4_6030688739955575446.mp3
8.36M
🔥احمد سعیدی - همدسته بارون
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ تاثیر گرفتن جوان انگلیسی از نماز خواندن رهبر انقلاب بر پیکر پاک شهید سلیمانی
#پیشنهاد_دانلود 👌
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#اللهمعجللولیڪالفرج
داریم خنده بر لب و کوهِ غَمے بہ دل
چون مطربِ عروسےِ ماتم رسیده ایم
شبتون مهدوی
💐☘✨🌟🌙☘💐
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
💜به نام خداوند لوح و قلم
💖حقیقت نگار وجود و عدم
💙خدایی که داننده رازهاست
💚نخستین سرآغازِ، آغازهاست
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
💐❤️🌻🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ای یوسف زهرا!
برای اهتزاز پرچم امید و حقیقت، من منتظرم...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتچهلام
با صدای کل کشیدن هایی که از ساختمون عمارت میومد گوشم رو تیز کردم و به درد چسبوندم تا ببینم چه خبر شده که یک دفعه ای در باز شد و آقام با اخم داخل شد:-چی گوش میدی دختر این چیزا به تو ربطی نداره چشم و گوشت باز میشه،به مادرت بگو با مردا داریم میریم دختر خسرو رو خاک کنیم باید تا صبح نشده این آبرو ریزی رو همین جا تمومش کنیم!
وحشت زده نالیدم:-چشم آقاجان!
از صدای بسته شدن در اتاق قلبم لرزید!
لباسمو عوض کردمو رختخواب خودمو آنامو پهن کردمو منتظرش نشستم،با هر صدایی که از داخل حیاط عمارت میومد از جا میپریدم،طولی نکشید که مادرم با چهره ناراحت داخل شد میدونستماز چی ناراحته حتما باز زنعمو حرفی زده بود!
-آنا آقام گفت امشب نمیاد درو پیکر رو خوب قفل کن من میترسم!
-نترس دخترم،عموت دستور داده چندتا کارگرا تا صبح نگهبانی بدن!
سری تکون دادمو پرسیدم:-میشه گردنبندمو باز کنی؟
بی صدا نشست پشت سرمو مشغول باز کردن قفل گردنبند شد به یاد حرف اورهان افتادمو بدون فکر کردن لب زدم:-آنا نگفتی این گردنبند رو از کجا آوردی؟
لرزش دستاش رو به وضوح روی گردنم حس کردم با صدایی که نگرانی توش موج میزد نالید:-اون روزی که دنیا اومدی آقات بهم داد،چطور مگه؟
-هیچی،گفتی داستانش طولانیه کنجکاو شدم!
گردنبند رو از گردنم بیرون آورد و دوباره گذاشتش توی صندوقچه!
-آنا یعنی دیگه نمیتونیم بریم روستای بالا یا اونا بیان روستای ما؟
-نمیدونم دختر چقدر سوال میپرسی،بگیر بخواب فردا کلی کار داریم دوباره باید تموم عمارت رو برق بندازیم!
دلم گرفته بود با فکر اینکه دیگه اورهان رو نمیبینم آهی از ته دل کشیدمو چشمامو روی هم گذاشتم و با دیدن تصویر چشمای به خون نشسته آتاش وحشت زده از جا پریدمو به آغوش مادرم پناه بردم!
مطمئنم اگه اورهان جلوشو نگرفته بود همونجا جلوی چشم همه خسرو رو سلاخی میکرد!
با نوازش های دست مادرم و لالایی محلی ترکی که توی گوشم زمزمه میکرد طولی نکشید که به خواب رفتم...
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
بوی گل سوسن و یاسمن آید
عطر بهاران کنون از وطن آید
جان ز تن رفتگان سوی تن آید
رهبر محبوب خلق از سفر آید
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
بگذرد این روزگار تلخ تر از تلخ
بار دگر روزگار چون شکر آید
بگذرد این روزگار تلخ تر از تلخ
بار دگر روزگار چون شکر آید
....
هر چه مجاهد ز بند و حبس در آید
مهر فساد و ستم دگر به سر آید
چشم یزید زمان ز حلقه در آید
رهبر محبوب خلق از سفر آید
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
بگذرد این روزگار تلخ تر از تلخ
بار دگر روز گار چون شکرآید
بگذرد این روز گار تلخ تر از تلخ
بار دگر روز گار چون شکر آید
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