eitaa logo
کتاب شهیدان حاج قاسم و حاج جمال
627 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
27 فایل
هدفمون تفحص سیره شهید سلیمانی هست. انشاالله که مورد توجه و عنایت این شهید عزیز قرار بگیریم. @Aminiasl88
مشاهده در ایتا
دانلود
| | دوران سربازی‌ام بود و هر ۶ روز یک‌بار باید در دانشگاه پست می‌دادم. سحرِ یک‌روز سرد زمستانی، قرار بود از ساعت 3 تا 5 صبح من پست بدهم آن شب برف می‌بارید. ساعت را کوک کردم و خوابیدم اما دیر بیدار شدم. سریع لباسم را پوشیدم و از بس دیر شده بود از پوشیدن اورکت و دستکش و کلاه صرف‌نظر کردم. به سرعت به سمت اسلحه‌خانه دویدم و اسلحه را گرفتم و رفتم سر پست نگهبانی. هوا به شدت سرد بود. دوساعتی حسابی سرما خوردم و می‌لرزیدم. نگهبانی‌ام که تمام شد اسلحه را تحویل دادم. دست‌هایم بی‌حس شده بودند. تا دفتر کارم به دنبال جایی می‌گشتم که دست‌هایم را گرم کنم. در همین حال بودم که عباس مرا دید. وقتی متوجه شد سرما امانم را بریده، دست‌هایم را توی دست‌هایش گرفت و بوسید. گفت:«دست‌های نگهبان وطن رو باید بوسید.» پرسید:«چرا دستکش دستت نکردی؟» تا خواستم جواب بدهم سردار اباذری صدایش کرد. گفت می‌بینمت و رفت. بعد از یک‌ساعت آمد و یک‌جفت دستکش برایم آورد. گفتم:«دستکش دارم، دیشب وقت نکردم دستم کنم.» گفت:«آدم هدیه رو پس نمیده» این مهربانی را هرگز فراموش نمی‌کنم...🍃 🔖 لرستانی-سرباز وظیفه دانشگاه شهید مدافع حرم 🏴 @alamdarehosein
🌹ماجرای حضور غافلگیر کننده سردار سلیمانی در یک جلسه مهم شبانه ✍️سرهنگ زهرایی رییس بسیج سازندگی کشور : در ماجرای سیل در حمیدیه و سوسنگرد به ما خبر دادند که «سردار حاج قاسم سلیمانی» در منطقه حضور پیدا کرده است. همان موقع بود که ایشان بی‌خبر به جلسه آمد. خیلی زود و صریح مخالف تخلیه شهر شد. *سال گذشته سیل در حمیدیه و سوسنگرد جولان می‌داد. بارش‌ها هنوز بی‌امان بود. وسط روز بود که به سوسنگرد رسیدیم. فرمانداری کامیون‌ها را در خیابان‌ها قرار داده بود. از طرفی خودروهایی به محله ها اعزام کرده بود. با بلندگو از مردم محله‌ها خواسته می‌شد که هر چه زودتر شهر را تخلیه کنند. هشدار می‌دادند که سیل بی‌رحم است و هر که بماند جانش پای خودش. حدود ساعت ۱۱ شب بود که جلسه گذاشتیم. به ما خبر دادند که «سردار حاج قاسم سلیمانی» در منطقه حضور پیدا کرده است. *همان موقع بود که ایشان بی‌خبر به جلسه آمد. کیفیت و احوالات و تصمیم‌گیری‌های ایشان طوری بود که خیلی از میدان جنگ دیده‌ها او را نفس مقاومت می‌دانستند. یعنی همه رفتارهای او در مسیر مقاومت شکل گرفته بود. خیلی زود و صریح مخالف تخلیه شهر شد. گفت این مردم بروند چه کسی در شهر بماند؟ اصلا چرا باید بروند؟ در ۸ سالی که اینجا بمباران و محاصره و اشغال شد همین مردم ماندند و مقاومت کردند و این شهر ها را پس گرفتند. حالا به خاطر یک سیل ناقابل بروند؟سکوت شد. شاید باورش سخت باشد اما ایشان ۱۰ دقیقه حرف زد و در این دقیقه‌ها ناگهان همه چیز متحول شد. * از فردای آن روز دیگر از هیچ بلندگویی صدای هشدار برای تخلیه شهر بلند نشد. حاج قاسم مردم و جوان ها را به سال های دفاع مقدس برد.گفت یادتان هست این شهرتان را محاصره و اشغال کردند و همین خود شما بودید که سنگر ساختید و رزمنده شدید و آن را پس گرفتید. حالا هم سیل آمده. بمانید و سنگر بسازید و خانه و شهر را نجات بدهید. به یک روز نکشید که پیر و جوان این شهرها شروع به پر کردن خاک در گونی ها کردند. *دور تا دور مرز شهر سیل بند کشیده شد و این غائله با همین چند دقیقه از ظهور و بروز روح مقاومت آن شهید بزرگوار و فرمانده بی‌بدیل جمع شد. تفکر بسیجی پیوندهای محکمی با این روح مقاومت دارد و در هر بحرانی که به کار گرفته شود شک نکنید که پیروز آن میدان خواهیم بود. 🏴 @alamdarehosein
