2 2(1).mp3
4.06M
#تحدیر (تندخوانی) جزء ششم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایی
زمان :33 دقیقه
@ale_yaasin
🍃ندبه های انتظار🍃
🔴دعای عوام بهتر مستجاب می شود تا علما؟!
🌺شخصی از آیت الله طباطبایی پرسید :
«این دعاهای عربی را که عامه مردم بخوانند، نمیفهمند..
آیا خواندن همان الفاظ آن دعاها -بی آنکه معانی آن را بدانند، اثری دارد؟!»
🌸جناب علامه طباطبایی فرمودند:
«اتفاقاً آن دعاها برای عامه مردم که زبان عربی و معانی آنها را نمیدانند بهتر مستجاب میشود!
🌷 زیرا نفس خود را به نفس امامان (علیهمالسلام) متصل میکنند و از خدا میخواهند هر چه امامان با خواندن این دعاها میخواستند، به آنان هم بدهد
🍀 اما ما به اندازه فهم خودمان از ان دعاها، از خدا میخواهیم!»
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🍀✨🔆✨🔆✨🔆✨🔆✨🍀
📚 زمهر افروخته، ص160، به نقل از ، علی سعادت پرور
🍃ندبه های انتظار🍃
🔴آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
💠یکی از طلبه های مدرسه گفت:
روزی برای نماز مغرب به مسجد می رفتم.
🔷نزدیک اذان یکی آمد و نماز ظهر و عصر را تند و بدون طُمَأنینه خواند.
🔶 جلو رفتم و به او گفتم :
❌آقا نماز شما باطل است!
بسیار تند خواندید و هیچ کاری را کامل انجام ندادید!
♻️آن شخص گفت :
دلت خوشه ها! معلومه که هنوز گرفتار چک و سفته نشدی!
⛔️بیچاره نمی دونه که اغلب گرفتاری هایش مثل همین گرفتار شدن چک و سفته به خاطر همین کم اهمیت دادن به نماز است...
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
⚡️🌺⚡️🌺⚡️🌺⚡️🌺⚡️🌺⚡️
🎥 حاج آقا پناهیان:
نماز رو میپیچونی که چی بشه؟ درس بخونی؟ کار کنی؟ تفریح کنی؟
خب همه اینا که به دست خداست❗️
#نماز رو پیچوندی، چی شد؟
رفتم پول در آوردم!
چیکارش کردی؟
دکتر اشتباهی گفت سرطان داری، خرج MRI شد❗️
@ale_yaasin
✅روزه را با چی باز کنیم؟
✍حلوای سنتی و خرما از جهات زیادی برای باز کردن روزه مناسب هستند. خرما قوت را به تن روزه دار برمیگرداند و معده را پاک میکند.
🌸پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بهترین چیزی که روزه دار با آن افطار میکند کشمش و خرما و یا یک چیز شیرین است.
📚طبالنبی و طبالصادق
(روش تندستی در اسلام)ص۳۹
@ale_yaasin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮وقتی روزه میگیریم در بدن ما چه اتفاقاتی می افتد؟
@ale_yaasin
🔆ندبه های انتظار🔆
🔴سه دقیقه تا قیامت(قسمت ۶)
💥هرچه شوخی کرده بودم اینجا جدی جدی ثبت شده بود..
اعمال خوب من همه از پرونده هم خارج میشد و به پرونده دیگران منتقل میشد.
💠نکته دیگری که شاهد بودن اینکه هر چی به سنین بالاتر می رسیدم ثواب کمتری از نمازهای جماعت و هیئت ها در نامه عمل می دیدم.
🍃 به جوانی که پشت میز نشسته بود گفتم: در این روزها من همه نمازهایم را به جماعت خواندم.
در این شب ها به هیئت رفتهام. چرا اینها در نامه عملم نیست؟؟
✨رو به من کرد و گفت: نگاه کن هر چه سن و سالت بیشتر میشد ریا و خودنمایی در اعمالتزیادتر میشد!
