eitaa logo
آلبوم خاطرات دفاع مقدس
120 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1هزار ویدیو
7 فایل
کانال جهت جمع آوری خاطرات بازگو نشده و عکسهای رزمندگان و شهدای عزیز که در آلبوم شخصی شما بزرگواران بایگانی شده است میباشد. 🌐ارسال نظر : @kosaronnabi135 @Ya_hossein99
مشاهده در ایتا
دانلود
میکنم‌باخودم‌این‌زمزمه:"برمیگردد"... بینِ‌دنیایِ‌پرازواهمه،برمیگردد... شک‌به‌دل‌راه‌نده،دروسطِ‌بُهتِ‌همه؛ حتم‌دارم‌پسرِ‌فاطمه(س)برمیگردد... "الّلهُــــــمَّ‌عَجِّــــــل‌لِوَلِیِّکَـــــ‌ الْفَـــــــــرَجْ" تعجیل‌درفرج‌آقاامام‌زمان‌‌صلوات ‌ ‌التماس‌دعا
‌ 🔸 ماجرای جشن تولد⭐️ جشن تولد يكي از دوستانمان بود باجهاد تصميم گرفتيم با هم برويم وبرايش كادو بخريم. من به جهاد يكي از بهترين پاساژ هارو براي خريد معرفي كردم که به آنجابرويم اما جهاد مخالفت كرد و از من خواست كه به يكي از مغازه ها براي خريد كردن برويم وقتي رسيديم ديدم كمي چهرش درهم رفت و وسرش پايين بود از او سوال كردم اتفاقي افتاده ؟ گفت :دلم ميگيرد وقتي جوانان را اينگونه ميبينم ديدم نگاهش به آن سمت خيابان رفت چند دخترو پسر مشغول شوخي باهم وحركات سبكانه اي بودن دستش را روي شانه ام گذاشت وگفت: برويم .به داخل مغازه رفت وسريع چيزي براي هديه انتخاب كرد وبرگشتيم در داخل ماشين سرش پايين وزياد حرف نميزد مگر اينكه من با او صحبت ميكردم و او پاسخ دهد. شب ،هنگامي كه ميخواستيم به مهماني برويم ناگهان اورا جلوي در خانه خود ديدم وپرسيدم اينجا چيكار ميكني ؟من فكر ميكردم رفتي!؟ گفت: من نميام، ولي از طرف من هديه را به او بده وتبريك بگو . از او علت اينكار را سوال كردم، گفت: شنيدم جايي كه تولد را گرفته اند مكان مناسبي براي شركت ما نيست ما آبروي حزب الله و جوانان اين راهيم ،آنوقت خودمان نامش را خراب كنيم؟! 🎙راوی : یکی از دوستان شهید 🌷 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ و نابينا و بينا يكسان نيستند the blind and the seeing are not equal, سوره فاطر آیه 19 وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ و نه تيرگيها و روشنايى nor are darkness and light. سوره فاطر آیه 20 وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ و نه سايه و گرماى آفتاب the shade and the hot wind are not equal, سوره فاطر آیه 21 وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاء وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ و زندگان و مردگان يكسان نيستند خداست كه هر كه را بخواهد شنوا می گرداند و تو كسانى را كه در گورهايند نمی توانى شنوا سازى nor are the living and the dead equal. allah makes to hear whosoever he will, but you cannot make those who are in their graves hear. سوره فاطر آیه 22 إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِيرٌ تو جز هشداردهنده اى [بيش] نيستى you (prophet muhammad) are but a warner. سوره فاطر آیه 23 إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ ما تو را بحق [به سم ت] بشارتگر و هشداردهنده گسيل داشتيم و هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن هشداردهنده اى گذشته است we have sent you with the truth, a bearer of glad tidings and warning, for there is no nation, that has not had a warner pass away in it. سوره فاطر آیه 24 وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْكِتَابِ الْمُنِيرِ و اگر تو را تكذيب كنند قطعا كسانى كه پيش از آنها بودند [نيز] به تكذيب پرداختند پيامبرانشان دلايل آشكار و نوشته ها و كتاب روشن براى آنان آوردند if they belie you, those before them also belied. their messengers came to them with clear signs; the psalms, and the illuminating book. سوره فاطر آیه 25 ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ آنگاه كسانى را كه كافر شده بودند فرو گرفتم پس چگونه بود كيفر من then i seized those who disbelieved, and how was my rejection! سوره فاطر آیه 26 أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ آيا نديده اى كه خدا از آسمان آبى فرود آورد و به [وسيله] آن ميوه هايى كه رنگهاى آنها گوناگون است بيرون آورديم و از برخى كوهها راهها [و رگه ها]ى سپيد و گلگون به رنگهاى مختلف و سياه پر رنگ [آفريديم] did you not see how allah sends down water from the sky and with it brings forth different colored fruits? in the mountains there are paths of various colors, of white and red, and jetblack. سوره فاطر آیه 27 وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ و از مردمان و جانوران و دامها كه رنگهايشان همان گونه مختلف است [پديد آورديم] از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او