از اینجا که من هستم تا آنجا که هستی وجب به وجب دلتنگم ...😔 ✨ 🌺 کانال : 🆔 @jayi_neveshte_buod
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺روایتی شنیدنی از ماجرای «قوطی خالی» که به شهید خرازی داده شد 🏴 @alamdarehosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شخصیتی برجسته تر از شهید شوشتری نه دیروز نه امروز نه فردا پیدا نخواهد شد. 🏴 @alamdarehosein
یکی از روزهای تلخ برای مردم ما هفدهم اردیبهشت ماه ۶۰ است. روزی که جنگنده های بعثی به پیر و جوان رحم نکردند. روزی که زندان دوله‌تو در نقطه صفر مرزی ایران و عراق بمباران شد. این زندان تحت کنترل حزب دموکرات کردستان ایران بود که بیش از ۲۰۰ نفر از نیروهای ارتش، سپاه پاسداران، جهاد سازندگی، بسیج، ژاندارمری و حتی پیشمرگان مسلمان کرد در آنجا محبوس بودند که رژیم بعث عراق با بمباران هوایی آن زندان، بیشتر زندانیان را به شهادت رساند. این زندان در روستایی به نام دوله‌تو در نزدیکی شهر سردشت و در منطقه‌ای کوهستانی قرار داشت. این زندان در واقع اصطبل حیوانات بود و به هیچ وجه محل مناسبی برای نگهداری اسرا نبود، چراکه فاقد امکانات حداقلی در رابطه با گرمایش، تغذیه و بهداشت بود و نیروهای صلیب سرخ نیز بر آن نظارت نداشتند.  رئیس زندان سروان امیدی بود که از افسران ارتش شاهنشاهی و خواهرزاده دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران بود. زندان‌بانان این زندان نیز بیشتر از افسران ارتش شاهنشاهی بودند که اقدام به شکنجه زندانیان می‌کردند و بارها برخی از افراد زندانی را مورد بازجویی قرار دادند و تعدادی را به اعدام محکوم کردند. زندان‌بانان دوله‌تو وحشیانه‌ترین‌ترین شکنجه‌ها را بر روی اسرای این زندان انجام می دادند. گذشته از بیگاری‌های فراوانی که از زندانیان می‌کشیدند و تا سر حد مرگ آنها را خسته می کردند، مقداری کمی آب، گوجه، نخود و یا گندم به عنوان غذا به زندانیان می‌دادند و روز بعد باز همان آش و همان کاسه. زندانیان دوله تو در مدت اسارتشان بارها مورد بازجویی و شکنجه قرار می‌گرفتند و در این میان تعدادی هم توسط واحد قضائی حزب دموکرات کردستان ایران به اعدام محکوم می‌شدند.  حزب دموکرات ماموستا، قاضی و افراد نظامی داشتند؛ معمولاً در بازجویی‌ها نماینده قضائی که یکی از آن خشن‌ترین و وحشتناک‌ترین مأموران حزب دموکرات می‌آمد که معروف به «ماموستا گوران» بود. او با خونسردی کامل در جایگاه می‌نشست؛ به آرامی صحبت می‌کرد؛ لابه‌لای صحبت‌ها می‌خندید؛ یادداشت‌هایی می‌کرد؛ آرام بلند می‌شد و می‌رفت و بعد از چند روز می‌دیدم تیربار کاشته می‌شد و چند نفر اعدام می‌شدند. نکته جالب در مورد روز بمباران زندان این بود که محافظان و زندان‌بانان زندان محل زندان را ترک کرده بودند. از ۱۵۰ نفر ۱۲ نفر پرچم‌های بلندی افراشته بودند، هواپیماها می‌رسند و به عنوان اطلاع بقیه محافظان هم مطلع می‌شوند و زندانی‌ها که در صحن زندان بودند به دستور محافظان