☘اوایل خالصانه به مسجد میرفتی اما بعدها به مسجد میرفتی تا تو را ببینند تا رفقایت نگویند چرا نیامدی!
اگر واقعا برای خدا بود چرا به فلان مسجد یا هیئت که دوستانت نبودن نمیرفتی؟
🌺سوره کهف آیه ۴۹:
"نیت و کتاب اعمال آنان در آنجا گذارده میشود؛ پس گناهکاران را میبینی در حالی که از آنچه در آن است ترسان و هراسان هستند و میگویند:
✔️وای بر ما چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را کنار نگذاشته، مگر اینکه ثبت کرده است.
اعمال خود را حاضر میبینند و پروردگار به هیچکس ستم نمیکند.
♦️صفحات را که ورق می زدم وقتی عملی بسیار ارزشمند بود آن عمل درست در بالای صفحه نوشته شده بود.
🔰در یکی از صفحات به صورت بسیار بزرگ نوشته شده بود:
کمک به یک خانواده فقیر.
💠شرح جزئیات و فیلم آن موجود بود ولی راستش را بخواهید هر چه فکر کردن به یاد نیاوردم که به آن خانواده کمک کرده باشم.
🌸 یعنی دوست داشتم اما توان مالی نداشتم که به آنها کمک کنم.آن خانواده را میشناختم در همسایگی ما بودند و اوضاع مالی خوبی نداشتند، خیلی دلم می خواست به آنها کمک کنم.
🔅برای همین یک روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتم به دو نفر از اعضای فامیل که وضع مالی خوبی داشتند مراجعه کردم و شرح حال آن خانواده را گفتم.
♦️اما آنها اعتنایی نکردند.حتی یکی از آنها به من گفت:بچه این کارها به تو نیامده این کار بزرگترهاست!
✅ آن زمان ۱۵ سال بیشتر نداشتم، وقتی این برخورد را با من داشتند من هم دیگر پیگیری نکردم.
اما عجیب بود که در نامه عمل من کمک به خانواده فقیر ثبت شده بود.
♻️ به جوان پشت میز گفتم:
من که کاری نتوانستم بکنم برای این خانواده.
✅او گفت: نیت این کار را داشتی و در این راه تلاش کردی اما به نتیجه نرسیدی. برای همین حرکتی که کردی در نامه اعمالت ثبت شده.
💟بعدها حدیث رسول گرامی اسلام در نهج الفصاحه صفحه ۵۹۳ را دیدم.
خداوند میفرماید:
وقتی بنده من کار نیکی اراده کند و نکند یا نتواند انجام دهد آن را یک کار نیک برای او حساب میکند.
💠 البته فکر و نیت کار خوب در بیشتر صفحات ثبت شده بود.
🔆هر جایی که دوست داشتم کار خوبی انجام دهم ولی امکانش را نداشتم برای اجرای آن قدم برداشته بودم در نامه عمل من ثبت شده بود.
❇️ولی خدا را شکر که نیتهای گناه و نادرست ثبت نمیشود.
در صفحات بعدی و جای جای این کتاب مشاهده می کردم که چنین اتفاقی افتاده یعنی نیت های خوب من ثبت شده اما با اشتباهات و گناهانی که هیچ منفعتی برای من نداشت از بین رفته بودند..
ادامه دارد..
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌿🌿🌿🌿🥀🥀🥀🌿🌿🌿🌿
سلام
🍀صبحتان منوربه ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)🌹
به رسم ادب هرصبح:
السلام علی رسول الله وآل رسول الله🌸
السلام علیک یااباعبدالله الحسین🌷
السلام علیک یابقیة الله(عج)🌷
⚘جمیعاو رحمت الله و برکاته
@ale_yaasin
جزء 7(1).mp3
4.22M
🔸 تلاوت تحدیر (تندخوانی)
⚜️ #جزء_۷ #قرآن_کریم
⏲ «در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
📩 به دوستان خود هدیه دهید.
