❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
📸| #پروفایل_دلبرانہ تولدت مبارڪمون فرماندھ دلہا💓'! •||🎂🎈😍||• •.' ⸤@alahassanenajmeh⸣✿⠕
°🕊💭♥️💭🕊°
متولد کشور عراق بودی اما جہانی کار میکردی
در دفا؏ مقدس مقابل رژیم بعث کشورت؛ در خاڪ ایران براۍ خدا نبرد کردی.
سالها گمنامِ گمنام خالصانہ و خاڪی در کنار حاج قاسـم بودی...
﴿رفیق وفادار حاج قاسم﴾
چہرهات نشان دهندهۍ تلاش شبانہ روزی و خستگی ناپذیر بودنت است؛
ای شیرِ روز و عابدِ شب!
سالروز زمینیشدنت مبارڪ'!
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
✨⃟⃟🌱
«فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»
«خدا بخواهد غیرممکن هم ممکن میشود»
✨|↫#آیهگرافی
🌱|↫#امیدوارمهمینقدرقشنگبراتونبخواد
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
بروننمیرودازخاطرم خیالِوصالت... گرچہنیستوِصالی ولی... خوشمبہخیالت♥️ #برادرشھیدم🎈 #شهید_علا
🖇🍃••
دوری چنان از من ،
كه ديدارت محال آيد ..!
از ناكجا تا ناكجاتر ،
چند فرسنگ است ..؟
#برادرشھیدم🎈
#شهید_علاء_حسن_نجمه💕🌸
#نجوا_با_شہدا⚘
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
#لحظہاےباشهدا🕊
منباقلبےروشنخونخودرابراےاسلاممےریزم
وپیاممےرسانمکہباجارےشدنخونماناست
کہحکومتمانورانےتروبہحکومتعدل
صاحبالزمانمتصلمےشود✨!
#شهید_علیرضا_کریمے🌸🦋
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
«🧡🙃» مرآبہیڪگوشہۍآغوشخویشدعوٺڪن..! مگـربہجزتـوڪسۍگوشہۍدلمدآرم...♥-! #صلےاللهعلیڪی
ذڪرِخـیرتـوبہهـرجاشـدویادتڪردیم
دسـتبرسینہبہتوعرضِارادتڪردیم❤️
پادشاهـےِجهـانحاجتِمـانیسـتحـسین
-مـابہغلامـےدرِخانہاتعادتڪردیـم :))
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
>•🌸•< جانم بھ فدايت! تو آرزوے هر مشتاقے که آرزو کند♥️:) #دعاے_ندبہ #یاایهاالعزیز🥀✨ #السلام_علیک_ی
#یاحجتہابݧالحسݧ💛
••
--عقربہهاۍساعت🕰
°°فقطنبودتروبہروممیاره💔
--ثانیہهابۍتورنگۍنداره⏳
•[اینانتظارهـ]•(:🖤
۰
#یاایهاالعزیز🥀
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد💕🕊
#اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درون ما ز تو یک دم نمےشود خالے...! :)♥️🖇
#شهید_علاء_حسن_نجمه
#تراب_الحسین
#خواهرعلا
#رفیقانہ
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتــ_بیستوسومـ #سفر_ڪربلا من هم مثل خیلیهای دیگ
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_بیستوچهارمـ
#آزار_مؤمن
در دوران نوجوانے در پایگاه بسیج شہرستان فعالیتــ داشتمـ . روزها و شبها با دوستانمان با هم بودیمـ. شبهای جمعه همگے در پایگاه دور هم جمع بودیمـ. و بعد از جلسه قرآن، فعالیت نظامی و گشت و بازرسی و..... داشتیم.
در پشتــ پایگاه بسیج قبرستان شهر ما قرار داشتــ. ما هم بعضے وقتها دوستان خودمان را اذیت مےڪردیمـ! 👻😈
البته تاوان تمام این اذیّت ها را آنجا دادم.😓😥
برخی شبهای جمعه تا صبح در پایگاه حضور داشتیمـ . یڪ شبــ زمستانے برفــ سنگینے آمده بود. یڪی از رفقا گفتــ: ڪسي جرأت داره الآن تا آخر قبرستان برود؟؟ گفتمـ این ڪه ڪار مهمے نیستــ من الان مےروم. او همـ به منـ گفتـ : باید لباس سفید بپوشـي!!👻👻
من سرتا پا سفید پوش شدمـ و حرڪت ڪردمـ .صدای خسخس پای من روی برف، از دور هم شنیده مےشد. من به سمتــ انتهای قبرستان رفتم. اواخر قبرستان ڪه رسیدمـ، صوت قرآن شخصی را از دور شنیدمـ . یڪ پیرمرد روحانی ڪه از ساداتــ بود شبهای جمعه تا سحر در انتهای قبرستان و در داخل یک قبر مشغول تهجد و قرائتــ قرآن مےشد.📖
فهمیدمــ ڪه رفقا با اینڪار مےخوایتند با این سید شوخے کنند. مےخواستمـ برگردمـ . اما با خودمـ گفتمـ: اگر الان برگردمــ رفقای من فڪر مےکنند ترسیدمـ . برای همین تا انتهاے قبرستان رفتمـ..😱😱
هر چه صدای پای من نزدیڪتر مےشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر مےشد.....
#ادامه_دارد
ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ
『@alahassanenajmeh』
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتــ_بیستوچهارمـ #آزار_مؤمن در دوران نوجوانے در
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_بیستوپنجمـ
#آزار_مؤمن
هر چه صدای پای من نزدیڪتر مےشد صزای قرائت قرآن سید هم بلندتر مےشد.
از لحن او فہمیدمـ ڪه ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم. تا این که به بالای رسیدم ڪه او در آن مشغول عبادت بود.🚶♂👣
یڪباره تا مرا دید فریادی زدو حسابی ترسید. من همـ ڪه ترسیده بودمـ پا به فرار گذاشتمـ .🏃♂🏃♂
پیرمرد سید رد پای مرا در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود . ابتدا ڪتمان ڪردمـ. اما بعد از او معذرتخواهی ڪردمـ .😰😥
او با ناراحتے بیرون رفت. حالا چندین سال بعد از این ماجرا ، در نامه عملم حکایت آن شب را میدیدم.
نمیدانید چه حالے بود . وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عملم میدیدم ، مخصوصا وقتی کسی را اذیت کرده بودم
از درون عذاب مے کشیدم. گویے خودم به جای آن طرف اذیت میشدمـ.
از طرفی ، در این مواقع باد سوزان از طرف چپ وزیدن مےگرفتــ ، طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ مےشد.🔥🔥
وقتی چنین اعمالی را مشاهده می کردم به گونه ای آتش را در نزدیکی خودم میدیدم که چشمانم دیگر تحمل نداشت.
#ادامه_دارد
ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ
『@alahassanenajmeh』