#سلام_امام_زمانم
آقا بیا تصویر دنیا را عوض کن
یا چشم های خسته ی ما را عوض کن...
خیلی عوض کردند دنیا را پس از تو
برگرد و این تغییر بیجا را عوض کن...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتبیستنهم
-خانوم جان بهش دست نزنید یه وقت لباستون کثیف میشه، ماشاالله ماشاالله یه تیکه جواهر شدین حتما فردا کلی خواستگار با اصل و نصب براتون پیدا میشه،بترکه چشم حسوداتون!
از روی زمین بلند شدمو لباسامو تکوندمو چشم غره ای به ناهید که همینجوری داشت برای سحرناز خودشیرینی میکرد رفتمو راه افتادم سمت آشپزخونه!
همین امشب باید حساب سحرناز رو میذاشتم کف دستش!
-خانوم جان برگشتین؟نمیدونین وقتی نبودین چه اتفاقایی افتاد،اشرف خانوم موقع آوردن جهاز فاطیما یه آبروریزی راه انداخت...
-گلناز به کارت برس مگه نمیدونی چقدر کار ریخته سرمون الان موقع پچ پچ کردن نیست!
-خانوم شما چرا اومدین آشپزخونه،باید استراحت کنین!
-من خوبم،اتاق عروس رو تمیز کردم،شام حاضره ببرم؟
-من میبرم آنا تو رو به خدا یه امشب رو استراحت کن،میدونی اگه چیزیت بشه چه بلایی سر من میاد؟
دستی به سرم کشید و گفت:-از آقات عذرخواهی کردی؟
-اوهوم!
-خیلی خب کمکم کن زودتر کارارو باهم تموم کنیم!
با خوشحالی سفره رو برداشتمو پله های ایوون رو دو تا یکی بالا رفتم میخواستم هر چه زودتر سفره رو بندازمو برگردم تا وسایلای دیگه رو ببرم تا مادرم مجبور نشه چندین بار بره و بیاد،همین که رسیدم بالای پله ها دوباره چشمم خورد به سحرناز که سعی میکرد لباسش رو از تنش در بیاره،بازم در اتاقش رو باز گذاشته بود انگار لذت میبرد از این که دیگران هیکل چاقشو برهنه ببینن،سری تکون دادمو بقیه مسیر رو طی کردمو سفره رو انداختم و دوباره برگشتم تموم وسایلاشو چیدم و دیگه همه سر سفره حاضر شده بودن که مادرمم اومدو مشغول کشیدن غذا شد!
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
『♥️』
راستش هنوز مطمئن نیستم
اگه یه روز بی خبر
ول کنم برم
کسی میاد دنبالم یا نه ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
『♥️』
کاش اینجا بودی
همین کنارِ خودم...
و من یادم میرفت
که خستهام ، خرابم ، ویرانم...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
『♥️』
آدمی که به اجبار بخواد کنارت بمونه،
چه فایده ای داره؟
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
Saleh Salehi - Ghabole (128) (1).mp3
3.37M
به آب و آتیش🔥 بزنم، قبوله؟!
از همه دل بکنم، قبوله؟!
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهنودپنجم
سخنان نورانى امام حسين(ع) در قلب برادرم اثر نكرد. آيا ممكن است كه او سخن مراقبول كند؟
عَمْرو بن قَرَظَه با خود اين چنين مى گويد و تصميم مى گيرد كه براى آخرين بار برادر خود، على را ببيند. او در مقابل سپاه كوفه مى ايستد و برادرش على را صدا مى زند. على، خيال مى كند كه عَمْرو آمده است تا به سپاه كوفه بپيوندد. براى همين، خيلى خوشحال مى شود و به استقبالش مى رود:
ــ اى عمرو! خوش آمدى. به تو گفته بودم كه دست از حسين بردار چرا كه سرانجام با حسين بودن كشته شدن است. خوب كردى كه آمدى!
ــ چه خيالِ باطلى! من نيامده ام كه از حسين(ع) جدا شوم. آمده ام تا تو را با خود ببرم.
ــ من همراه تو به قتلگاه بيايم! هرگز، مگر ديوانه شده ام!
ــ برادر! مى دانى حسين كيست. او كليد بهشت است. حيف است كه در ميان سپاه كفر باشى. ما خاندان همواره طرفدار اهل بيت(عليهم السلام)بوده ايم. آيا مى دانى چرا پدر نام تو را على گذاشت؟ به خاطر عشقى كه به اين خاندان داشت.
عمرو همچنان با برادر سخن مى گويد تا شايد او از خواب غفلت بيدار شود، امّا فايده اى ندارد، او هم مثل ديگران عاشق دنيا شده است.
على آخرين سخن خود را به عمرو مى گويد: "عشق به حسين، عقل و هوش تو را ربوده است".
او مهار اسب خود را مى چرخاند و به سوى سپاه كوفه باز مى گردد.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
نعره ی هیچ شیری
کلبه ی چوبی را
ویران نمیکند...
من از سکوت موریانه
میترسم!!
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
@madahi_۲۰۲۲_۰۱_۲۱_۱۹_۰۵_۲۳_۲۵۰.mp3
5.64M
🎼شور_ولادتی💐💐💐
پسرت مهدی میاد و واسه تو...
🎤 #کربلایی_حنیف_طاهری
🎉 ویژهٔ #ولادت_حضرت_زهرا💐
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