@ale_yaasin
✨ندبه های انتظار✨
🔴 راههای مبارزه با نفس امّاره
✅یکی از علمای بزرگ میفرمودند: به شیخ حسنعلی نخودکی (رحمة اللَّه علیه) گفتم که میخواهم شاگرد شما بشوم مرا قبول کنید.
🔵فرمود: تو به درد ما نمیخوری. کار ما این است که همش بزنی توی سر نفس خبیثت و این هم از تو بر نمی آید.
♦️با اصرار گفتم: چرا آقا بر می آید..
✨فرمودند: خُب از همین جا تا دم حرم با هم می آئیم ،این یک کیلومتر راه تو شاگرد و من استاد.
🔅گفتم: چشم.
🌾چند قدم که رد شدیم دیدم یک تکه نان افتاده گوشه زمین، کنار جوی آب.
شیخ فرمود: برو اون تکه نان را بیاور.
🍁ما هم شروع کردیم توی دلمان به شیخ نِق زدن که، آخه اول میگویند این حدیث را بگو.این ذکر را بگو. انبساط روح پیدا کنی. این چه جور شاگردی است؟! به من میگوید برو آن تکه نان را بردار بیاور...!!
🌿دور و بَرَم را نگاه کردم، دیدم دو تا طلبه دارند می آیند، گفتم حالا اینها با خودشان نگویند این فقیر است؟!
خلاصه هر طوری بود تکه نان را برداشتم.
🔰 دوباره قدری جلوتر رفتم دیدم یک خیار افتاده روی زمین، نصفش را خورده بودند و نصف دیگرش دم جوی آب بود.
شیخ فرمود: برو اون خیار را هم بیاور.
💠چون تر و خاکی هم شده بود، اطرافم را نگاه کردم، دیدم همان دو طلبه هستند که دارند می آیند.
🌀در دلم گفتم:حیثیت و آبروی ما را این شیخ اول کار بُرد، خلاصه خم شدم و برداشتم، توی دلم شروع کردم به شیخ نِق زدن، آخه تو چه استادی هستی، نان را بیاور و خیار را بیاور...این که نشد درس!
🌹ناگهان شیخ فرمودند: که ما این خیار را می شوییم و نان را تمیز میکنیم ،ناهار ظهر ما همین نان و خیار است!
🍀خلاصه شیخ اینگونه با این عمل نفس ما را از بین برد...
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
📕داستانهایی از مردان خدا
✨ندبه های انتظار✨
🔵کمک به مردم، بخاطر رضای خدا
🌹یک روز آیت الله قاضی(سید العرفا)میره سبزی فروشی تا کاهو بخره ،عوض اینکه کاهوهای خوب
رو سوا کنه ، همه ی کاهوهای نامرغوب رو سوا میکنه و میخره.
✅ازش می پرسند:چرا اینکار رو کردی؟
💠میگه : صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست،مردم همه ی
کاهوهای خوب رو میبرند و این کاهوها روی دست او می مونند و ضرر میکنه.
🔰من بخاطر اینکه
کمکی به او بکنم, اینها رو میخرم. اینها رو هم میشه خورد......
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🍃ندبه های انتظار🍃
🔴 سه دقیقه در قیامت(قسمت ۷)
📝مقدمه:
ما که وسیله ایم و هیچ، اما بدونید واقعا خدا خیلی بهتون نظر داشته که توفیق خوندن این داستان رو بهتون داده...
همه چیز مطابق با احادیث و روایات اهل بیت هست و واقعا مطالبیه که آدم رو زیر و رو میکنه...
♻️ادامه ماجرا:
💠خیلی ناراحت بودم،ای کاش کسی بود که میتوانستم گناهانم را گردن او بیاندازم و اعمال خوبش را بگیرم.
اما هرچی میگذشت بدتر میشد..
🔆جوان پشت میز ادامه داد: وقتی اعمال شما بوی ریا بدهد پیش خدا هیچ ارزشی ندارد. اعمال خالصت را نشان بده تا کارت سریع حل شود.
