eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ☘💐🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
به آیه آیه‌ی کتابم قسم به صبوری دلت، به غمی که می‌کشی به تنی که زخم خورده از جور این جلادها به بچه‌های بی‌نفس کبوتران در قفس به مردان پاره پاره پیکرِ در نبرد به ضجه‌های مادر یک شهید به اشک‌های داغ همسرش می‌خورم قسم، که من منتظرم!                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💫🌈زندگیتون به گرمى ایڹ قهوه☕ و به شیرینی عسل🍯👌😍 🍃💫🌈 الهی آرامش در ثانیه ثانیه زندگیتون. 🍃💫🌈شادباشید وشادىرو به دوستاتونم تقدیم کنین 🍃💫🌈صبحتون بخیر☕.                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 ساعتی بعد با خستگی رسیدیم جلوی در عمارت مادرم اینقدر حالش بد بود که چندباری توی مسیر نشسته بود،به سختی درو فشار دادمو دستشو گرفتمو کمکش کردم:-بیا آنا دیگه رسیدیم! هنوز قدم اول رو توی عمارت نذاشته بودیم که هیکل چاق زنعمو جلومون ظاهر شد:-دختره بی همه چیز عزیزتو ول کردی به امون خدا راه افتادی دنبال اون مادر بی همه چیزت؟ میدونی اگه ناهید ندیده بودش چه بلایی سرش میومد؟ -های مراد زود برو دنبال سکینه و بگو آب دستشه بذاره زمین و زود بیاد اینجا،بگو یه لحظه هم معطل نکنه خانوم بزرگ حالش خرابه...  مراد که بیخیال روی صندلی گوشه حیاط نشسته بود و ازاستکان چایی توی دستش هورت میکشید با صدای زنعمو وحشت زده اسکان رو توی سینی گذاشت و دستی روی سینش گذاشت و چشمی گفت و از عمارت خارج شد! بعد از رفتن مراد زنعمو با عصبانیت رو بهم گفت:-تا سکینه میاد برو پیش عزیز اگه کاری داشت انجام بدی! نگاهی به صورت رنگ پریده مادرم که این بار عرق های ریز هم روی پیشونیش نشسته بود انداختم:-آنا حالت خوبه؟ قبل از اینکه مادرم حرفی بزنه زنعمو نیشگونی از بازوم گرفت و گفت:-نترس آنات صد تا جون داره طوریش نمیشه راه بیفت برو اتاق عزیز که اگه بلایی سرش بیاد اتابک از خونت نمیگذره،دستم رو روی بازوم گذاشتمو با اخم راه افتادم سمت اتاق عزیز! وارد اتاق عزیز که شدم گرمای اتاق گونه هامو نوازش کرد،با خودم گفتم اگه مثل ما توی اون اتاق سرد و تاریک میخوابید معلوم نبود چه بلایی سرش میاد:-عزیز؟ آروم لای چشماشو باز کرد و گفت:-هوم...کجا بودی؟ با ترس بزاق دهانمو قورت دادمو خواستم حالشو بپرسم که آقام هول زده داخل اتاق شد و کنار رختخواب عزیز نشست روی زمین و کمکش کرد بشینه و با غصه گفت:-حالت چطوره عزیز؟ -نمی دونم پسر حالم از دیروز بده گمون کنم سرما خوردم! -پس چرا نگفتین طبیب خبر کنیم؟ اخمام کشیده شد توی هم آنام این همه مدت مریض بود اما آقام یه بار هم نگفته بود طبیب خبر کنن اما حالا به خاطر عزیز این طوری بهم ریخته بود،با صدای عزیز که در جواب آقام گفت با وحشت سرمو بالا آوردم: -این دخترت وسطای صبح معلوم نیست ولم کرد کجا رفت، مثل این که سر و گوشش بد جوری می جنبه! آقام با اخم نگاهی بهم انداخت و خواست چیزی بگه که ترسیده لب زدم: -به خدا آنا میخواست بره پیش خدیجه بی بی حالش خوب نبود منم همراهش رفتم! اخمش شدیدتر شد و دهن باز کرد چیزی بگه که با صدای در حرفشو خورد،نفس راحتی کشیدمو چپیدم گوشه اتاق! 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
