eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
210 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بچّه‌ها محاصره شده بودند.... نیروهای پشتیبانی نمی‌توانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد. با قدم‌های استوار به طرف تپّه‌های بازی دراز رفت. تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد. تکبیره الاحرام را با صدای بلند گفت و شروع کرد به خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست. نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای الله اکبر و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد... 🌷 ؛ فرمانده گردان مالک لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @AlamdarKomeil 👈
✅ ابراهیم و مورچه ها!🐜 🌺یکبار داشتیم با ابراهیم به باشگاه می رفتیم. من کمی جلوتر رفتم و برگشتم دیدم ابراهیم کمی عقب تر ایستاده. بعد نشست و به اطرافش نگاه کرد و دوباره بلند شد! گفتم چی شده داش ابرام؟❓ با تعجب برگشتم به سمتش. ابرام گفت: 📢اینجا پر از مورچه بود.حواسم نبود و پام رو گذاشتم بین مورچه ها، برا همین نشستم ببینم کجا مورچه نیست از اونجا حرکت کنم. ❤️ابراهیم پرید اینطرف کوچه و راه رو ادامه داد. گفتم عجب ادمی هستی! دیر شده وایسادی بخاطر مورچه ها؟ گفت: این ها هم مخلوقات خدا هستند. من اگه وقت داشتم یه مشت گندم براشون می ریختم نه اینکه با پام اون ها رو له کنم! 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @AlamdarKomeil 👈
🌸 بر رملهای تشنه کمیل که قدم می گذارم ، زمزمه ای شیرین از بی نشانی تو بر زبان من جاری می شود 🌸 نمی دانم که در نجوای صادقانه خود با این خاک چه زمزمه کردی که این چنین آغوش محبتش را برایت گشود و سالهاست که میل پس دادن تو ندارد! 🌸 نمی دانم که دل پاک و آسمانی ات چگونه به عرش اعلی پیوند خورد که تجلی نور حق تعالی حتی جسم تو را از نشانه ها به دور ساخت 🌸 نمی دانم چه بر جان چشاندی که چنین مست شراب الهی گشتی که حتی برای پیکر پاکت مأوایی بهتر از گمنامی و بی نشانی نیافتی 🌸 نمی دانم در نیایش شب هایت چه ذکری سر دادی که عشق عالم امکان، عاشقت شد و تو را با تمام وجود از آن خود ساخت 🌸 شاید با دردِ ماندن سوخته بودی که چنین پاداشی نصیبت شد، آری تو آنقدر با درد ماندن ساخته بودی که تمام افلاکیان برای عروج آسمانیت شرافت خود را نزد پروردگار عالمیان به ضمانت نهادند و این را خودم از زبان خاک پاکت در کربلای ایران شنیدم 🌺 کانال کمیل با من سخن گفت : از غربت شهدا، از ناله های سوزناکشان، از اشک شوقشان، از قهقهه مستانه شان و از شادی وصولشان به پروردگار ... 🌺 گفت و شنیدم، گفت و باریدم ... 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @AlamdarKomeil
4_5884479609294028926.mp3
8.99M
مگر از کانال کمیل به قتلگاه شبیه تر هم هست دوباره باز توی دلم بهاره دوباره باز خاطره ها می باره دوباره باز از همه بریده این دل کانال کمیل قربون خاکت اون خاک پاکت دیدار نزدیک است ان شاء الله
💕 : ‌ 🍃هر که به یک زندگی ساده از خدا راضی باشد خدا هم به عمل اندک او راضی شود.🙂🌹 ‌ 📚کافی، ج۲، ص۱۳۸ 💌 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @AlamdarKomeil
شب ها قبل خواب کتاب سلام بر ابراهیم را می خواندم ... یک شب با خودم فکر می کردم چطور این شهید این کارها ی خیر و حسنات را انجام می داده در حیرت و تعجب بودم که چه چیزی باعث شده شهید هادی به این مقام والا رسیده است ؟ همان شب خواب دیدم سکه ای نقره روبروی من است و آیات قرآن بر روی آن حک شده و هنگامی که بیدار شدم بی اراده این آیه را زیر لب تکرار می کردم " لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون " انگار کسی این آیه را به من تلقین می کرد خداوند شاهد است که من قبلا این آیه را حفظ نبودم و بعدا در قرآن مشاهده کردم به نظر من حقیقتا ایشون مصداق این آیه شریفه هستند که خدا می فرماید : " هرگز به نیکوکاری نمی رسید مگر اینکه از آنچه دوست می دارید، در راه خدا انفاق کنید و آنچه انفاق می کنید، خداوند از آن آگاه است" آری ابراهیم همه دوست داشتنی های دنیا را در راه خدای خود انفاق کرد و خدا هم برای او به بهترین شکل جبران نمود... 🌺 به بهانه شروع پویش مردمي 🌼 با شماره گیری کد *780*400# کتاب سلام بر ابراهیم را درب خانه تحویل بگیرید و شرینی رفاقت با شهدا را تجربه کنید 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @AlamdarKomeil