✅ همانطور که با ناراحتی کتاب اعمال را ورق می زدم ناگهان دیدم بالای صفحه با خط درشت نوشته شده:
🔅نجات یک انسان🔅
🔷خوب به یاد داشتم که ماجرا چیست.
به خودم افتخار کردم وگفتم: خدا راشکر این کار را واقعاً خالصانه برای خدا انجام دادم.
🔮 ماجرا از این قرار بود که یک روز در دوران جوانی با دوستانم برای شنا کردن اطراف سد زاینده رود رفته بودیم.
رودخانه پر از آب بود.
🛡ناگهان صدای جیغ و داد یک زن و مرد همه را میخکوب کرد.
یک پسر بچه داخل آب افتاده بود و دست و پا میزد.
🔵 من شنا و غریق نجات بلد بودم.
آماده شدم که به داخل آب بروم اما رفقایم مانع شدن آنها گفتند اینجا نزدیک سد است و خطرناک...
🔸 اما یک لحظه با خودم گفتم: فقط برای خدا و پریدم توی آب.
خدا را شکر که توانستم این بچه را نجات بدهم .او را به ساحل آوردم و با کمک رفقا بیرون آمدیم.
♦️پدر و مادرش از من تشکر کردند و شماره تماس و آدرس من را گرفتند.
💠 این عمل خالصانه خیلی خوب در پیشگاه خدا ثبت شده بود.خوشحال بودم که لااقل یه کار خوب با نیت الهی پیدا کردم.
⛔️اما یکباره مشاهده کردم که این عمل خالصانه هم در حال پاک شده است!!
❗️ با ناراحتی گفتم:مگر نگفتی فقط کارهایی که خالصانه برای خدا باشد حفظ میشود؟؟ من این کار را فقط برای خدا انجام دادم،پس چرا دارد پاک میشود؟؟
☘جوان لبخندی زد و گفت: درست میگویی اما شما در مسیر برگشت به سمت خانه با خودت چه گفتی؟
⚡️یکباره فیلم آن لحظات را دیدم.. نیت درونی من مشغول صحبت بود! من با خودم می گفتم: خیلی کار مهمی کردم.. اگر جای پدر و مادر این بچه بودم به همه خبر می دادم که یک جوان به خاطر فرزند ما خودش را به خطر انداخت.
💥اگر من جای مسئولین استان بودم یک هدیه حسابی تهیه میکردم و مراسم ویژه می گرفتم اصلا باید خبرنگاری ها و روزنامه ها با من مصاحبه کنند..
❄️خلاصه فردای آن روز تمام این اتفاقات افتاد، روزنامهها با من مصاحبه کردند. استاندار همراه با خانواده آن بچه به دیدنم آمد و یک هدیه حسابی برای من آوردند.
✨جوان پشت میز گفت: اول برای رضای خدا کار کردی اما بعد خرابش کردی! آرزوی اجر دنیایی کردی و مزدت را هم گرفتی درسته؟
🍂گفتم راست می گویی.. همه اینها درست است.
بعد با حسرت عظیمی گفتم: چه کار کنم دستم خیلی خالیه.
☘جوان پشت میز گفت:خیلی ها کارهایشان را برای خدا انجام میدهند اما باید تلاش کنند تا آخر این اخلاص را حفظ کنند. بعضی ها کارهای خالصانه را در همان دنیا نابود میکنند!
🌾حسابی به مشکل خورده بودم.. اعمال خوبم به خاطر شوخی ها و صحبت های پشت سر مردم و غیبتها نابود میشد و اعمال زشت من باقی می ماند.
🍃البته وقتایی که یک کار خالصانه انجام داده بودم همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت میشد،چرا که در قرآن آمده بود: ان الحسنات یذهبن السیئات..کارهای نیک گناهان را پاک میکند.
🌿زیارت های اهل بیت در نامه عمل من بسیار تاثیر مثبت داشت.البته زیارت های با معرفتی که با گناه آلوده نشده بود.
🌕اما خیلی سخت بود!
هر روزِ ما دقیق بررسی و حسابرسی میشد کوچکترین اعمال مورد بررسی قرار می گرفت.
