💞 محمد بن وليد کرمانی میگويد: در مدینه به محضر #امام_جواد علیهالسلام رسیدم؛ هنگام وداع به حضرت عرض کردم: اگر زن و فرزندانم در مکه نبودند، هرگز دوست نداشتم آستان شما را ترک کنم.
💰 امام جواد علیهالسلام اشاره فرمودند پولی را که آورده بودم، بردارم.
عرض کردم: اجازه بدهيد باشد.
❇️ امام با لبخندی شيرين فرمودند: بردار، به آن احتياج پيدا ميکنی!
💸 وقتی به مکه بازگشتم، ديدم که بخش بزرگی از دارايیام از بين رفته است و به آن پول محتاج شدهام.
📚 بحارالانوار، ج۵۰، ص۸۷، حدیث۳.
◼️ #حکایت #امام_جواد علیهالسلام
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
💠 «ردّوا إليه روحه، فإنّ محمّد بن عليّ قد سألناه.»
👤 اهل شام بود و زیاد به محضر #امام_باقر صلواتاللهعلیه شرفیاب میشد.
روزی در محفل حضرتش گفت: سوگند به خدا حضور من در خدمت شما به جهت محبّت به شما نیست، در روى زمين كسى را بيش از شما خانواده دشمن نمیدارم، بلکه فقط به خاطر #فصاحت و #دانش شماست که در این محفل حاضر میشوم!
🔆 امام علیه السلام تبسمی نمود و چیزی نفرمود.
🤒 چند روزی گذشت و خبری از جوان نشد؛ حضرت جویای حال آن جوان شد؛ شخصی گفت: او بیمار است.
⚰ در این حین شخصی وارد شد و گفت: ای فرزند رسول خدا! جوان شامی که در مجلس شما حاضر میشد از دنیا رفت؛ او وصیّت کرده که شما بر جنازهی او نماز بخوانید.
❇️ امام باقر علیهالسلام فرمود: وقتی او را غسل دادید، بگذارید روی سریر باشد و کفن نکنید تا من بیایم.
📿 آنگاه حضرتش برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دعا نمود، سپس سر به سجده گذاشته و سجده را طول داد، بعد برخاست و ردای #رسول_خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را بر تن کرد و نعلین بر پا نمود و به سوی او رفت.
👈🏻 وارد خانه شد، آنگاه وارد اتاقی شد که او را غسل میدادند، او را غسل داده روی سریر گذاشته بودند؛ حضرت با نامش او را صدا زد و فرمود: ای فلانی!
✋🏽 ناگاه آن جوان پاسخ داده و لبّیک گفت و سر بلند کرد و نشست؛ حضرت شربت سویقی خواست، به او خورانید.
⁉️ آنگاه پرسید: چه شده به تو؟
🎶 گفت: قبض روح شدم؛ وقتی روح از بدنم خارج شد صدای دلنشینی را شنیدم که تا بحال نیکوتر از آن نشنیدهام که گفتند: «ردّوا إلیه روحه، فإنّ محمّد بن علیّ قد سألناه»؛ روح او را باز گردانید، زیرا #محمد_بن_علی او را از ما خواسته است.
📚 اقتباس از کتاب الثاقب فی المناقب، ص۳۶۹، ح۲.
◼️ #حکایت #امام_باقر علیهالسلام
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
🌳 یکی از شاگردان شیخ انصاری برای استادش نقل کرد: از نجف به کربلا رفتم؛ شب در عالم رویا خودم را در بهشت دیدم.
🏰 به من قصری نشان دادند که دیدم تمام قصرهای عالم در مقابل این قصر گویی خرابهای بیش نیست.
⁉️ پرسیدم: این قصر از کیست؟
👈🏻 گفتند: این قصر از آنِ توست و تو سه شب دیگر در این قصر منزل میکنی.
🏰 بعد از آن قصر دیگری به من نشان دادند که قصر من در مقابل آن قصر گویی مثل یک خرابهای بیش نیست؛ چشمم که به آن قصر افتاد اصلاً تمام بهشت را فراموش کردم.
⁉️ گفتم: این قصر از کیست؟
👆🏻 گفتند: این قصر از شیخ مرتضی انصاری است.
🏰 بعد از این قصر، قصر سومی را به من نشان دادند که قصر شما که شیخ انصاری هستید در مقابل آن یک خرابهای بیشتر نیست.
⁉️ پرسیدم: این قصر از آن کیست؟
👤 گفتند: این قصر از ملّا آقای دربندی است.
‼️ تا من این کلمه را شنیدم در عالم رؤیا متحیّر ماندم؛ گفتم: شیخ انصاری کجا، ملّای دربندی کجا؟!
🌟 ملّای دربندی مردی است برازنده ولی چه حسابی در این عالم است که قصر شیخ انصاری با این مقامات علمی و عملیاش، در مقابل قصر ملّای دربندی مثل یک ستاره در مقابل خورشید باشد؟!
💡تا این حیرت برای من پیش آمد، خطاب شد: این قصری که به تو دادهاند زاییدهی #علم و #عمل توست، این قصری هم که به شیخ انصاری دادهاند، مولود علم و عمل شیخ است.
❇️ امّا این قصری که به ملّای دربندی دادهاند، نه از علم اوست و نه از عمل او، این یکی از قصرهای اختصاصی #حسین_بن_علی علیهماالسلام است.
🏴 چون ملّای دربندی برای #عزای_پسر_فاطمه سلاماللهعلیها منبر میرفته، #سیدالشهدا از قصور اختصاصیاش این قصر را به ملّای دربندی حواله داده است.
✅ این نه قصری است که به علم و عمل بشود به آن رسید، این قصر اختصاصی حسینی است.
📚 مصباح الهدی، ج۲، آیت الله العظمی وحید خراسانی
◼️ #کلام_فقیه #حکایت #امام_حسین
☑️ @Fatemyeh_ValiAsr