می ترسند آرى خدا ارجمند آمرزنده است people too, and beasts and cattle have their different colors. but it is only those amongst his worshippers that fear allah who have knowledge. indeed, allah is the almighty and the forgiving. سوره فاطر آیه 28 إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ در حقيقت كسانى كه كتاب خدا را می خوانند و نماز برپا می دارند و از آنچه بديشان روزى داده ايم نهان و آشكارا انفاق می كنند اميد به تجارتى بسته اند كه هرگز زوال نمی پذيرد indeed, those who recite the book of allah and establish their prayers and spend, in secret and in public of that which we have provided them, look for a trade that does not come to nothing, سوره فاطر آیه 29 لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ تا پاداششان را تمام بديشان عطا كند و از فزون بخشى خود در حق آنان بيفزايد كه او آمرزنده حق شناس است so that he may pay them in full their wages and enrich them from his bounty. surely, he is the forgiver and the thanker. سوره فاطر آیه 30 ✨ـ﷽ـ✨ 💠روزے یڪ صفحہ از قرآڹ ڪریم💠 🌹🍃سوره فاطر ✨جزء ۲۲ 📖 صفحه ۴۳۷ 💫آیات ۱۹ الی ۳۰ 🌷هرروز به نیت یک شهید ✨شهید امروز شهید ابوالفضل فرمانیان
🥀پویش بزرگ قهرمان محله 🥀 🌹بسیجی شهید ابوالفضل فرمانیان 🌹نام پدر: رمضانعلی 🌹تاریخ تولد : ۱۳۴۳/۳/۱ 🌹تاریخ شهادت :۱۳۶۳/۱۲/۲۲ 🌹عروج شهید: جزیره مجنون 🌹مزار شهید: گلزار شهدای دارالسلام قسمتی از وصیتنامه شهید : «برخى از مؤمنان مردان بزرگى هستند كه به عهد و پيمانى كه با خدا بسته‌‏اند كاملاً وفا كردند. سپس گروهى به آن عهد ايستادگى كردند (تا شهيد شدند) و برخى به انتظار مقاومت بودند و عهد خود را تغيير ندادند». (قرآن كريم) سلام و درود به منجى عالم بشريت و سلام به رهبر كبير انقلاب اسلامى ومجاهدان و رزمندگان كه در راه اسلام به رزم خود ادامه می‌دهند. من بر اساس وظيفه شرعى و اسلامى پا به عرصه ميدان دفاع از سرزمين گذاشتم و هيچ‏گاه از تعهد خود برنخواهم گشت. آن‏قدر ايستادگى و مقاومت خواهم كرد تا خداوند، گناهان مرا بريزد. تا زمانى كه جبهه‏‌هاى جنگ به نيرو نياز دارد، حضور خواهم داشت تا پرچم اسلام عزيز سرافراز بماند. اگر در اين مبارزه، خداوند ما را لايق دانست و شهادت را نصيب‌مان كرد چه فوز عظيمى بالاتر از اين، ما به عشق امام حسين علیه السلام و براى رضاى خداوند و پايدارى اسلام عزيز پا به عرصه جنگ گذاشته و هر چه مشكل هم باشد به جان خريداريم و تا آخرين قطره خون پايدارى مى‏‌كنيم. https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
ابوالفضل فرمانيان سال 43 در آران متولد شد و بعد از يك سال و نيم به ‏همراه خانواده به كاشان هجرت كرد. با اين‏كه او در دوران قيام مردم ايران عليه رژيم پهلوى نوجوانى بيش نبود ولى در تظاهرات و راهپيمايى‏‌هاى مردم عليه رژيم پهلوى شركت مى‏‌كرد كه در يكى از درگيرى‏‌ها از ناحيه دندان جراحت ديد. با پيروزى انقلاب اسلامى، جهت كمك به روستاييان وارد جهاد سازندگى كاشان شد و مدت سه سال در اين نهاد مشغول خدمت بود. ابوالفضل در سال 1361 به عضويت سپاه كاشان درآمد و در اولين مأموريت به منطقه كردستان اعزام شد و در طول بيش از سه ماه خدمت، مأموريت‌هاى سختى را اجرا نمودند كه در يكى از اين مأموريت‌ها از جمع نوزده نفره آن‏ها حدود دوازده نفر به شهادت رسيدند. فرمانیان در اسفند 1362 ازدواج كرد. چهار ماه بعد يعنى تيرماه سال 1363 زندگى مشترك خود را آغاز كرد ولى دو ماه بعد (شهريور 1363) مجددا به جبهه جنگ اعزام شد. در طول اين مأموريّت دو بار به مرخصى آمد. وى سرانجام در 1363.12.22 در جزيره مجنون (عمليّات بدر) به شهادت رسيد. https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
هدایت شده از خبرگزاری بسیج کاشان
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 به جوان اهل کاشان میگویم تو بازمانده آن دانش و معرفتی 🔷 انتشار به مناسبت سالروز سفر مقام معظم رهبری به کاشان در بیستم آبان‌ماه ۱۳۸۰ 🔹@basijnews_kashan 🔸️rubika.ir/basijnews_kashan
هدایت شده از 💢 بانوان مهدیه 💢
خانومش تعریف میکرد: بهش گفتم:ابراهیم آخه چرا چشمات اینقدر خوشگله؟🥺 گفت :چون تا حالا با این چشمام گناه نکردم...❤️ 🌱شهید محمد ابـراهیم همت 🌷یادش با ذکر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔰بسم رب الشهدا و الصدیقین🔰 💠مراسم تشییع و خاکسپاری جانباز ۷۰ درصد شهید مجید عبدلی 📌دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳ 📌ساعت ۱۴ بعدازظهر 🔹️از ناحیه مقاومت بسیج کاشان 🔸️@Basijnews_kashan 🔸️rubika.ir/basijnews_kashan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خاطره آتیشت میزنه😭☄ خیلی دل دل کردم تو گروه بذارم یا نه؟؟ خودم خیلی اذیت شدم😭😭😭 ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ راوی شاهد صحنه وهمرزم