به داخل ساختمان منتقل می‌شوند. هواپیماها در برگشت زندان را بمباران می‌کنند و صدها مبارز اسیر که ماه‌ها در دست ضدانقلاب و آشوبگران کردستان باند قاسملو و کومله و فدائی خلق و منافق اسیر بودند، شهید و تعداد مجروح و تعدادی با ویران شدن زندان فرار کردند. دو جنگنده عراقی در ارتفاع کمی از بالای زندان عبور کردند که یکی از آنها نزدیکی زندان را بمباران کرد. نگهبانان با دیدن این صحنه، اسرا را به داخل زندان بردند، درها را بستند و خود به اطراف زندان رفتند. هواپیماها چند دقیقه بعد برگشتند و ساختمان زندان را بمباران کردند. پس از دور شدن جنگنده‌ها حالا نوبت به چهار فروند هلی‌کوپتر توپ‌دار رسید که وارد عمل شدند و افرادی را که مجروح شده و یا زیر آوار مانده بودند و یا در اطراف ساختمان پراکنده شده بودند، زیر رگبار مسلسل‌های سنگین کالیبر ۵۰ قرار گرفتند. در پی این حملات هوایی بیش از ۵۰ نفر از زندانیان به شهادت رسیدند.  یکی از زندانیان واقعه را چنین شرح می‌دهد: همان روزی که هواپیماهای عراقی برای شناسایی آمده بودند، ساعت ۷ صبح بود. دیدم که  یکی از زندان‌بانان به نام ایرج سلطانی که چند نفری را هم کشته بود روی پشت بام زندان ایستاده و به آسمان نگاه می‌کند، انگار منتظر بود. ساعت یازده شده بود، ناگهان سوت زدند و اعلام کردند که سریعا برویم داخل اتاق‌هایمان. در همان حال من دیدم که یک هواپیمای سفید (فکر کنم سوخو ۲۳ یا ۲۵ بود) که وارد فضای ایران شده بود،کلا این قضایا پنج دقیقه هم طول نکشید که بلافاصله صدای غرش آن‌ها بلند شد، بعد هم آنچنان صدای مهیبی آمد که خیلی عجیب بود. آمد پایین‌تر و یک بمب انداخت آن سوی زندان، بعد هم بمب‌های بعدی‌اش را همان حول و حوش ریخت و رفت. سپس هواپیمای دوم آمد، این هواپیما هم مثل همان اولی چهار بمب خود را ریخت روی طرف دیگر زندان و رفت. جالب اینجا بود که موقع بمباران حتی نگهبان‌ها هم رفته بودند و غیر از یک نگهبان که آن هم بر اثر ترکش، کمرش قطع شده بود هیچ نگهبانی حضور نداشت. یعنی نگهبان‌ها هم در جریان این توطئه و همدستی دموکرات و رژیم بعثی بودند. فقط ما داخل زندان بودیم. بعدها فاش شد که نیروهای کوموله و دموکرات ضمن دیدار با مقامات ارتش عراق برای بمباران و قتل عام زندانیان این زندان با مقامات عراقی
دیدار کرده بودند. فراخواندن زندانیان به داخل اتاق‌ها (بر خلاف رویه جاری و مرسوم که برای بیگاری و امور دیگر بیرون از اتاق بودند) و کاهش زندان‌بانان و دور شدن از محل پیش از بمباران نیز دلایل دیگری است که زندانیان برای هماهنگی میان حزب دموکرات و عراق در بمباران این زندان می‌دانند. سه نفر به نمایندگی از طرف حزب دمکرات و دو نفر از طرف گروهک کوموله با افسران حزب بعث عراق مستقر در اداره استخبارات کرکوک ملاقات و برای بمباران زندان هماهنگی کردند. 🏴 @alamdarehosein
😭😭😭 وَه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من تاچه شود به عاقبت درطلب تو حال من ❤️تصویری منتشر نشده از شهید در آخرین افطار رمضان با فرماندهان قهرمان سپاه 🏴 @alamdarehosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻قسمت اول ☀️من می‌دونم کی شهید می‌شم... 🔹مجموعه کلیپ برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی. 