❇️ به نام خدا
🎥 دانلود و پخش کلیپ چلاپ با گویش دزفولی *شهر شهیدونه شهر دزفیل*
🌴 با اجرای مداح اهل بیت(ع) حاج مهدی تدینی در هیات روضه الزهرای دزفول
🏴 ویژه ماه محرم
✍🏻🌷 روایت شهادت سیزده نوجوان بسیجی مسجد نجفیه دزفول در حمله موشکی ۱۹اسفندماه ۵۹ به این مسجد
✳️پخش شده از شبکه یک صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مورخ ۱۵ مردادماه۱۴۰۱
⭕️ کلیپ را در الف دزفول ببینید 👇
🌐https://alefdezful.com/0515
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 5 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
✋🏻با سلام
🌷یادت هست احمد . . .
✍🏻 مروری بر خاطرات کودکی ام به بهانه ی سالروز آسمانی شدن احمد شاه محمدی برادر شهید سلطانعلی شاه محمدی
☀️احمد ظهر روز عاشورای سال 98 ، در راه نوکری امام حسین(ع) شهادتگونه آسمانی شد.
✅امروز به بهانه ی سالروز عروجش این پست را بانشر می کنم.
🌴 الف دزفول را ببینید 👇🏻
🌐https://alefdezful.com/031
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 5 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷#نقش_جعبه_آیینه_ها🌷
🎁1️⃣1️⃣ نقش یازدهم :
✍🏻 *برای اباعبدالله و اصحاب حسین(ع) گریه کنید که چقدر مصیبت کشیدند که ما نکشیدیم*
🌴مزارشهید منصور مشکی زاده
🌹 گلزار شهدای شهیدآباد دزفول
🌷سن: ۲۰سال
🌹شهادت : ۲۱ اسفندماه ۱۳۶۳ - عملیات بدر - جزیره مجنون
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 5 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 *روایت شگفت آن زن چادر به خود پیچیده* 🌷
🎁 پست فوق العاده ویژه الف دزفول
☀️ او یک *معلم شهید* است ، خواهر شهید و فرزند شهید
⏳ به زودی . . .
🌷⚫️ روایت *آن زن چادر به خود پیچیده!* را که یادتان هست ؟👇🏻
🌐https://alefdezful.com/9191
🌴 روایتی از اوج حیا و عفاف یک بانوی شهید دزفول. روایتی بی نظیر که نمونه اش را هیچ کجای عالم ندیده ایم. روایتی که اشک خیلی ها را درآورد و به تفکر واداشت.
🌷روایتی که قهرمانش گمنام بود و من بالاخره پس از ماه ها تلاش *نام و نشان قهرمانش را یافتم*.
✍🏻به زودی و در ایام بی قراری های زینب (س) ، *آن زن چادر به خود پیچیده* را معرفی خواهم کرد.
⌛️منتظر باشید....
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۳ الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/HANjLZTvqBg6gJ2ZK0P4eq
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
✴️صفحه اینستاگرام الف دزفول👇🏻
🌐https://www.instagram.com/alefdezful/
🌷 *هویت آن زن چادر به خود پیچیده مشخص شد* 🌷
🎁 1️⃣ پست فوق العاده ویژه الف دزفول ( قسمت اول )
🌷⚫️ دوستانی که روایت *آن زن چادر به خود پیچیده!* را نمی دانند، حتماً ابتدا این پست را ببینند👇🏻
🌐https://alefdezful.com/9191
🌴 و حالا پس از یک سال جستجو ، پرده کنار رفت و آن زن چادر به خود پیچیده ، آن شهید که اسوه ی عفاف و حجاب و حیا بود، خود را نشان داد.
🌷در این قسمت روند و مراحل جستجو برای این شهید را مرور خواهید کرد
1️⃣ اولین قسمت از این روایت پراز فراز و نشیب را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/520
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۳ الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/HANjLZTvqBg6gJ2ZK0P4eq
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 *هویت آن زن چادر به خود پیچیده مشخص شد* 🌷
🎁 2️⃣ پست فوق العاده ویژه الف دزفول ( قسمت دوم: *آن سه بانوی محجبه* )
🌷⚫️ دوستانی که روایت *آن زن چادر به خود پیچیده!* را نمی دانند، حتماً ابتدا این پست را ببینند👇🏻
🌐https://alefdezful.com/9191
🌷انگار خداوند چهل سال پیش حاج سعید را مامور کرده بود ، صحنه ها و تصاویری را در خاطراتش ثبت و ضبط کند برای امروز من. برای روزی که پرده از گمنامی یک زن کنار برود. برای اینکه برای زنان عالم اسوه حیا و عفاف باشد.
