«سیدمیلاد»، شهیدی که نه سر داشت نه دست
روایت خوابی که کار داعش را بر هم زد
#چله_شهدا #روز_سیوچهارم
به نقل از پدر شهید: درست ۱۳ مهر سال ۹۴ بود که حول و حوش ساعت ۱۰ شب تلفن سیدمیلاد به صدا در آمد و همین تماس چند دقیقهای آغازی شد برای خداحافظی ما.
مهران بودم که میلاد تماس گرفت و گفت بابا میخواهم بروم سوریه بالاغیرتاً اجازه بده، من پارسال پیش از فوت مامان از او اجازه گرفتم تو هم اجازه بده گفتم صبر کن تا برسم خانه با هم صحبت میکنیم.
دمدمای صبح رسیدم و بعد از نماز رفتم سر مزار مادرش بدون اینکه خبر داشته باشد او هم آمد؛ همانجا گفتم به سن و سالی رسیدی که هر کاری به صلاحت باشد را انجام دهی نیاز به اجازه نیست برو خدا به همراهت.
بنا شد رضایتنامه امضا کنم، گفتم بنویس تا من امضا کنم، دو صفحه رضایتنامه نوشت اما دلش راضی نشد گفت بیا با هم بریم پیش فرمانده و حضوری باهاش صحبت کن؛ حرم عمه سادات مدافع میخواست مگر میشد نروم؛ رفتیم و به محض دیدار گفت بفرمایید پدر شهید آمده!
بالاخره سیدمیلاد در اوج درگیری بعد از رشادتهای به یادماندنی در ۲۵ مهر با اصابت گلوله قناصه به گلویش در جنوب حلب شهید شد و به خواسته قلبیاش رسید اما پیکرش نیامد، آنقدر آتش دشمن سنگین بود که همرزمانش فقط توانسته بودند پیکرش را چندصد متر عقب بیاورند و در پستویی زیر شاخ و برگ درختان زیتون پنهان کنند. باز هم حرف، حرف خودش شد به همرزمانش سپرده بود «من شهید شدم پیکرم را به عقب نیاورید»، چرخ گردون چرخید و چرخید تا میلاد به خواسته دلش برسد.
اینجا جنوب حلب، سیدمیلاد ۲۹ ساله مهمان خانم حضرت زینب(س) است با چشم برهمزدنی از شهرستان بهار پر گشود و در رزم حق علیه باطل جنگید و بیسر چون حسین(ع) و بیدست چون عباس(ع) به بزم شهدای کربلا دعوت شد.
دو سه هفتهای از شهادتش گذشت و خبری از جسدش نشد، یکی دو بار رفتند برای انتقال پیکر اما میلاد در جایی که نشان کرده بودند نبود تا اینکه دو شب متوالی به خواب همرزمش میآید و میگوید «دوست داشتم همین جا پیش عمه جانم حضرت زینب(س) بمانم اما بابام خیلی اذیت میشه فقط و فقط به خاطر بابا انشاءالله خیلی زود برمیگردم» و نام و نشان جایی که بود را میدهد. این خواب راهی شد برای یافتن پیکر سید میلاد اما پیکری بیسر و بیدست و بیپا.
روز تشییع با اصرار دوستان و نزدیکان پیکر میلاد را ندیدم و دیدار ما ماند به قیامت و وداع آخر شد همان شب ۱۳ مهر و شام دو نفری پدر و فرزندی. هرچند روز خاکسپاری کم از صحرای محشر نداشت و تا چشم کار میکرد جمعیت بود اصلا ولولهای در شهر به راه افتاد و پیکر تکه تکه شده سید میلاد روی دوش مردم به خانه ابدی رسید
🇮🇷کانال راز دل با شهدا
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🇮🇷شهید حسین کیانی نیا
اولین بار که به جبهه رفت 13 سال بیشتر نداشت. وقتی از او پرسیدند چرا میخواهی به جبهه بروی، گفته بود: «ما باید به جبهه برویم و از میهن خود دفاع کنیم، زیرا وظیفه هر ایرانی است که نباید بگذارد جبههها خالی بمانند.» و در جواب اینکه تو با این سن و سال کمی که به جبهه میروی کشته میشوی؛ گفت: «من که از علی اصغر و علی اکبر بهتر نیستم...» میگفتند آرزو داشت پس از پایان جنگ اگر از جبهه بازگشت به تحصیلات خود ادامه دهد تا "معلم" شود.
