eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
                   @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
                   @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
                   @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
                   @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
AUD-20220415-WA0056.mp3
8.35M
☑️بابک‌ جهانبخش 💠دیوانه جان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
💕 فقط اونجا که شادمهر میگه: هرکسی راهش سمت من افتاد قلب من اسمتو لو داد راهشو بستم اگر حسی داشت تو موندن "بیشتر داشت" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
narimani-navadiha-ir_841e2.mp3
4.29M
همراه با مداحی های ولایی (مطیع رهبریم)۵ بدون دنیا که ما رهبر داریم 🎙کربلایی سیدرضا نریمانی                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
شبتون بخیر @emame_mehraban 🕊🕊🕊🕊
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا آغازی که تو صاحبش نباشی چه امیدیست به پایانش؟ پس با نام تو آغاز می کنم روزم را الهی به امید تو💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @emame_mehraban
دوست دارم که یک شب جمعه/ صبح گردد به رسم خوش عهدی ناگهان بشنوم زسمت حجاز/ نغمه ی دلخوش انا المهدی .             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
🔹 🦚 نگاهی به آتاش انداختم تا از چهره اون بفهمم جریان از چه قراره.صورتش به کبودی میزد و سینه اش از عصبانیت بالا و پایین میرفت.عصبی تر از همیشه روبروی علی دله نشستو دستشو دور گلوش حلقه کرد.فکر میکردم حالا همانطور که میخواست از حوریه آتویی پیدا کرده.باید خوشحال باشه اما برخلاف تصورم عصبی تر از همیشه بنظر میرسید.حتی از موقعی که برای اولین بار چشمم به او افتاده بود..فشار دستش رفته رفته دور گردن پیرمرد بیشتر و بیشتر شد.. ترسیدم بلایی سرش بیاره.با ترس نزدیکش شدمو آستین لباسشو کشیدم لب زدم ..ولش کن الان میکشیش با چشمای به خون نشسته نگاهی بهم انداخت و با ضرب علی دله رو گوشه ای انداخت.اونقدر محکم پرتش کرد که صدای خورد شدن تموم استخوناش به گوشم رسید.. از ترس چسبیدم به گوشه دیوار،مطمئن بودم آتاش با این حجم از عصبانیت حتما بلایی سرش میاره..اما ناباورانه نگاهی بهش انداخت و آب صورتش رو انداخت بهش..و بدون اینکه حرفی بزنه از اتاق بیرون زد..با چشمای گرد شده چاقوی تو دستمو انداختم و دویدم طرفش..اصلا باورم نمیشد آتاش اون پیرمرد رو به حال خودش رها کنه.. فکر کنم برای خود علی دله هم باورش سخت بود..با دو خودمو به کنارش رسوندم و آروم‌پرسیدم..میزاریش به حال خودش؟ نمیارینش تحویل خان بدینش؟ سکوت کرد..نگاهی به دستهای مشت شده اش انداختم...اگه فرار کنه دیگه دستمون بهش نمیرسه هاا؟ یعنی میخوای بزاری فرار کنه؟ با عیض به سمتم برگشت و عصبی لب زد:-بس کن دختر نمیبینی دارم سعی میکنم خودمو کنترل کنم تا مبادا بلایی سرش بیارم؟حوریه هر چی باشه ناموس ماست اصلا نمیتونم هضمش کنم به آقام خیانت کرده باشه،دنبال چیزی توی گذشته اش میگشتم،وقتی که هنوز ناموس آقام نشده بود،الان با دستای خودم سند بی آبرو شدن آقامو بردارم ببرم عمارت چی بگم؟حتی نمیدونم داره راستشو میگه یا نه؟دیدی که چقدر دروغ میگفت،باید اول مطمئن بشم! -من که چیزی نگفتم فقط گفتم یه وقت بی مجازات فرار نکنه،آخه من حدس میزنم اون حوریه رو مجبور کرده باشه،حتما ازش باج خواسته مثل اون پولا! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