2️⃣ دومین قسمت از این روایت پراز فراز و نشیب را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/0521
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۳ الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/HANjLZTvqBg6gJ2ZK0P4eq
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 *هویت آن بانوی چادر به خود پیچیده مشخص شد* 🌷
🎁 3️⃣ پست فوق العاده ویژه الف دزفول ( آخرین قسمت: *معرفی آن بانوی چادر به خود پیچیده* )
🌷 ☀️ انتشار نام و تصویر آن بانوی چادر به خود پیچیده
🌷بالاخره پس از قریب یک سال جستجو پرده گمنامی ات کنار رفت بانو! تا ابد معلم ما خواهی بود، ای اسوه عفاف و حجاب و حیا
⭕️به حاج سعید گفتم: عکس آن بانوی توی آمبولانس را ببینی می شناسی. گفت قطعاً می شناسم. حاج سعید گفت آن نگاه مظلومانه و پر از شرم و حیای آن بانو هنوز جلوی چشمم است. بعد از چهل سال هنوز هم عکسش را ببینم می شناسم. . .
2️⃣ نام و تصویر آن بانوی چادر به خود پیچیده را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/0522
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۳ الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/HANjLZTvqBg6gJ2ZK0P4eq
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🖐🏻با سلام
🎁حالا که الف دزفول به برکت « *شهید ناهید کلابی* » و خانواده ی شهیدش ، پر از عطر حیا و عفاف و حجاب شده است، می خواهم پرده از یک شگفتانه ی دیگر بردارم.
✍🏻روایتی که برای اولین بار خواهید خواند و چونان روایت «آن بانوی چادر به خود پیچیده» و روایت «چادر به دندان می کشید»چشمانتان خواهد بارید و دلتان خواهد لرزید.
🌹روایت حیا و عفاف یک بانوی شهید دزفولی ، که اشک پدر موشکی ایران « *سردار شهید حسن طهرانی مقدم* » را در آورد.
❇️روزی که « *شهید حسن طهرانی مقدم* » در برابر اوج حیای یک بانوی شهید دزفولی گریست.
⚫️راننده با گریه به شهید طهرانی مقدم گفت: «اگر زنان ما آنقدر حیا دارند که نمی توانند بدون روسری حتی بمیرند، ببینید زینب(س) و دختران امام حسین(ع) عصر عاشورا چه کشیدند»
⏳منتظر شنیدن یک روایت باشید که زلزله ای دیگر به پا کند.
⭕️نمی دانم! شاید خدا خواست و جستجو برای شناسایی این بانوی شهید را هم آغاز کردم.
🖐🏻 شما را به روح این شهدا ، کمک کنید پیام حیا و عفاف و حجاب این بانوان شهید را به گوش عالم برسانیم. شما را به خدا در انتشار این مطالب رسانه باشید. دختران امروز ما به شدت تشنه شنیدن این حقایق اند. گمان نکنید بی فایده است. شما کار را به شهدا واگذار کنید و یقین داشته باشید شهدا کاری خواهند کرد کارستان.
⌛️منتظر باشید....
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✋🏻با سلام
🌷⚫️ *این روایت را منتشر کنید تا دنیا را تکان دهد*
⭕️ بازنشر روایت « * چادر به دندان می کشید* »
🌴 روایتی از یک زن، از نجابت یک زن، از شرمِ مقدس یک زن، روایتی که با گریه خواهید خواند.
🌹 تکه پاره های مردم حتی روی سیم های برق و پشت بام ها و شاخ وبرگ درختان و بین جوی های آب دیده می شود.
✳️از سرِکودک چند ماهه ی توی کالسکه چیزی نمانده است و از مادرش با آن چادر سیاه رنگ چیزی جز چند قطعه ی سوخته و مچاله شده.