🇮🇷مهمترین بخش وصیتنامهاش هم ارتباط با علاقهاش به معلمی داشت. در این فراز وصیتش نوشته است: «روی سخنم با نوجوانان و جوانان است که در هر حال همه اوقات خود را به فراغت نگذرانند. خصوصاً این دانش آموزان درس خواندن را همراه با تزکیه نفس پیش ببرید، چراکه درس خواندن بدون تزکیه به درد نمیخورد باید که از بنده گناهکار درس عبرت بگیرید.» سرانجام این دلاورمرد کوچک در 16 مهرماه 1363 در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش، در 15 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
#الگوی_خودسازی
#واحد_امور_شهدا_و_دفاع_مقدس
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
#کنگره_ملی_شهدای_استان_اصفهان
#ستارگاندرخشان
#شهیدوطن
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
بسم الله الرحمن الرحیم
#لیست_چله_شهدا
۱_ شهید حجت الله شجاعی 🌷
۲_شهید عبدالحمید تقیزاده بهبهانی 🌷
۳_شهید مصطفی صدر زاده 🌷
۴_شهید حمیدرضا زمانی 🌷
۵_شهید عبدالمهدی مغفوری 🌷
۶_شهید غلامعلی فرامرزی دادنجانی 🌷
۷_شهید قدرت اله شجاعی 🌷
۸_شهید کریم کاویانی 🌷
۹_شهید رضا ایزدیار 🌷
۱۰_شهید صمصام طور🌷
۱۱_شهید عباسعلی فتاحی 🌷
۱۲_شهید محمدجواد روزی طلب 🌷
۱۳_شهید سعید حمیدیاصیل 🌷
۱۴_شهید علیرضا قلی پور 🌷
۱۵_شهید سید مرتضی محمدی شیخ شعبانی🌷
۱۶_شهید علی اکبر رجبی 🌷
۱۷_شهید سبزعلی شمسی 🌷
۱۸_شهید مهدی میرزایی 🌷
۱۹_شهید رضا اسماعیلی 🌷
۲۰_شهید ابوالفضل راه چمنی 🌷
۲۱_شهید سیدرضا حسینی 🌷
۲۲_شهید ادواردو آنیلی 🌷
۲۳_شهید عبدالنبی یحیایی 🌷
۲۴_شهید سجاد عفتی🌷
۲۵_شهید سیدمرتضی طباطبائیان 🌷
۲۶_شهید آرمان علیوردی 🌷
۲۷_شهید روحالله عجمیان 🌷
۲۸_شهید حمیدرضا الداغی 🌷
۲۹_شهید مهدی قدیری 🌷
۳۰_شهید مجتبی قاضی زاده 🌷
۳۱_شهید نصرالله ایزدی 🌷
۳۲_شهید یوسف داور پناه 🌷
۳۳_شهید حسینعلی اکبری 🌷
۳۴_شهید سید میلاد مصطفوی 🌷
۳۵_شهید امید اکبری 🌷
۳۶_شهید میلاد حیدری
۳۷_شهید حمید سیاهکالی
۳۸_شهید بابک نوری
۳۹_شهید عباس دانشگر
۴۰_همه شهدای گمنام
🇮🇷کانال راز دل با شهدا
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🧡 توسل امروز
اول سلام بر سید و سالار شهیدان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
👈صد صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می فرستیم و ثواب آن را به روح شهدای کربلا و شهید امید اکبری هدیه می کنیم
🌱از این شهیدان که زنده و جاویدان هستند میخواهیم که برای ما از خداوند عنایت خاصه بخواهند
🇮🇷کانال راز دل با شهدا
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهید امید اکبری
#چله_شهدا #روز_سیوپنحم
پاسدار مدافع وطن
تاریخ تولد:۱۳۶۸/۱۰/۲
محل تولد اصفهان
تاریخ شهادت:۱۳۹۷/۱۱/۲۴
متولد اصفهان و از نیروهای حاضر در سپاه زاهدان و یکی از مداحان و ذاکرین امام حسین (ع) بود که در انفجار تروریستی به اتوبوس کارکنان سپاه به شهادت رسید.
