eitaa logo
قاریان افضل ایران
193 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
159 فایل
خداوندا بفزونی جود و فروغ وجودت، که جان به وی جویا و خرد به وی گویا شده، گویائی ما را توانائی شمار نعمتهای تو ارزانی دار
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه 🔸صدقه به نیت امام زمان 🔹استاد عالی 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
🌸🌸🌸🌸🌸 شیطون یکاری باهات میکنه که دیگه نتونی از لحظه به لحظه ی زندگیت لذت ببری یکاری میکنه که حتما باید یه کار خاصی کنی تا لذت ببری یکاری میکنه لذتت محدود به گناه کردن بشه...برای لذت بردن تورو به گناه میکشونه و تورو از هزارتا لذت بهتر محروم میکنه...خیلی نامرده😒 اون از لذت بردنت متنفرهههه...با خودش میگه حالا که نمیتونم یکاری کنم تو زندگی لذت نبره بزار حداقل یکاری کنم خیلی کم لذت ببره...و تازه بابت همونم کلی تاوان بده😈 برای همین پیشنهاد گناهو میده گناه یعنی یه لذت کم و پر از تاوان ✨ 🌸🌸🌸🌸🌸 ❀ ┏━━━━━━┓ قاریان افضل ایران ┗━━━━━━┛
Akbar khyrkhah: بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت بیستم»» استانبول حدود بیست روز طول کشید تا زندیان به بابک جواب داد. قرار شد همدیگه رو ببینند. وقتی بابک با ثریا مطرح کرد که زندیان میخواد کار را یه سره کنه، ثریا براشون یه آلاچیق خیلی زیبا در یکی از باغ های توریستی اطراف استامبول گرفت. بابک را مسئول هماهنگی کل مهمونی کرد. بابک هم کم نذاشت و ترتیب همه چیزا رو داد. تا اینکه شب زندیان با سه چهار نفر اومدند. سه چهار نفری که همگی از پیرمردها و قدیمی های بهایی پناهنده شده به ترکیه بودند. دقایقی گذشت و سرگرم نوشیدن چایی و قهوه بودند که زندیان وسط قهوه خوردنش سرِ بحثو باز کرد: من اهل اطاله کلام نیستم. شرط کرده بودم که این جلسه باید با کسی بیایی که بتونیم حرف آخرو بزنیم. بابک گفت: بله. تو راه هستند و پیام دادند که کم کم میرسند. زندیان: خوبه. اگر دو تا شرطی که گفتم انجام بشه، با هماهنگی که با این دوستان کردم و همگی موافقند، درطول کمتر از شش ماه، حداقل صد خانواده بهایی به ایران برمیگردند و ساکن تهران و یا اصفهان میشن. البته سه چهار تا از خانواده ها متقاضی زندگی در شیراز و تبریز هستند که اونا خودشون میدونن و ربطی به ما نداره. اما اعلام آمادگی کردند که برگردند. بابک: واقعا خبر خوب و هیجان انگیزیه. آمارشون تقریبا چند نفر میشه؟ زندیان: حدود پونصد نفر. البته این در فاز اول هست. اگه همه چی خوب پیش بره، میتونیم بهایی های کشورهای دور و برمون که ایرانی هستند و رفتند، برگردونیم. که اون موقع حداقل آمار ما به چیزی بالغ بر دو هزار نفر میرسه. وقتی همه سرگرم بحث بودند و زندیان اینو گفت، ناگهان صدایی از اطراف شنیده شد که گفت: ما حضور خودت با ده هزار نفر بهایی عوض نمیکنیم جناب زندیان! همه برگشتند و متعجبانه پشت سرشون نگاه کردند. بابک هم تعجب کرد و برگشت ببینه کی بود که این حرفو زد که دید ثریا است! با همون قیافه خشک و بی روح. قدم قدم از تاریکی پشتِ آلاچیق بیرون آمد و به طرفشون رفت. همه جلوی ثریا بلند شدند الا زندیان. ثریا از جلوی همه رد شد و به زندیان نزدیک شد و کنارش نشست. بقیه هم نشستند سر جاهاشون. همشون ثریا را میشناختند و شروع کردند با ثریا حال و احوال کردند. یکی گفت: ثریا خیلی وقته ندیدمت. خوبی؟ یکی دیگه میگفت: اصلا تکون نخوردی ... ترکیه ساکنی؟ زندیان سیگارشو روشن کرد و همینجوری که همه به زندیان نگاه میکردند تا ببینند اون به ثریا چی میگه، نفس عمیقی کشید و گفت: میدونستم تهش به تو میخوریم. آخه کسی آمار ما رو به این راحتی در نمیاورد. ثریا: زندیان ما هیچ نیازی به ده بیست هزار نفر بهایی نداریم. اگه اومدند قدمشون رو چشم. اما من فقط خودت و این پیر پاتالایی که دور خودت جمع کردی میخوام. زندیان نگاهی به ثریا کرد و گفت: همه چی ردیفه؟ من دیگه حوصله دردسر ندارم. بخوام هم نمیتونم و دیگه سِنّم اقتضای ماجراجویی نداره. ثریا لبخندی به زندیان زد و سری تکان داد و بعدش نگاهی به بابک کرد و گفت: ما رو تنها بذار! بابک هم چشم گفت و از سر جاش بلند شد و رفت. وقتی ده بیست متر از آلاچیق فاصله گرفت، یکی از گوشی های همراهش زنگ خورد. گوشیو برداشت. محمد بود. محمد گفت: بابک کُتت بیار بیرون و گوشیت روشن باشه و بذار تو جیب پیراهنت. بابک: دوربینم روشنه. حله. از طریق دوربین گوشی همراه بابک، محمد از تهران داشت چهره و جمع زندیان و ثریا و دوستاشون رو واضح میدید. فیلم روی مانیتور وزارت اطلاعات، در حال پخش زنده بود. محمد به سعید گفت: تصویرو ببر جلوتر. بابک هندزفری کوچیکی تو گوشش گذاشت و منتظر دستور محمد بود. سعید تصویرِ توی مانیتورو کمی بزرگتر کرد. محمد به بابک گفت: بابک خیلی نفس نکش تا دوربین بالا پایین نشه. بابک هم نفس هاش رو کنترل کرد تا تند تند نفس نزنه و قفسه سینه اش خیلی بالا و پایین نشه. محمد و سعید با دقت هر چه تمامتر به مانیتور چشم دوخته بودند. محمد به سعید گفت: وقتی بابکو دَک میکنن، حرفای مالی و قرارداد و این موضوعا نیست. یه حرف تشکیلاتی داره زده میشه. بابک از طریق هندزفریش شنید که محمد گفت: بابک یکی دو متر برو جلوتر. جوری که خیلی تابلو نباشه. که یهو دیدند زندیان وسط حرفاشون دست در جیبش کرد و یه کاغذ تا خورده از جیبش درآورد و به ثریا داد. محمد فورا به بابک گفت: بابک برو سمت چپ ... سمت چپ ... میخوام ثریا رو واضح تر ببینم. بِجُنب پسر. بابک همین طور که یکی از دستاش تو جیبش بود و با اون یکی دستش سیگار میکشید، مثلا داشت قدم میزد، به طرف سمت چپ رفت و رو به آلاچیق ایستاد. محمد به سعید گفت: تا جایی که میشه زوم کن روی ثریا و کاغذی که دستشه. @hadadpour سعید زوم کرد اما ... همون لحظه یه نفر با کف دستش محکم به کمر بابک زد. بابک یهو جا خورد و مجبور شد فورا برگردد و به او نگاه کند. راننده ثریا بود. جوانی اهل ترکیه به اسم خالد