✍🏻 پیرزنی کنج خیابان افتاده است و ناله می کند. لبه ی چادرش را با دندان محکم چسبیده است و با دست هایش چادر را دور خود پیچانده است. فشار دردی شدید در چهره اش به وضوح دیده می شود. مدام به مردم التماس می کند که «دا کُمکُم کُنِه وِرسُم . . . – مادر! کمک کنید بلند شوم – »
🌷دست لرزانش را دراز می کند و لبه چادر را از لای انگشتان پیرزن بیرون می کشد و از آنچه که می بیند ، تمام سلول های بدنش آتش می گیرد. آنگار آن توپ لعنتی در وجود مرد منفجر شده است. وحشت در چشم هایش پنجه می کشد....
⭕️ روایتی که تصاویرش را به سختی در قالب واژه در آورده ام
🌹 این روایت را در خلوت و با تأمل و در فرصتی مناسب بخوانید.
✅ الف دزفول را ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/0927
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۳ الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/HANjLZTvqBg6gJ2ZK0P4eq
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
✴️صفحه اینستاگرام الف دزفول👇🏻
🌐https://www.instagram.com/alefdezful/
به نام خدا
🎁 ۲۶ مرداد ماه سالروز بازگشت پرستوهای مهاجر این سرزمین گرامی باد.
☀️به همین مناسبت روایتگونه ی زمانه و زندگی آزاده ی سرافراز ، شهید غلامحسین خورشید در ۱۴ قسمت تقدیم می شود.
✅«قصه ی خورشید » روایتگونه ی کوتاه و تکان دهنده ای از زندگی آزاده ی دزفولی با ۱۱۹ ماه اسارت و ۵۰ درصد جانبازی ، « شهید حاج غلامحسین خورشید» است از زبان همسر صبور و رزمنده اش « زهرا افضل پور »
🌅خورشید این قصه ، ۱۳ تیر ماه ۱۳۹۷ در اثر عوارض ناشی از شکنجه های رژیم بعث عراق غروب کرد
🌷 شاید این قصه برای خیلی ها تکراری باشد؛ اما من هر گاه در زندگی کم می آورم ، یک دور این ۱۴ قسمت را مرور می کنم و خدا را بیشتر و بیشتر احساس می کنم.
⏰ ان شاالله هر روز یک قسمت از این روایتگونه ی بی نظیر تقدیم خواهد شد.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 5 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
هدایت شده از الف دزفول
🔅قصه ی خورشید 🔅
🌷1️⃣قسمت اول
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بسم رب الشهدا و الصدیقین
✅«قصه ی خورشید » روایتگونه ی کوتاه و تکان دهنده ای از زندگی آزاده ی دزفولی با 119 ماه اسارت و 50 درصد جانبازی ، « شهید حاج غلامحسین خورشید» است از زبان همسر صبور و رزمنده اش « زهرا افضل پور »
🌅خورشید این قصه ، 13 تیر ماه 1397 در اثر عوارض ناشی از شکنجه های رژیم بعث عراق غروب کرد
✍️ هر روز یک قسمت از این روایتگونه ی بی نظیر منتشر می شود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
غرق در سادگی و طراوت روزهای نوجوانی ام بودم که به رسم و رسوم آن روزها، بزرگ تر ها نشستند دور هم و بُریدند و دوختند و در این بریدن ها و دوختن های آدم هایی که دل هایشان پاک و نگاه و توکلشان به دستان با کرامت خداوند است، چه زیبا پیراهنی برای آدم دوخته می شود و مگر خداوند نفرمود که «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»
آنقدر آن روزها «حیا» قیمت داشت که حتی نامش را نپرسیده بودم و بعد از اینکه لبخند کوچک گوشه ی لبم که زاییده ی همان «حیا»ی دخترانه ی روزگار ما بود، جای «بله» گفتن را گرفت و حلقه ی دلدادگی اش را نه در انگشت، که بر حصار دلم پیچیدم، فهمیدم نامش «غلامحسین» است. «غلامحسین خورشید»
سرش را انداخته بود پایین و آرام زیر لب گفت: «از دار دنیا فقط ده تومن پول دارم و همین کت و شلوار تنم رو که اونم داداشم برام خریده! »
حرف زدن سخت بود؛ آن هم برای یک دختر 17 ـ16 ساله، با مردی که یازده سال از من بزرگ تر بود و تازه از دروازه ی شهر زندگی ام داخل شده بود. اما به برکت مهری که خداوند در دل آدم ها می اندازد، حس می کردم که این غریبه از هر آشنایی، آشناتر است. من هم با صدای لرزانی گفتم:« من ازت هیچ نمی خوام. هیچ! روزی از زبون من نمیشنوی که این یا اون رو واسَم بخر! من از تو فقط یه «ایمان» می خواهم. یک ایمان قوی! ایمانی که زیر هیچ باری نَشکنه! همین! »
و همین چند جمله، به همین سادگی، شد شروع زندگی ساده ی من و غلامحسین و قصه ی خورشید زندگی ام از همین جا و با طلوع این «خورشید»، آغاز شد. در روزهایی که در تقویم روی دیوار نوشته شده بود: «سال 1354 خورشیدی»
وقتی به سفره ی ساده ی زندگی، خدا نظر داشته باشد، برکت می بارد. زندگی مان به لطف همان برکات روز به روز بیشتر رونق می گرفت و «رضا» اولین هدیه ی زیبای خداوند به من و غلامحسین در سال 1357 بود.