🏴 @alamdarehosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تربیت حقیقی برای امروز در کلام 🔰 روز معلم را باید به امامین انقلاب یعنی خمینی کبیر و خامنه‌ای عزیز تبریک گفت که صدها هزار شاگرد متخصص و متعهد در اقصی نقاط جهان در رشته های مختلف تربیت کردند از سید حسن نصرالله و شیخ زکزاکی نیجریه ای و حاج قاسم سلیمانی سردار تا تهرانی مقدم موشکی و کاظمی آشتیانی سلول بنیادی و شهریاری هسته ای و... 🔺 اما مظلومیت و غربت آنها در نهادهای رسمی از آموزش و پرورش تا دانشگاه و حوزه را در کلام حاج قاسم باید دید. ✅ به امید انس بیشتر با تفکر امام و حضرت آقا تا رسیدن این اندیشه به جایگاه حقیقی آن 🏴 @alamdarehosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این فیلم رعب انگیز را ببینید این صحنه ها هزاران بار در اطراف مرزهای ما تکرار شد برخی از زنان و کودکان دنیا روزهای تلخ و دردناکی را پشت سر گذاشتند که هیچ بشری به چشم ندیده بود . در این معرکه های وحشت انگیز تنها حاج قاسم سلیمانی و یارانش بودند که بفریاد بشریت رسیدند..... لعنت خداوند بر مدیران فرهنگی و سینما گران و هنرمندان و سلبریتی هایی که نمیخواهند و نمیگذارند صنعت سینمای کشور به این حماسه های ماندگار و بی نظیر بپردازد... 🏴 @alamdarehosein
به او گفتم نرو اما می گفت مادر دیگرم حضرت زینب(س) در سوریه است ، مرا طلبیده است ،باید بروم.🕊 دانشجوی کارشناسی ارشد رشته حقوق و از امداد گران جمعیت هلال احمر بود. او هیئتی ،مسجدی و ورزشکار بود.📿 جوان امروزی بود اما غیرت دینی داشت و غیرتش اورا به کربلا و زینبیه امام حسین( ع ) رساند.⚑ پدر خاطرات دوران جبهه اش را نوشته بود و دو آلبوم پر از عکس رزمندگان دفاع مقدس داشت. پدر می گوید: بابک به واسطه سوالات زیادی که از جبهه می پرسید : دفتر خاطراتم را به او دادم تا مطالعه کند.📓 بابک، جنگ را به چشم سر ندیده بود بلکه با چشم دل ، درک کرده بود. او خود را ارزان نفروخت و در مسیری که خریدارش خداوند متعال بود قدم نهاد.✨ 📄فرازی از وصیت نامه : به تو حسادت می کنند تو مکن! تو را تکذیب می کنند آرام باش ! تو را می ستایند فریب مخور! تو را نکوهش میکنند شکوه مکن! مردم از تو بد می گویند اندوهگین مشو همه تو را نیک می خوانند مسرور نباش! آنگاه از ما خواهی بود ❤️ حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت از امام پنجم . خدایا تا وقتی‌که راهم راه حق هست مرا بمیران. خدایا کمکم کن تا درراه تو قدم بردارم و درراه تو جان بدهم.💫 🚩پدرم تو هم روزی در جبهه حق علیه باطل از زینب‌های مملکت دفاع کردی، شما دعا کن که با دوستان شهیدت محشور شوم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 بابک نوری حرم حضرت زینب(س) ☀️طلوع: ۷۱/۷/۲۱ گیلان 🕊عروج: ۹۶/۸/۲۸ سوریه 🌷به یادش صلوات🌷 🏴 @alamdarehosein
شهید مدافع حرم علی امرایی 🏴 @alamdarehosein
شهید مدافع‌ حرم که به‌ جای سردار سلیمانی ترور شد آن روز دشمن برای ترور حاج قاسم سلیمانی کمین کرده بود. اما علی مورد هدف موشک قرار می‌گیرد، گویی تقدیر بر این بود که علی برود و فرمانده ۴ سال دیگر در این میدان نقش آفرینی کند. شهید مدافع حرم، علی امرایی سال ۱۳۶۴ در شهرری به دنیا آمد. فرزند چهارم غلام‌رضا بود. در رشته کامپیوتر دیپلم گرفت و در همین رشته در دانشگاه ادامه تحصیل داد. فرماندهی پایگاه بسیج مسجد سیدالشهدا(ع) را بر عهده داشت؛ در همین سال‌ها مسئولیت کاروان اردوهای راهیان نور و کاروان‌های زیارتی قم و جمکران را بر