🍀به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم اواسط دهه هشتاد!
🥀 یکدفعه جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله الحسین ۵ سال از اعمال شما را بخشیدیم و این ۵ سال بدون حساب طی می شود.
💥با تعجب پرسیدم یعنی چی؟
گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی می ماند.
❄️نمیدانید چقدر خوشحال شدم.۵ سال بدون حساب و کتاب!!
گفتم: علت این دستور آقا برای چه بود؟
🍀 همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند..
ادامه دارد..
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
☘☘🌸🌺☘☘🌸🌺☘☘
💥آیت الله خسروشاهی :
من از خود مرحوم علامه طباطبایی شنیدم که فرمود:
من در عمرم یادم نمی آید که یک شب ماه رمضان خوابیده باشم...خیلی حرف است!
این شبها رو قدر بدانیم🌹
@ale_yaasin
🔴شبهاي ماه رمضان را به هدر ندهيد!
✅در محضر آیت الله فاطمی نیا:
💠 شبهاي ماه رمضان را به هدر ندهيد، هرمقدار كه حال داشتيد از نماز شب را بخوانيد.
🔰 نماز مستحبي از حضرت صادق عليه السلام نقل شده است كه بعد از نصف شب چهار ركعت ( دو تا نماز دو ركعتي) نماز خوانده شود و پس از آن به سجده رفته و صد مرتبه با تمام جان گفته شود:
"ما شاءالله"
یعنی:هر چه او (خدا)بخواهد
💥الله اكبر از اين تعبير بلند...
🔱در روايت است كه خداوند به ملائكه ميگويد چه چيزي به اين بنده ام بدهم؟
✳️ملائكه ميگويند خداوندا ما عقلمان نمیرسد!
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
❄️💠❄️💠❄️💠❄️💠❄️
سلام
🍀صبحتان منوربه ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)🌹
به رسم ادب هرصبح:
السلام علی رسول الله وآل رسول الله🌸
السلام علیک یااباعبدالله الحسین🌷
السلام علیک یابقیة الله(عج)🌷
⚘جمیعاو رحمت الله و برکاته
@ale_yaasin
4_5771647846310741506.mp3
4.07M
🔸 تلاوت تحدیر (تندخوانی)
#جزء_۸ #قرآن_کریم
⏲ «در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
📩 به دوستان خود هدیه دهید.
@ale_yaasin
🌹ندبه های انتظار🌹
🔴سه دقیقه در قیامت(قسمت ۸)
💥بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم.
دریکی از این سفرها پیرمرد کرولالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت:
میتوانی مراقب این پیرمرد باشی؟
🔰خیلی دوست داشتم مثل تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم اما با اکراه قبول کردم.
♦️پیرمرد هوش و حواس درست حسابی هم نداشت و دائم باید مواظبش میشدم تا گم نشود.تمام سفر من تحت شعاع حضور پیرمرد سپری شد.
🍃حضور قلب من کم رنگ شده بود، هر روز پیرمرد با من به حرم می آمد و برمیگشت چون باید مراقب این پیرمرد میبودم.
✔️روز آخر قصد خرید یک لباس داشت فروشنده وقتی فهمید متوجه نمی شود قیمت راچند برابر گفت. جلو رفتم و گفتم:چه میگویی آقا؟ این آقا زائر مولاست،این لباس قیمتش خیلی کمتر است...
🍀 خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم و او خوشحال و من عصبانی بودم.
♦️ با خودم گفتم:عجب دردسری برای خودم درست کردم! این دفعه کربلا اصلاً حال نداد...
🔆یکدفعه دیدم پیرمرد ایستاد روبه حرم کرد و با انگشت دستش من را به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد.
🌷جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان ۵ ساله را بخشیدند.
بید در آن شرایط قرار میگرفتید تا بفهمید که بعد از این اتفاق چقدر خوشحال شده بودم.
🍃 صدها برگ در کتاب اعمال من جلو می رفت،اعمال خوب این سال ها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.
