#آیلاماهبانو🍀
#داستانواقعی💜
#قسمتسیصدپنجاهیکم🌺
خجالت زده حنا رو کف دستش فشرد و سرش رو انداخت پایین،با نزدیک شدن آرات ازشون کمی فاصله گرفتم و به تماشاشون ایستادم،دیدنشون کنار هم بهم حس خوبی میداد!
-خب به سلامتی اینم گذشت،میخوای قضیه رو به آیلا بگیم؟
مضطرب سر چرخوندم سمت آتاش که این حرف رو زده بود:-بهتر نیست بذاریم برای بعد؟
-آخرش که چی؟بلاخره که باید بگیم،اجازه بده من خودم باهاش صحبت میکنم!
سری به نشونه مثبت تکون دادمو تا خواست بره با صدای پسری جوون که داشت به سمت فرحناز میدوید توجهمون به سمت در جلب شد:
-خانوم،خانوم خاک بر سر شدیم!
با ترس نگاهی به آتاش انداختمو با اشاره ی چشماش پناه بردم پشت سرش،یعنی چی شده بود؟دلم گواهی بد میداد!
آتاش قدمی به سمت فرحناز برداشت و رو به پسر پرسید:-چه خبر شده؟
پسر اخمی به آتاش کرد و بدون این که جوابشو بده رو به فرحناز گفت:-خانوم چندتا کشاورز اومدن میگن تو زمینای اطراف عمارت یه جنازه پیدا کردن…با نشونه هایی که دادن حدس میزنیم جنازه ی…جنازه فرهان خان باشه…
با این حرف نفسم توی سینه حبس شد و زانوهام شروع کرد به لرزیدن،نگاهمو چرخوندم سمت آیلا که همرنگ میت شده بود و همچین لبمو به دندون گزیدم که طعم شوری خون توی دهنم پخش شد!
فرحناز یا ابوالفضلی گفت و دستش رو گذاشت روی سینه اش:-چی میگی نصرت؟از کجا میگی فرهانه؟
انگشتری گرفت سمتش و گفت:-خانوم آخه اینم همراهشون آورده بودن،انگشتر اژدر خانه،همون که شب عروسی آرات خان خودتون دادین بهش!
با این حرف فرحناز شروع کرد به شیون کردن!
آرات قدمی جلو برداشت و جدی گفت:-از کجا معلوم جنازه فرهان باشه؟شاید انگشتر رو ازش دزدیدن…یا شاید جای رشوه به کسی داده،با این که نمیشه مطمئن شد!
-حالا برمیگردیم ده مشخص میشه،من که بهتون گفته بودم به این آدما اعتماد نکنین خانوم یکی دوتا از نگهبانا اونشب آتاش خان و آدماشو دیدن که داشتن چیزی از عمارت بیرون میبردن،هر چی گفتم گوش نکردین اینم مدرک!
-چی میگی نصرت آقای من به فرهان چیکار داره؟اگه میخواست بکشتش توی خفا همچین کاری نمیکرد،این چرندیات رو تمومش کن وقتی برگشتیم ده همه چیز روشن میشه!
-خیلی خب آرات خان از آقات بپرس بگو شب عروسی چی از عمارت بیرون میبرد،فرخ همه چیز رو با چشمای خودش دیده،مطمئنم دروغ نمیبافه!
با این حرف آرات سر چرخوند سمت آتاش،قلبم هنوز وحشیانه میکوبید و قصد آروم شدن نداشت!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