AUD-20220102-WA0024.mp3
4.66M
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
AUD-20210517-WA0117.mp3
9.21M
🍃 آی لیلی لیلی ....                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
‏تک‌تک ثانیه‌هایی که تو را کم دارم ساعتم درد دلم درد جهانم درد است...                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
تو اَسْلَم غلامِ امام حسين(ع) هستى. تو از نژاد تُركى و افتخارت اين است كه خدمتگذار امام حسين(ع) هستى! همراه امام از مدينه تا كربلا آمده اى و اكنون مى خواهى جان خود را فداى ايشان كنى. دست خود را به سينه مى گذارى و به رسم ادب مى ايستى و اجازه ميدان مى خواهى. در نگاهت يك دنيا التماس است. با خود مى گويى: "آيا مولايم به من اجازه مى دهد؟". امام نگاهى به تو مى كند. مى داند شوق رفتن دارى... و سرانجام به سوى ميدان مى روى و فرياد مى زنى: "أميرى حسيـنٌ ونِعـمَ الأميـرِ"; "امير من، حسين است و او بهترين اميرهاست". هيچ كس به زيبايى تو رَجَز نخوانده است. صدايت همه كوفيان را به فكر مى اندازد. به راستى، آيا رهبرى بهتر از حسين هم پيدا مى شود؟ اى كوفيان، شما رهبرى يزيد را قبول كرده ايد، امّا بدانيد كه در واقع در دنيا و آخرت ضرر كرديد، چراكه نه دنيا را داريد و نه آخرت را. ولى آقاى من حسين است. او در دنيا و آخرت به من آرامش و سعادت مى دهد. تو مى غرّى و شمشير مى زنى و همه از مقابل تو فرار مى كنند. دشمن تاب شنيدن صداى تو را ندارد. محاصره ات مى كنند و بر سر و رويت تير و سنگ مى ريزند. تو را مى بينم كه پس از لحظاتى روى خاك گرم كربلا افتاده اى. هنوز نيمه جانى دارى. به سوى خيمه ها نگاه مى كنى و چشم فرو مى بندى. گويى آرزويى در دل دارى كه از گفتنش شرم مى كنى. آيا مى شود مولايم حسين، كنار من هم بيايد؟ صداى شيهه اسبى به گوش مى رسد. خدايا! اين كيست كه به سوى من مى آيد؟ لحظه اى بى هوش مى شوى و سپس چشم باز مى كنى و مولاى خود را مى بينى! خدايا، خواب مى بينم يا بيدارم؟ اين مولايم حسين(ع) است كه سرم را به سينه گرفته است. اى تاريخ! بزرگوارى حسين(ع) را ببين. امام، صورت خود را به صورت تو مى گذارد! و تو باور نمى كنى! خدايا! اين صورت مولايم است كه بر روى صورتم احساس مى كنم. خيلى زود به آرزويت رسيدى و بهشت را لمس كردى! لبخند شادى و رضايت بر چهره ات مى نشيند. آخرين جمله زندگى ات را نيز، مى گويى: "چه كسى همانند من است كه پسر پيامبر صورت به صورتش نهاده باشد". به راستى، چه سعادتى بالاتر از اينكه آفتاب، تو را در آغوش گرفته است و روح تو از آشيانه جان پر مى كشد و به سوى آسمان ها پرواز مى كند. امام بين غلام و پسرش فرق نمى گذارد و فقط در دو جا چنين مى كند. يكبار زمانى كه به بالين على اكبر مى آيد و صورت به صورت ميوه دلش مى گذارد و اين جا هم كه صورت به صورت غلامِ تُرك خود مى نهد و در واقع امام به ما مى آموزد كه بهترين مردم با تقواترين آنهاست. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزیزم سلام ظهرتون بخیر از مسابقه جا نمونید اگر کسی رو مطالعه نکرده هنوز بسم الله 🦋🦋🦋🦋🦋