💥در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم شب های جمعه همه دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن فعالیت نظامی و.. داشتیم.
❎ در پشت محل پایگاه، قبرستان شهرستان ما قرار داشت.
ما هم بعضی وقت ها دوستان خودمان را اذیت می کردیم. البته تاوان تمام این اذیت ها را در آن جا دادم.
♻️یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی میتواند الان به ته قبرستان و برگردد؟
💠 گفتم: اینکه کاری ندارد. من الان می روم. او به من گفت باید یک لباس سفید بپوشی. من از سر تا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم.
🔷 صدای خس پای من بر روی برف از دور شنیده میشد. اواخر قبرستان که رسیدم صوت قران شخصی را شنیدم...
🔸 یک پیرمرد روحانی از سادات بود شب های جمعه تا سحر داخل یک قبر مشغول قرائت قرآن می شد.
🔮فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند!
می خواستم برگردم اما با خودم گفتم اگر الان برگردم رفقا من را به ترسیدن متهم می کنند.
🛡 برای همین تا انتهای قبرستان رفتم هرچی صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر می شد. از لحنش فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم.
📘 تا این که بالای قبر رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود.
تا مرا دید فریاد زد و حسابی ترسید.
من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم.
پیرمرد رد پایم را در داخل برگرفت و دنبال من آمد.
🌾وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود .ابتدا کتمان کردم اما بعد معذرت خواهی کردم و با ناراحتی بیرون رفت .
🍀حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عمل حکایت آن شب را دیدم!
🌒نمی دانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عمل می دیدم مخصوصاً وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب می کشیدم.
⚡️از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن میگرفت.طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ می شد.
وقتی چنین عملی را مشاهده کردم و گونه آتش در نزدیکی خودم دیدم دیگر چشمانم تحمل نداشت.
💫 همان موقع دیدم که این پیرمرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت.
💥سپس به آن جوان گفت:
من از این مرد نمیگذرم او مرا اذیت کرد و ترساند.
من هم گفتم به خدا من نمی دانستم که سید در داخل قبر دارد عبادت می کند.
💮جوان به من گفت: اما وقتی نزدیک شد فهمیدی که دارد قرآن میخواند چرا برنگشتی؟
دیگر حرفی برای گفتن نداشتم...
♻️ خلاصه پس از التماسهای من، ثواب دو سال از عبادت هایم را برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود. دوسال نمازی که بیشتر به جماعت بود...دو سال عبادت را دادم فقط به خاطر اذیت و آزار یک مومن...!
ادامه دارد..
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
💐ندبه های انتظار💐
🔴برای استجابت دعا،چیکار کنیم؟
✅راوى مى گويد: وقتى كه اعمال عرفات را تمام كردم به ابراهيم پسر شعيب برخوردم و سلام كردم.
💥 ابراهيم يكى از چشمهايش را از دست داده بود چشم سالمش نيز سخت سرخ بو، مثل اينكه لخته خون است...
🔰گفتم:يك چشمت از بين رفته!به خدا من بر چشم ديگرت مى ترسم ! اگر كمى از گريه خوددارى كنى بهتر است.همینجوری برای خود دعا کن.
💠گفت:به خدا سوگند! امروز حتى يك دعا درباره خود نكردم..
✳️گفتم : پس درباره چه كسى دعا كردى !؟
گفت: درباره برادران دينى..
🌺زيرا از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: هر كس پشت سر برادرش دعا كند خداوند فرشته اى را مامور مى كند كه به او بگويد دو برابر آنچه براى اوخواستى بر تو باد! ✨
♻️بدين جهت خواستم براى برادران دينى خود دعا كنم تا فرشته براى من دعا كند.. چون نمى دانم دعا درباره خودم قبول مى شوديا نه ؟
💥اما يقين دارم دعاى فرشته براى من مستجاب خواهد شد...
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌷🌷🌿🌿🌹🌹🌿🌿🌸🌸🌿🌿
📒بحارالانوار،ج48،ص172