همیشه آیه‌ ي را زمزمه میکرد ‌گفتم: آقا این آیه برای محافظت در مقابل دشمنه اینجا که دشمن نیست ! نگاه معنا داری کرد گفت: دشمنی بزرگتر از هم وجود داره؟! بارها در وسوسه های شیطان، این جمله حکیمانه آقا ابراهیم را با خود مرور میکردم تا به جمله زیبای امیر المومنین (ع) برخورد کردم که فرموده اند : دشمن ترين دشمنانت، نفس شیطان درونی توست اَعْدی عَدُوّك نَفْسُكَ الَّتي بَيْنَ جَنْبَيْكَ. ؛ 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @AlamdarKomeil
🌺 پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: هرکس که خداوند برای او خیر بخواهد، دوستی شایسته نصیب وی خواهد نمود. 📘 نهج الفصاحه، ص۷۷۶ 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @AlamdarKomeil 👈
می گویند رفیق انسان، می تواند او را به جهنم یا بهشت برساند. در قرآن نیز شبیه این عبارت آمده. یعنی بسیاری از افراد اگر جهنمی می شوند، علت را در رفقایشان باید جستجو کرد. بنده در طی این سال ها، بسیاری از افراد را دیده ام که رفاقت با افراد بی دین، باعث نابودی آن ها شد و برعکس. و کسانی را دیدم که رفاقت با امثال ، آن ها را به بهشت رساند. نام و تصویر بسیاری از آن ها بر سر کوچه های محل نصب شده. 🎤راوی: مهدی حسن قمی 📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۶۳ ؛ ❤️ 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @AlamdarKomeil 👈
تنها به زبان نگفتند «اِنّی حَربٌ لَِمَن حٰاربَکُم...؛» عاشورا را با تمام وجود درك کردند و مصداق «اَلَذیّنَ بَذَلوُ مُهَجَّهُم دُونَ الحُسین عليه السلام» شدند... شهادت معطل من و تو نمی ماند،اگر سرباز خدا نشوی، دیگری می شود. بی ادعا باش و شهدایی زندگی کن تمام هویت و مرام شهدا خلاصه شده در همین بی ادعایی... از خودت و دلبستگی های دنیایی ات که بگذری تازه میشوی لایق... " لایق شهادت " 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @AlamdarKomeil 👈
ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد، خوشا به حالش. 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @AlamdarKomeil 👈
ابراهیم را دیدم، خیلی ناراحت بود، پرسیدم چیزی شده؟ گفت: دیشب با بچه‌ها رفته بودیم شناسایی‌، هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشاالله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی‌ها تیراندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم. تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن هم‌رزمش بوده. هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد و نیمه‌های شب برگشت، آن‌هم خوشحال و سرحال! مرتب داد می‌زد امدادگر، امدادگر ... سریع بیا، ماشاالله زنده است! بچه‌ها خوشحال شدند، مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب... ولی ابراهیم گوشه‌ای نشست و رفت توی فکر. رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟ با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد، آن‌هم نزدیک سنگر عراقی‌ها امّا وقتی رفتم آنجا نبود، کمی عقب‌تر پیدایش کردم و در مکانی امن!!! بعدها ماشاالله ماجرا را این‌گونه توضیح داد: خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم. عراقی‌ها هم مطمئن بودند زنده نیستم. حال عجیبی داشتم، زیر لب فقط می‌گفتم یا صاحب‌الزمان (عج) ادرکنی، هوا تاریک شده بود، جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم. مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد و مرا به نقطه‌ای امن رساند. من دردی احساس نمی‌کردم. آن آقا کلی با من صحبت کرد، بعد فرمودند کسی می‌آید و شما را نجات می‌دهد. او دوست ماست! لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد، خوشا به حالش. ؛ 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @AlamdarKomeil 👈