eitaa logo
خیمه گاه امام زمان عجل الله تعالی
209 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
7هزار ویدیو
147 فایل
فرهنگی ؛ اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
نماهنگ امام العارفین.mp3
1.67M
دست سرمد یار احمد ماه مفرد نور ایزد زیب مسند مهر امجد من امام العارفینم 🎙 ✳️ #️⃣ #️⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ اهانت نعمت زاده، وزیر صمت دولت حسن روحانی، به دکتر جلیلی و استیصال و توجیه تراشی درباره عدم تحقق وعده های پزشکیان: همین که کشور دستِ یک آدم عاقل افتاده، خوشحال باشید! اره اگه جلیلی اومده بود دست شما دزدها(خصوصا دخترت) رو قطع میکرد بایدم خوشحال باشی که نیومده. پ.ن: همه از دکتر جلیلی میترسیدن رئیس جمهور بشه
1_7777097499.mp3
28.14M
🔁 ⏮️ ⏯️ ⏭️ 🔀 ◉━━━━━━──────────── 🎧 | یارب قسم به خون شهدا •┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
برای‌هرحاجتی‌که‌دارید حتی‌اگربندِ‌کفش‌باشد، دست‌خواهش‌به‌سوی خداوند‌دراز‌کنید؛زیرا تااوآن‌راآسان‌نگرداند، آسان‌[برآورده]نمی‌شود. +پیامبررحمت[ص]فرمودند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج قاسم: نادان بهت میگم برگرد! رزمنده: من نادان تو عاقل بر نمیگردم :) مکتب حاج قاسم، مکتب معذرت‌خواهی هم هست...
خدايا.... چه بي حساب و بي صدا ميبخشي ولي ماچه حسابگرانه تسبيح ذكرمان را فرياد ميكنيم و مي شماريم همین و بس...
🔴🔴🔴 چوپان گله گوسفندان را به آغل برد و همه د‌رهای آن را بست چون گرگ‌های گرسنه سررسیدند ؛ درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدند ؛ برگشتند تا نقشه ای برای بیرون آمدن گوسفندان از آغل پیدا کنند.!!! سرانجام ، گرگ‌ ها به این نتیجه رسیدند که راه چاره ...برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند !!! گرگ‌ها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند *چون گوسفندان فریاد گرگ‌ها را شنیدند* *که از آزادی و حقوق شان دفاع می‌کنند...!!!**برانگیخته شدند و به آنها پیوستند...!!!* آنها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغلشان کردند تا این که دیوارها شکسته شد و درها باز گردید و همگی آزاد شدند گوسفندان به صحرا گریختند و گرگ‌ها پشت سرشان دویدند چوپان صدا می زد و گاهی فریاد می کشید و گاهی عصایش را پرتاب می‌کرد تا بلکه جلوی شان را بگیرد اما بی فایده بود ... گرگ‌ها گوسفندان را در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند آن شب ... شبی تاریک برای گوسفندان آزاد و رها بود و شبی اشتها آور ... برای گرگ‌های به کمین نشسته !!! *روز بعد ...* *چون چوپان به صحرایی که گوسفندان ؛ در آن آزادی خود را بدست آورده بودند رسید ...* *جز لاشه های پاره پاره واستخوان های به خون کشیده شده چیزی نیافت* ❌ این حکایت مردمی است که به دعوت و دام منافقین و شیپور آزادباش دشمن خود و به امید واهی آزادی و بی بند و باری به خیابان می ریزند ! گرانی هست ... بد هم هست ... ولی تحمل می کنیم ! چون نا آرامی جدیدی در راه هست بدتر از سال ۸۸ ... مواظب باشیم ...! ⭕️ دشمنان کشور همگی جمع شدند در خارج از کشور ؛ پیش پدر خوانده های شان و مرتب بر ضد کشور ایران جلسه دارند. * جوکهای گرانی و کلیپ هایی از فقر مردم ... !!! برای تحریک مردم است. *گرانی تنها چیزی هست که همه را به بیرون می کشاند* واقعا هم این مردم درد دارند کمر شان، از اقتصاد درهم ریخته، خم شده است. با این اوضاع افتضاح اقتصادی ... بیرون ریختن هم دارد ! من نیز دلم می خواهد بروم ... 