و قرص را فرو دادم.... با سر و صداهایی که از بیرون می آمد،.آرام چشمانم را از هم باز کردم.... 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
جانم...... حواست هست شدی تمام قلبم؟؟ @aksneveshtehEitaa
تو تمام...... چیزی هستی که بهش نیاز دارم....... 🌹🌹🍃🍃 @aksneveshtehEitaa
عشق یعنی....... @aksneveshtehEitaa
ضمن خوش آمدگویی خدمت عزیزان تازه وارددرکانال 4kشدنمون رو تبریک میگم😍❤️ بمونین برامون❤️