✅ غیور مردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد. 🌷سردار مدافع حرم «حاج‌مهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد!فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهیدحججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت. 🌷ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید‌ محسن‌ حججی بعد از شهادت حججی تا مدت‌ها، پیکر مطهرش در دست داعشی‌ها بود تا اینکه قرار شد حزب‌الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند. بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب‌الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب‌الله را آزاد کند.به من گفتند: «می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟» می‌دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهم‌تر بود. قبول کردم. با یکی از بچه‌های سوری به‌نام حاج سعید از مقر حزب‌الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را می‌پایید. پیکری متلاشی و تکه‌تکه را نشانمان داد و گفت: «این همان جسدی است که دنبالش هستید!» میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: «من چه‌جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!» بی‌اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحه‌اش را مسلح کرد و کشید طرفم. دادزدم:«پست‌فطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست‌هاش؟!» حاج‌سعید حرف‌هایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، می‌گفت: «این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.» دوباره فریاد زدم: «کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را این‌جور قطعه قطعه کنید؟!» داعشی به زبان آمد و گفت:«تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام و نه حتی کوچک‌ترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می‌زد!» هرچه می‌کردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.» اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت: «فقط همین‌جا.»نمی‌دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش می‌خواست فریبمان بدهد. در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم: «بی‌بی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.» یک‌باره چشمم افتاد به تکه‌استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به‌هم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج‌سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حز‌ب الله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بی‌خبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب‌الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم. فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب‌الله، پیکر محسن را تحویل گرفته‌اند. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی‌بی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد و گفت: «پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمده‌اند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.» من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می‌دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت: «از محسن خبر آوردی.» نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ گفتم: «حاج‌آقا، پیکر محسن مقر حزب‌الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.» گفت: «قَسَمَت می‌دم به بی‌بی که بگو.» التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست. دستش را انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت: «من محسنم رو به این بی‌بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضی‌ام.» وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: «حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی‌اکبر علیه‌السلام اربا اربا کردن.» هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: «بی‌بی، این هدیه رو قبول کن.» ▫️هرگزشهدایی را که امنیت مان رامدیون شان هستیم،فراموش نکنیم.روحش شاد یادش گرامی باد 😔😢
هدایت شده از 💢 بانوان مهدیه 💢
🏵بزرگترین رویداد فرهنگی و هنری شهرستان کاشان 🎭 نمایش بومی محلی سفیران عشق 🇮🇷روایتی باشکوه از تاریخ کاشان 🔰 اطلاعیه 🔰 💢قابل توجه بانوان گرامی 🚌سرویس ایاب و ذهاب رایگان جهت بازدید از نمایش سفیران عشق 🔘خانوادگی هم می تونید مشرف بشید ✅ ◀️ یکشنبه ۲۰ آبان ماه ◀️ ساعت ۱۸/۲۰ ◀️ از درب مسجد باب الحوائج _پایگاه مهدیه 🍃@banovan_mahdiyeh ┄═❁๑🍃๑🌺🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🏷