گرمای زندگی مان در تلفیق شعله های انقلاب پر شده بود از شور و شوق و هیجان. غلامحسین مشغول مبارزات انقلابی بود و هر روز بدون اینکه من بدانم سر از یک شهر در می آورد. از مشهد و قم بگیر تا اهواز و مسجد سلیمان. سر از کارش در نمی آوردم! گاهی در راهپیمایی ها با هم می رفتیم. رضا را خودش می گرفت توی بغلش و می گفت:«اگر قرار به فرار کردن بود، رضا دست و بالت رو می بنده و نمی تونی خوب بدَوی که گیر نیفتی!»
سر از پا نمی شناخت برای انقلاب و گوش به فرمان امام در حرکت بود و تکاپو. در اداره ی کار اهواز مشغول شده بود و آنجا شده بود سخنران و مبارزی که کارگران را آگاه می کرد علیه ظلم شاه و چونان یک منبری آتشین کلام بیدارشان می کرد تا در خواب غفلت، هست و نیستشان به تاراج نرود.
رئیس اداره که طعم ساواک را چشیده بود و پسرش اسیر چنگ آن درندگان، مدام به غلامحسین می گفت که :«دست بردار! جان عزیزت بس کن دیگه! اگر می خوای مبارزه کنی برو! اینجا نمون که شَرِش دامن منو می گیره! من باید برای کارای تو جواب پس بِدَم و مسئولیتش با منه!»
و غلامحسین هم اداره را ول کرد و چسبید به مبارزه و فعالیت هایی که شیرینی اش را بهمن ماه 57 همه با هم چشیدیم.
هنوز هوا عطر بهار 58 را داشت که دوباره فرستاند دنبالش که برگرد اداره سر کار. گمانم این بود که دیگر آن روزهای التهاب و نگرانی و بگیر و ببند تمام شده است و زندگی ما هم آرامش مضاعفی را تجربه خواهد کرد، اما آخرین روز شهریور 59 بود که دوباره همه چیز به هم ریخت و فهمیدیم که عراق پایش را از گلیمش درازتر کرده است.
بار و بندیلمان را بستیم و از اهواز آمدیم دزفول. «علی» پسر دومم چهل روزه بود. ما را سر و سامانی داد و گفت: «ساکم رو ببند! می خوام برم اهواز و از اونجام برم کمک بچه ها! » گفتم:«ما هم باهات میایم اهواز!» گفت:«اونجا بمبارونه! خیالم راحت نیست! همینجا بمونین!» گفتم:«اولاً دزفول که وضعش بدتره! دوماً اگه قراره بمیریم با هم می میریم و اگه قراره زنده بمونیم، بازم با هم! »
حرف ، حرفِ من شد و رفتیم اهواز.
⚠️ ادامه دارد .....
🔅این روایت را به همراه تصاویر در «الف دزفول» بخوانید👇
🌐http://alefdezful.com/5251
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۳ الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/HANjLZTvqBg6gJ2ZK0P4eq
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful