خدای من در هر ثانیهای که میگذرد
بی شمار نعمت بر من ارزانی میکنی
تپش قلب ، دم و بازدم.
دیدن ، شنیدن ، لمس کردن ، نبض زدنها
پلک زدن ، فکر کردن و …
نعمت های بیشماری که از شمردن آنها ناتوانم
خدایا شکرت برای هر آنچه که به ما بخشیدی
⭐شبت در پناه خدا و سرشار از آرامش🌙
⭐️✨🌟💐🌷🎍
@hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
چه زيباست صبح،
وقتی روی لبهايمان
ذكر مهربانی به شكوفه مینشيند
❤️و با عشق، روزمان آغاز میشود
🏳خدايا...
روزمان را سرشار از آرامش
عشق و محبت کن🌸
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
💐🌴🌳❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
سلام مهربانترین پدر،مهدی جان♥️✋🏻
سلام وارث غریب و مهربان غدیر ...
قرنها از حضور بارانی پیامبر در کنار آن برکهی خوشبخت میگذرد و هنوز پژواک نوای آسمانی ایشان در هزارتوی زمان جاری است که مسیرِ سبزِ خوشبختی را با ولایت امیرمؤمنان، ترسیم فرمود ...
اما افسوس که شب زدگان ، جهانی را از تشعشع خورشیدهای حیاتبخش، محروم نمودند ...
بازآیید و غدیر را و زندگی را و خوشبختی را بازگویید ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتدویستششم
-به هفته عموتون نکشیده اشرف جلوی همه گفت که خان بعد اتابک ارسلانه،گفت اتابک زبونی وصیت کرده و گفته درست نیست وقتی برادر بزرگترم هست اردشیر خان بشه!
با چشمای گشاد نگاش کردم یعنی آقام بازم مردونگی به خرج داده بود و نخواسته بود آبروی برادرشو ببره، کاش عمو هم یه جو از مردونگی آقام رو داشت:-اردشیر چیکار کرد؟
-روم به دیوار خانوم جان پرید به مادرش گفت عمارت رو به آتیش میکشه،آقاتونم داد ببندنش توی طویله،بعدشم...
خب؟بگو گلناز نصف جونم کردی! -بعد یه روز حال اردشیر خان بد شد بدنش شروع کرد به لرزیدن و مجبور شدیم طبیب خبر کردیم،اما داد و بیداد راه انداخت و میگفت طوریم نیست ولم کنین،خوب میشم،همه عمارت رو گذاشته بود روی سرش،آقاتون دستور داد ولش کردن و به مراد سپرد که هر جا میره سایه به سایش بره و...
با تعجب و هیجان پرسیدم:-بعدش چی شد؟
-خانوم جان چشمتون روز بد نبینه شبش تازه چشمم گرم خواب شده بود که صدای داد و بیداد از حیاط بلند شد،هممون پاشدیم رفتیم ببینیم چی شده که دیدیم آقاتون با اردشیر دارن دعوا میکنن،حتی اردشیر خان مشت محکمی کوبید توی صورت خان،هممون شوکه شده بودیم نمیدونستیم چی شده که نصف شبی به جون هم افتادن تا اینکه آقاتون دستور داد که کارگرا اردشیرخان رو ببندن توی طویله، فکر کردیم چون اردشیر آقاتونو کتک زده،خان کینه گرفته اما از نوکرا شنیدم مراد،اردشیر خان رو تو اتاقک کنار مستراح دیده که داشته تریاک میکشیده و به خان خبر داده!
باورم نمیشد پس این همه که اردشیر رو توی اون اتاقک میدیدم برای این بود که مواد مصرف میکرد؟اگه عمو زنده بود حتما دوباره سکته میکرد:-چرا آقام گفت اردشیر رو ببرن توی طویله؟نکنه بلایی سرش آورده؟
-نه خانوم جان ما هم مثل شما فکر میکردیم اما همون فرداش شنیدم آقاتون به مراد میگفت باید چند روزی همونجا باشه تا ترک کنه، میگفت نباید به حال خودش رهاش کنیم تا دستی دستی خودش و رنشو بدبخت کنه،میگفت دخترم دست اونا گرو هس نمیتونم بذارم به خاطر حماقتای این پسر بدبختش کنن!
از اینکه میشنیدم آقام اینقدر به فکرمه اشک توی چشمام حلقه زده بود:-خانوم جان دارین گریه میکنین؟
-نه گلناز فقط دلم براشون تنگ شده حالا حال اردشیر خوبه؟
-هنوزم همونجوریه خانوم جان تازه از وقتی خانوم بزرگ اشرف خاتون رو هم بیرون کرده بدترم شده،همش فحش میده آقاتونو تهدید میکنه که بیاد بیرون عمارت رو به آتیش میکشه حتی زنشم نمیذاره نزدیکش بشه!
با چشمای گشاد شده نگاهی بهش انداختم:-چی؟عزیز زنعمو رو بیرون کرده؟مگه چیکار کرده؟نکنه به خاطر اردشیر؟
-نه خانوم،روم سیاه نمیدونم چجوری بگم!
-حرف بزن گلناز نصف عمرم کردی!🌷🌷🌷🌷🌷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
مداحی آنلاین - ای صمیمیت جاری - میلاد امام کاظم.mp3
679.5K
🌸 #میلاد_امام_کاظم(ع)
ای صمیمیت جاری
معنی ناب رهایی
🎤 #گروه_تواشیح_محراب
#میلاد_کاظم_آل_محمد_ص_مبارک_باد
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای جااااااااان واقعا درست میگه👏👏👏👏👏👏👏
@hedye110