عهده داشت. از نیروهای مستشاری سپاه در سوریه بود. در سوریه نام جهادی «حسین ذاکر» را انتخاب کرده بود، در تاریخ اول تیرماه سال ۱۳۹۴ مصادف با پنجم ماه مبارک رمضان بر اثر اصابت موشک به خودرو در شهر درعا با زبان روزه در سن ۳۰ سالگی به شهادت رسید. مادر شهید مدافع حرم علی امرایی، در روایت زندگی فرزندش توصیفات و خاطرات فراوانی دارد که بخشی از آن را به نقل از تسنیم بخوانید؛ * از آنجا که علاقه زیادی به امام حسین(ع)، حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) داشت، طاقت اهانت و جسارت به حرم این دو بانوی بزرگوار را نداشت. خود را موظف به جان فشانی در راه دفاع از حرم اهل بیت(ع) می‌دانست. به همین دلیل از شروع جنگ سوریه داوطلبانه راهی آنجا شد. *شب پنجم ماه مبارک رمضان بود و خیلی چشم انتظار علی بودم. دخترم مهمانی گرفته بود اما هر چه اصرار کرد نرفتم.گفتم: «می‌خواهم منتظر علی بمانم. می‌دانم که همین روزها می‌آید.» هر شب با علی صحبت می‌کردم. یا او تماس می‌گرفت یا من زنگ می‌زدم. آن شب هر چه تلاش کردم نتوانستم با او حرف بزنم.گوشی بوق می‌خورد اما جواب نمی‌داد. دلسرد شدم. پدرش گفت: «شاید خواب است.» اما نمی‌توانستم باور کنم که خواب باشد. دیروقت خوابیدم و تا سحر دو ساعتی بیشتر خوابم نبرد. بیدار که شدم حالم دگرگون بود و کلافه بودم. احساس می‌کردم مسافرم و باید بروم اما نمی‌دانستم کجا. مثل کسی که چیزی را گم کرده، سرگردان و حیران بودم. دلشوره خبر از اتفاق ناگواری می‌داد. به همسرم گفتم: «نمی‌دانم چرا علی زنگ نزد؟» گفت:«چیزی نیست.نگران نباش.» اما کار من از نگرانی گذشته بود. همسرم ادامه داد: «فردا زنگ می‌زند.»... 🏴 @alamdarehosein
... نتوانستم سحری بخورم. وضو گرفتم تا به کلاس قرآن بروم. داخل حیاط بودم که محمد آمد و پرسید: «کجا می‌روی؟»گفتم: «کلاس قرآن.» گفتم: «تو چه می‌خواهی؟» گفت: «ساک علی» گفتم: «توی اتاق است، برو بردار.» و ناخودآگاه بدون اینکه اختیار از من باشد پرسیدم: «علی شهید شده؟» محمد رنگ عوض کرد و گفت: «کی گفته؟» خودم هم نمی‌دانم چرا این سؤال را پرسیدم ولی مجدد گفتم: «آره؟علی شهید شده؟» محمد رفت بالا و تا من برسم بدون این که بفهمم دوشاخه تلفن را کشید و گفت: «شما هم بیا.» گفتم: «چرا من بیایم؟» گفت: «تعدادی از دوستان می‌خواهند به اینجا بیایند.»گفتم: «پس علی شهید شده که دوستانت می‌آیند.» دستم را به سمت درب حیاط بردم. نگاه محمد روی در ماند و گویی دوست نداشت که من در را باز کنم. در حالی که در را باز می‌کردم نگاهم را از محمد برداشتم و به کوچه نگاه کردم.کوچه پر از جمعیت بود. جمعیت را که دیدم چشمانم سیاهی رفت و دیگر چیزی نفهمیدم. *پیکر علی نه سر داشت نه چندان بدنی. به آرزویی که از نوجوانی دنبالش بود رسید. از پیکر مطهرش یک دست و پاره‌هایی از بدن بازگشت. همان دستی که همیشه یک دستبند به نام زیبای یا ام البنین(س) به آن می‌بست. آن را با کفن متبرکی که از کربلا آورده بود و سال‌ها در خانه جلوی چشممان بود، کفن کردند و یک مهر تربت در کفنش گذاشتند. پیکر علی به همراه شهیدان حسن غفاری و محمد حمیدی در شهرری تشییع و نماز آنها با حضور خیل عظیم مردم روزه‌دار در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) خوانده شد و بعد جمعیت به سمت بهشت زهرا(س) حرکت کردند. *علی وصیت کرده بود که پیکرش در سوریه به خاک سپرده شود، اما