اَلِفِ آلوده 🪐 اعتماد . . چ کلمه‌ی ترسناکی

به هیچ کی اعتماد نکنید آخه خیلی بزرگه این کلمه اعتماد که کنی بدیاشا خوب میبینی غلطاشا درست دیگه غلامشی

حسن جان نجاتم بده.... اسیر شدم

فقط ما آدمها یا وسائل نیاز ب مراقبت ندارند حرف ...حرفهامونم نیاز به مراقبت دارند میپرسی چطور ؛؟ _حرف ک میزنیم دست دارند 'دستهای بلندی که گاهی وقتا گلویی رو فشار میدن و نفسی رو میگیرند - گاهی همین دستها در آغوش میگیره در حالی که نباید _حرف ...حرفهامون پا دارند ! پاهایی که جاشون رو ' رویِ دلی میگذارند و برای همیشه شاید باقی بمونن - گاهی با پاهاشون جوری میدواند که باید کلی دوید که بهشون رسید _حرف ...حرفهایی که میزنیم چشم دارند! چشم هایِ سیاهی' که گاهی به چشم های دیگران نگاه میکنند و آونها رو در شرمی بیکران فرو میبرن پس ... پس مراقب حرفهایی که میزنیم باشیم چون سنجیده و بجا حرف زدن از سکوت دشوارتره.

ما بچه پرو ها هم گناه میکنیم هم دلتنگیم نمیدونم چکار باید کرد دعا کنید همه را آدمایی که می‌شناسید آدمایی که نمی‌شناسید.... اَلِفِ آلوده 🪐

مرغ از قفس پرید ندا داد جبرئیل اینک شما و وحشت دنیای بی علی«ع»

یا حبیب من لا حبیب له یا طبیب من لا طبیب له... التماس دعا 🪐 اَلِفِ آلوده 🪐

دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم نازنینا، تو چرا بی خبر از ما شده ای #شهریارجان

تو تنها می توانی آخرین درمان ِ من باشی و بی شک دیگران ، بیهوده می جویند تسکینم

حسین جان... اَلِفِ آلوده 🪐

ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻋﺠﯿﺐ ﻫﺴﺘﻨﺪ! ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﺗﻪِ ﺗﻪِ ﺩﻟﺖ، ﻭ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻭ ﺗﻠﺨﯽ ﻭ ﺍﺧﻢ ﻭ ﺗَﺨﻢ ﻭ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺩﻟﺖ ﻧﻤﯿﺮﻭﻧﺪ! ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺨﻨﺪﻧﺪ؛ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؛ ﺍﺻﻼ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﯾﻪ ﺩﻟﮕﺮﻣﯿﺖ ﺑﺎﺷﻨﺪ! ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ؛ ﺭﺩ ﭘﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ!! ﻋﺸﻖ می ورزند؛ ﺣﺘﯽ ﻣﺘﻠﮑﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺖ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﺪ! ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻋﺠﯿﺐ ﺧﻮﺑﻨﺪ! ﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﯽ ﺭﻭﺣﺖ ﺟﺎﻧﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ! ﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﯽ ﺑﯽ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﻧﺖ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﺪ! ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻧﺒﯿﻨﯽ ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ! ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻋﺠﯿﺐ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻋﺠﯿﺐ ﺗﺮ آﻧﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯿﺮﻭﻧﺪ! ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ. ﻣﯿﻤﺎﻧﻨﺪ؛لبخندشان...تصویرشاﻥ...ﺻﺪﺍﯾﺸﺎﻥ.. ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺸﺎﻥ... ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﭘﯿﺸﺖ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ! ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﯾﺎﺩ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻧﻬﺎ... ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻋﺠﯿﺐ ﺧﻮﺑﻨﺪ!! #مخاطب‌خاص اَلِفِ آلوده🪐

جدا از خود نشستم آنقدر تنها به ياد او كه با خود روبرو برخوردم و نشناختم خود را... #شفایی‌اصفهانی

تنها نقطه روشن زندگیم دلم هوای تو کرده اَلِفِ آلوده 🪐

کیستی که من این گونه به اعتماد نام خود را با تو می گویم کلید خانه ام را در دستت می گذارم نان شادی هایم را با تو قسمت می کنم کیستی که من، اینگونه به جد در دیار رؤیاهای خویش با تو درنگ می‌کنم؟ کیستی که من جز او نمی بینم و نمی یابم دریای پشت کدام پنجره ای؟ که اینگونه شایدهایم را گرفته ای زندگی را دوباره جاری نموده ای پر شور، زیبا و روان دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم جان می گیرد و هر لحظه تعبیری می گردد از فردایی بی پایان در تبلور طلوع ماهتاب باعبور ازتاریکی های سپری شده… کیستی ای مهربان ترین؟ #مخاطب‌خاص #شاملو اَلِفِ آلوده🪐

خسته‌ام ، خسته از این‌ همه دووم آوردن اَلِفِ آلوده 🪐

من بیرونم مردما کشته توم خودما... اَلِفِ آلوده🪐

یا مولا دلم تنگ اومده شیشه دلم ای خدا زیر سنگ اومده .... اَلِفِ آلوده🪐

اما افسوس تو را خواستن دیگه دیره دیگه دیره... اَلِفِ آلوده 🪐

اَلِفِ آلوده 🪐

‏آدمارو تا باهاتون یه مدت سرد میشن کنار نذارید، شاید مشکلی تو خانواده، کارشون تو زندگیشون یا هرچیز دیگه‌ای پیش اومده باشه، همه راحت نمیتونن حرف بزنن بعضیا فقط از همه دور میشن و خودشونو تو ذهنشون حبس میکنن؛ سعی کنیم همو درک کنیم، دنیا جای قشنگ‌تری میشه. اَلِفِ آلوده 🪐

کسی که همراه واقعیه مثل درخت کنار رود میمونه درخت کنار رود تنها کسیه که رودا درک میکنه اونه که خروشان شدن این رودا دیده آرومیشا دیده بزرگ کوچیک شدناشا دیده دیگه نیاز به پرسیدن نداره میفهمه میفهمه این آشوب رود مال چیه اگر دارید سوال میکنید یعنی نیستید اون چیزی که باید تهش شما اون آدمید که کنار رود یه چند روزی نشسته دار از آرومیاش لذت میبره بدون این که بدون اونجا چه خبره بعدم جمع میکنه میره هروقت درخت کنار رود شدید زود خمیده میشید و زود آتیش میگیرید اَلِفِ آلوده🪐

آه سردی کشید این دل خسته ام سحرگاهی دیگران نامش نسیم خوشنواز سحری نامیدند اَلِفِ آلوده 🪐