🔺 اما نه ؛؛؛؛ نمی روم ! چون اغتشاشگرانِ بین مردم قصدشان * ارزانی برای مردم که نیست * قصدشان * براندازی حکومت و به ذلت کشاندن این مردم نجیب و جنگ داخلی * است ؛ که اگر جنگ داخلی شود ؛ مردم کشور با هم درگیر شده و خواب راحت دیگر نداریم ؛ حال و روز فعلی کشور سوریه را ببینید. نباید فریب این فتنه های جدید را خورد چون ما ملت امام حسینیم . ⛑ * گرگها به فکر آوردن رفاه برای مردم بازی خورده !!! نیستند ؛ دور نمای آنها تجزیه ایران است. * 🔻 تأمل کنیم ! ماهم از همین مردم هستیم ؛ گرانی برای همه ما نیز تبعات خودش را دارد ولی با صبوری و قناعت ؛ امنیت کشورمان را دستخوش حوادث و خوشحالی دشمنانمان نمیکنیم ؛ چرا که دشمن ؛ دشمن است و قصدش فرو پاشی کشور و .... هر روز بخوانیم 🌺 یا أللّٰهُ یا رَحمٰنُ یا رَحیمُ! یا مُقَلِّبَ القُلوبِ! ثَبِّت قَلوبنا عَلیٰ دینِکَ 🌺 نفر هم آگاه بشه ... در هر آنچه اتفاق بیفتد شریکی ..
*همسرم از من خواست یک شب را با زن دیگری بگذرانم.* ارزش چن دقیقه وقت صرف کردن برای خواندن را دارد بخوانید دوستی تعریف میکرد: پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت: گرچه تو را دوست دارم، ولی مطمئنم که این زن هم تو را دوست دارد و از بیرون رفتن با تو لذت خواهد برد. زنی که همسرم اصرار داشت آن شب را با او بگذرانم مادرم بود. مادرم از ۸ سال پیش یعنی بعد از فوت پدرم تنها شده بود ولی مشغله های زندگی من و داشتن ۳ بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم. آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید چه شده؟ اتفاقی افتاده؟! به او گفتم: نه، فقط بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. آن شب وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود، کفش قرمزی پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین میشد گفت با غرور و افتخار به دوستانم گفته‌ام امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند. ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گویی گنج بدست آورده. پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من نگاه میکند. به من گفت یادم می آید که وقتی تو کوچک بودی و با هم به رستوران میرفتیم من بودم که منوی رستوران را میخواندم و تو نگاه میکردی. من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسیده که تو نگاه کنی و بگذاری که من این کار را برای تو بکنم. هنگام صرف شام گپ وگفتی صمیمانه و شیرین داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدر حرف زدیم که سینما را از دست دادیم. وقتی او را به خانه رساندم گفت که خیلی دلش میخواهد باز هم با من بیرون برود به شرط اینکه دفعه بعد او مرا مهمان کند و من هم قبول کردم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادر خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم. چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت ، بدون اینکه من بتوانم کاری کنم.. مدتی بعد پاکتی حاوی کپی یک رسید از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید. یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود: نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه، ولی هزینه را برای ۲ نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت. و تو هرگز نخواهی فهمید که آنشب برای من چه مقدار ارزش داشته است، بینهایت دوستت دارم پسرم. و در آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیت دارد که بموقع به عزیزانمان بگوئیم که دوستشان داریم و برایشان وقت بگذاریم. زمانی که شایسته‌ی عزیزانتان است را به آنها اختصاص دهید ، زیرا هرگز نمیتوان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود. وقت برای جبران شدن بعد از نبودن وجود نداره (خیلی زوود دیر میشه 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 خیلی آموزنده هست بخونید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا