eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
210 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه های من برای این است که دلم برایت تنگ شده، گریه ی من گریه ی فراق است، گریه ی کسی ست که هرچه می گردد گمشده اش را پیدا نمیکند. آری من هم در مسیر، دشت ها، خاکریزها رو از توی ماشین نگاه می کردم و با خود می گفتم یعنی اینجا بوده یعقوب؟ نه شاید اونجا بوده، نه پشت خاکریز بوده، شاید نزدیک کانال بوده و....هر رو احتمال میدادم که بوده باشه ولی آخر هم به نتیجه ای نرسیدم... تا اینکه رسیدیم به یادمان شهید آوینی، اول سال اول یادمان شهید آوینی سرراه بود بعد یادمان شهدای کمیل و حنظله، اونجا نماز ظهر رو خوندیم و عرض ادبی کردیم به این شهید زنده و جاوید، کسی که به شهدای فکه ارادت خاصی داشت و با شهدا نجواها داشت، در آخر هم به شهدای فکه ملحق شد؛ خوشا به حالش... وقتی رسیدیم به یادمان شهدای عزیز کمیل و حنظله، اونجا نشستیم و کلی باشهدای عزیز اون کانال صحبت کردم و گریه کردم، بعد با برادرم یه دل سیر حرف زدم، حرف هایی که تو سینه ام بود و ناگفته مونده بود؛ آخه حدود ۲۰ سالی بود که ندیده بودمش، حرف هایی که از درد فراق می‌گفت، از درد دوری میگفت.... احساس کردم جلوم نشسته و داره گوش میکنه و راحت و صمیمی جواب میده، نمی تونستم گریه نکنم، آخه خیلی دلم براش تنگ شده بود. از فامیل گفتم، فامیل های دور و نزدیک، کی مُرد، کی ازدواج کرد، کی بدنیا اومد و.....خیلی حرف های دیگه....خاک رملی اونجا رو آروم با مشتم بلند می کردم و میریختم، میگفتم: یعقوب جان روی این خاک ها توشهید شدی.... پس جسمت کو؟ صورت..... عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستید میتونید با استفاده از هشتگ ، قسمت های قبل را رو مطالعه نمایند🙏🏻 📓 @alamdarkomeil
کانال شهید ابراهیم هادی
زندگی اینگونه امتداد پیدا کند، زیباست... از #ولادت ... تا #شهادت... #چهارم_تیر
زندگی نامه شهیده ناهید فاتحی :🌷 * جست‌وجوی مادر برای پیدا کردن ناهید و نامه‌های تهدید‌آمیز کومله لیلا فاتحی‌کرجو می‌گوید: مادرم، با کرایه‌ قاطر یا با پای پیاده، روستاهای اطراف را گشت، اما او را پیدا نکرد. پس از ربوده شدن ناهید، مرتب نامه‌های تهدید کننده به خانه ما می‌انداختند، زنگ خانه را می‌زدند و فرار می‌کردند. در آن نامه‌ها، خانواده‌ را تهدید کرده بودند که اگر با نیروهای سپاه و پیشمرگان کرد همکاری کنید، بقیه فرزندان‌تان را می‌دزدیم یا اینکه می‌نوشتند شبانه به خانه‌تان حمله می‌کنیم و فرزندان را جلوی چشم مادرشان خواهیم کشت. زمان سختی بود. بچه‌ها سن زیادی نداشتند. مادرم هم باردار بود. اضطراب و نگرانی در خانه حاکم بود. مادرم همه جا را می‌گشت تا خبری از ناهید بگیرد. سیده زینب مادر شهیده «ناهید فاتحی‌کرجو» در زمستان سخت و سرد کردستان به همه جا سر می‌کشید، گاهی بعضی از فرصت طلبان از او مبالغ زیادی پول می‌گرفتند تا آدرس یا خبری از ناهید به او بدهند و آدرس قلابی می‌دادند. خیلی او و خانواده‌اش را اذیت می‌کردند. او تمام شهرهای کردستان را به دنبال ناهید گشت، اما اثری از او پیدا نکرد. سقز، بوکان، دیواندره، مریوان، آبادی‌های اطراف شهرهای مختلف، ... هر کجا که می‌گفتند کومله مقر دارد، می‌رفت. نیروهای پاسدار هم از اسارت ناهید خبر داشتند و آنها هم به دنبال ناهید و دیگر اسرا می‌گشتند. ادامه دارد.‌‌.‌. @Alamdarkomeil