eitaa logo
آلبوم خاطرات دفاع مقدس
123 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
10 فایل
کانال جهت جمع آوری خاطرات بازگو نشده و عکسهای رزمندگان و شهدای عزیز که در آلبوم شخصی شما بزرگواران بایگانی شده است میباشد. 🌐ارسال نظر : @kosaronnabi135 @Ya_hossein99
مشاهده در ایتا
دانلود
بهش گفتم؛ آقامصطفی ! توی ایران عکس آقا را که به لباست می زنی ، خب برای این است که بسیجی ها می بینند، انرژی می گیرند، درس می گیرند ، ولی در سوریه که کسی چندان آقا را نمی شناسد ، آنجا چرا روی لباست، عکس آقا را می زنی ؟ گفت اولا ؛ آنقدر که حضرت امام و حضرت آقا را خارج از ایران می شناسند و احترام می گذارند ، اینجا غریبند ما به چشم خودمان دیدیم که در سوریه ،بعضی‌ها از ما بیشتر به آقا ارادت دارند ؛ مثلا وقتی می فهمیدند ایرانی هستیم می گفتند به احترام امام خمینی و امام خامنه ای از شما کرایه نمی گیریم و یا ماه رمضان سال ۹۴ که اعلام کردند عید فطر است، بعضی نیروهای سوری، روزه شان را باز نکردند و گفتند: مرجع تقلید ما امام خامنه ای ست ، ایشون هنوز اعلام نکردند که عید است بعد هم اینکه ؛ من محبت حضرت آقا را به دل دارم ، ولی این را که کسی نمی‌بیند . وقتی این عکس را به سینه می زنم به همه نشان می دهم که محبت نائب امام زمان عج را به سینه دارم ، هم از جدشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) مدد می‌گیرم و هم اعلام می کنم که من فدایی نائب امام زمان عج هستم. اینطوری با یک تیر سه نشان می‌زنم. https://eitaa.com/albom_shohada
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ برای خرید عروسی یکی از فامیل اصرار میکردن که شما هم بیا. منم اصلا تمایلی نداشتم. هر بار هم یه بهانه ای می اوردم. یه بار جلوی آقا مصطفی اصرار کردن منم گفتم :فاطمه ۲ سالشه نمی تونم جایی بذارم . آقا مصطفی سریع گفت:من فاطمه رو نگه میدارم عزیز با شما میاد. دیگه هیچی نمی تونستم بگم؛ وقتی رسیدیم خونه با ناراحتی گفتم :چرا اینجوری گفتی من دوست نداشتم برم. گفت:چند روزه دارن اصرار میکنن که بری خرید،چرا ناراحتشون کنیم؟ میدونم سختته ولی خوشحالی اطرافیان با سختی چند ساعته ما قابل قیاس نیست . فردا صبح زود رفتیم خرید تا دیر وقت هم خرید طول کشید. شب وقتی از خرید برگشتم آقا مصطفی اومد دنبالم. تو مسیر برگشت به خونه گفت :عزیز ازت ممنونم کاری که دوست نداشتی رو انجام دادی؛ من متعجب که الان من باید تشکر کنم که بخاطر خرید یکی از اقوام من،از صبح تا شب یه بچه دوساله رو نگه داشته خسته شده. اما حالا حتی مجال تشکر کردن هم نمیده و دائم داره از من تشکر میکنه ....... وقتی رسیدیم خونه دیدم جلوی آیینه اتاق یه کادویی گذاشته ؛ نگاهش کردم گفت: مال توئه؛ من؟ گفت:آره ،چون کاری که باب میلت نبود رو بخاطر شاد کردن دل دیگران انجام دادی؛ هنوز هم که هنوزه با گذشت ۱۳ سال از اون اتفاق ،با خودم فکر میکنم چطور ممکنه؟ شاید اگر برای خرید یکی از فامیل خودش می رفتم چرا....... ولی چطور ممکنه تشکر و هدیه برای خرید رفتن با یکی از فامیل خودم!!!!!