🥀🕊روحشان شاد یادشان گرامی
🇮🇷کانال راز دل با شهدا
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌺🌿من شهید میشم
شهید امید اکبری و تعدادی دیگر از رزمندگان لشکر 14 امام حسین علیه السلام اصفهان در 24 بهمن 1397 با اتوبوس در مسیر بازگشت به اصفهان بودند که توسط مزدوران کثیف مستکبران موسوم به جیش الظلم مورد حمله انتحاری قرار گرفته و به شهادت رسیدند .
امید اکبری از ذاکران و خادمان با اخلاص هیئت فدائیان حسین علیه السلام بود که خون پاکش در راه دفاع از امنیت کشور و انقلاب اسلامی در سیستان و بلوچستان بر خاک وطن ریخت.
🔻وی قبل از حادثه تروریستی خاش در فیلمی یکی از دوستانش به او می گوید :
امید اکبری تو جانباز میشی… او نیز در جواب می گوید که نه من شهید میشم...
🇮🇷کانال راز دل با شهدا
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🔰مصاحبه با پدر و برادر شهید بزرگوار امید اکبری
در سپاه که استخدام شد برای برگزاری یک روضه در دهه فاطمیه به نزد من آمد و اجازه خواست تا خانه را با کمک بچههای مسجد برای این کار آماده کند و من و مادرش هم بلافاصله استقبال کردیم،
چند روزی گذشت، اما خبری از بچه های مسجد که قرار بود بیایند و منزل را برای برگزاری روضه آماده کنند نشد! به امید گفتم امید جان مشکلی هست با صدای مظلومانه اش آرام در گوشم و بدون آنکه مادرش بفهمد گفت:
نمی توانم هزینه روضه را بدهم پول زیادی جمع نکرده ام.
پدر شهید می گوید: آن زمان از این کارت های عابر که با آن پول دریافت می کردند، نیامده بود و من دفترچه حسابم را به امید دادم تا صبح روز بعد برای گرفتن پول به بانک برود.
در حین مصاحبه بردار شهید می آید تا کنار پدر بشیند و به فرزند برادرش محبت کند، پدربزرگ که حالا وظیفه سنگینی در قبال این تنها نوه خود پیدا کرده است دست بچه را می بوسد و او را روی پاهای عمویش می نشاند
و ادامه می دهد:
علاقه امید به من و مادرش باعث می شد تا همیشه با ما با احترام و ادب رفتار کند و نه تنها خودش به ما احترام می گذاشت، بلکه به برادرش هم توصیه می کرد که مبادا پدر و مادر از دست ما رنجیده شوند،
همیشه با بچه های فامیل بازی می کرد و بچه ها با دیدنش متوجه می شدند که یک بازی دیگر با عمو امید به زودی آغاز می شود.
این را که می گوید صدایش تغییر می کند و نگاهی به فرزند سه ساله شهید می اندازد، بغضش می ترکد و دیگر نمی تواند حرف بزند.
حمیدرضا صحبت های پدر را ادامه می دهد: خاطرات امید، پدر را می کشد؛
امید خاطره ساز لحظه های زندگی پدر و مادرم بود و حتی یکبار هم نشد که پدر و مادرم از او گلایه ای داشته باشند و در طی سال های زندگی با همسرش هم هیچ آزردگی خاطری برای همسرش به وجود نیاورد.
پدر شهید بلند بلند گریه می کند، انگار گریه اش از چشم ها نیست، انگار صدای گریهاش نه از دهان که از قلبش بیرون می آید؛ شانههایش تکان می خورد و صدای گریه بلندش باعث تامل حضار و بلندتر شدن صدای ناله هایی می شود که از اتاق می آمد.
محله آنها که روزی پاتوق شهید و رفقایش برای هیئت گرفتن بود، اکنون تبدیل به جایگاه عکسهای مختلف شهید در گوشه گوشه آن شده است؛ در جای جای کوچه رفقای شهید نشسته اند و انگار هنوز نفهمیده اند که چه شده! نمی خواهند بپذیرند امید که روزی برای آنها در هیئت مداحی می کرده، دیگر در بین آنها نیست، شاید رسم شهادت همین است، شهدا نمی روند، بلکه پرواز می کنند.
🇮🇷کانال راز دل با شهدا
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️عشقبازیشهیدامیداکبریبااسم
اربابتوهیاتسیدرضانریمانی❤️
🌷سینهوضجهزدنوذکرگفتنشهید
#شهید_امید_اکبری
#پاسدار_مدافع_وطن
🇮🇷کانال راز دل با شهدا
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─