برای برخی این سؤال پیش آمد که چه اتفاقی افتاد که برگشت. علی به همراه شهیدان حسن غفاری و محمد حمیدی پنجم ماه مبارک رمضان، ساعت ۱۱ صبح با زبان روزه آماده مأموریت شدند. علی آقا مرتباٌ به دوستانش می‌گفت: «من امروز به شهادت می‌رسم و شب بعدی درمیان شما نیستم.» آن روز دشمن برای ترور حاج قاسم سلیمانی کمین کرده بود. قرار بود که حاج قاسم ابتدا از آن معبر عبور کند ولی به فاصله یک ساعت علی و شهید غفاری و حمیدی که در خودرو پر از مهمات و سلاح‌های انفجاری سوار بودند، زودتر از معبر مورد نظر عبور می‌کنند و مورد هدف موشک قرار می‌گیرند. بعد از یک ساعت که خود سردار با همراهانش به محل شهادت بچه‌ها می‌رسد، خیلی متأثر می‌شود و به گفته هم‌رزمان شهید خیلی گریه می‌کند. حاج قاسم دست علی آقا را از روی انگشترش شناسایی کرد و با وجود اصرار اطرافیان، خودش پیکرهای ارباٌ ارباٌ شده را جمع کرد. به همین دلیل بخش زیادی از بدن علی همانند وصیتش همانجا در خاک سوریه باقی ماند. بعداٌ دوسه بار به خواب خانواده آمد و گفت: «قرار نبود این دست هم برگردد ولی برای نشانه یک دستم برگشت.» بعداٌ که حاجی هم شهید و دستش از بدنش جدا شد، "روضه دست" دوباره برای ما زنده شد. 🏴 @alamdarehosein
شهید مدافع حرم علی امرایی 🏴 @alamdarehosein
🔴حواستون هست که حاج قاسم داره یکی یکی یارانش رو گلچین میکنه.... مسئوولیت مهمی در قرارگاه حلب داشت دو روز پیش به یکی از دوستانش گفته بود خواب دیدم حاج قاسم خودش با ماشین آمده دنبالم و میگه ابوالفضل آماده شو باهم بریم. همسر و دو فرزند خردسالش هم که همراه وی در شهر حلب زندگی می کردند بعد از اینکه خبر شهادتش را می دهند می گوید اصلا از شنیدن خبر شهادتش تعجب نکردم چون در حال جمع کردن وسایل بودم! خودش دو روز پیش خواب دیده بود که حاج قاسم آمده دنبالش و ... فردا پیکرش به وطن برمی گردد و پنج شنبه تشییع می شود تا در شب قدر به خاک سپرده شود. خوشا به سعادتش چقدر برای همسر و فرزندانش سخت است که همراه با پیکرش باید به کشور بازگردند روحش شاد 🏴 @alamdarehosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شعرخوانی اشک‌آلود و منتشرنشده سردار سلیمانی درباره شهادت از دیدار شعرا با رهبرانقلاب در ماه رمضان 🏴 @alamdarehosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت امیر عبداللهیان از اخلاص حاج قاسم سلیمانی کسی که مانند همرزمانش تکیه زدن بر نخل های نیمه سوخته فاو را از تکیه زدن بر صندلی ریاست در تهران با ارزش تر می دانست... 🏴 @alamdarehosein
ابوالفضل سرلک مسئولیت مهمی در قرارگاه حلب داشت. اما دو روز پیش از شهادت به یکی از دوستانش گفته بود خواب دیدم حاج قاسم خودش با ماشین آمده دنبالم و میگوید ابوالفضل آماده شو با هم برویم.» همسرش هم که همراه دو فرزند خردسالش در شهر حلب زندگی می کردند بعد از اینکه خبر شهادت ابوالفضل را می دهند، می گوید: اصلا از شنیدن خبر شهادت تعجب نکردم چون در حال جمع کردن وسایل بودم! خودش دو روز پیش خواب دیده بود حاج قاسم آمده دنبالش... 🏴 @alamdarehosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹عکس معروف حاج قاسم و ابومهدی چطور گرفته شد؟ ♦️عکس معروفی وجود دارد که بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس خیلی‌ها آن را دیدند ولی کمتر کسی است که بداند ماجرای این عکس چیست! 🏴 @alamdarehosein