که خیلی شوخیهای خرکی میکرد و فکر میکرد با مزه است. یهو به کمر بابک زد و گفت: چطوری بابک؟ به محض اینکه بابک برگشت، محمد و سعید دیدند تصویر روی مانیتور عوض شد و به طرف خالد رفت. محمد آروم به بابک گفت: ولش کن. بگو حوصله ندارم تا بذاره بره. بابک فورا برگرد به طرف آلاچیق نگاه کن. زود باش. اما خالد دست بردار نبود. بابک هر طرف میچرخید و از او رو برمیگرداند، خالد به طرفش میرفت و روبروش می ایستاد و چرت و پرت میگفت: دیگه از ما رو برمیگردونی بابک! چیه؟ نکنه خانم گفته بیایی جای من! هان؟ بابک: نه بابا ... نه سرِ جدّت! ولم کن. میخوام تنها باشم ... محمد دید نخیر ... خالد دست بردار نیست ... سری به نشان تاسف تکان داد و صورتشو از رو مانیتور رو برگردوند و همین جور که وسط سالن قدم میزد به سعید گفت: اینا درباره همه چی با زندیان حرف زدند. همه تضمین ها و ضمانت ها رو هم دادند. این دیدار هم فقط واسه این بوده که ... شاید ... مثلا ... بخوان لیست افراد و یا خانواده هایی بدن که باید کارهای قانونی بازگشتشون حل بشه. اگه یادت باشه بابک هم یه روز از زندیان خواست اسامی اولیه رو به بابک بگه اما زندیان زد به کوچه خاکی و نداد. سعید گفت: به نظر منم همینه. پونصد نفر از صد خانواده ای که زندیان گلچین کرده و ... محمد دنبالشو گفت: و اینقدر برای ثریا و سیستمشون مهمه که برابری میکنه با حضور ده بیست هزار نفر بهایی دیگه! اولین برداشتی که میشه کرد اینه که این صد خانواده، فعالن و ارزش تشکیلاتی بیشتری واسه اونا دارن. سعید: دقیقا. باید ببینیم اینا کی هستن که ثریا به جای چکِ سفید امضا، دسته چک سفید امضا داده به زندیان که اینا رو بکشونه ایران و حاضرن حداقل تا صد سال بیمه شون کنند و تلاش کنن اموال بلوکه شدشون آزاد بشه و ... محمد خیلی تو فکر رفت. درحالی که به مانیتور چشم دوخته بود و شاهد کَل کَل بابک با خالد بود گفت: یه لیست صد نفره ... یا به عبارتی پونصد نفره! ینی یه گردان بهایی! بی سابقه است. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 اما داستان در طرفِ سوزان، صورت دیگری داشت. سوزان برای هماهنگی بیشتر با آلادپوش نیاز داشت که با رابط خودش دیدار داشته باشه. بخاطر همین به لندن رفت و در لندن با مردی ایرانی اما با نام مستعار پیتر ملاقات کرد. سوزان که همیشه با واسطه ای به نام شِن که خانمی جا افتاده و مُسن بود ملاقات داشت، از آن تاریخ به بعد با پیتر هماهنگ شد. پیتر که مردی حدودا چهل و پنج ساله با ظاهری آراسته بود در اتاق محل کارش با سوزان قرار گذاشت و در لحظات اول به سوزان گفت: از حالا به بعد من با شما ملاقات میکنم. سوزان جواب داد: مشکلی ندارم. پیتر: میشنوم. سوزان: آلادپوش میخواد جنبش زنان آزاد را به طرف ارتش زنان آزاد ببره! پیتر: بیشتر توضیح بده! سوزان: خب اینطوری از حالت یک جنبش و اعتراض مدنی خارج میشه و حالت چریکی پیدا میکنه! میتونیم ساپورتشون کنیم؟ پیتر: مشکلش با حالت قبلی چی بود؟ سوزان: کلا خیلی وحشیه. بر خلاف ظاهر متمدنی که از خودش نشون میده. میخواد وارد فاز جدیدی بشیم. بنظر اون این شکل از اعتراضات و آشوب ها حداکثر عمر یکی دو ماهه داره و فایده ای نداره. البته اینم بگم که برای فازِ چریکی و مسلحانه، برنامه خاصی نداره و داره فکر میکنه. پیتر: بلندپروازانه است. سوزان: خودمم میدونم. بهش گفتم اما میگه دیگه غیر از فاز نظامی و جنگ شهری فایده نداره. پیتر به فکر فرو رفت. همین طور که نشسته بود، به نقطه ای زل زد و با نوکِ انگشتان دست چپش، کف دست راستشو ماساژ میداد. سوزان یک سیب برداشت و گاز زد و گفت: فاز مسلحانه خیلی عواقب داره. خیلی زود از چشم مردم میفتیم و پاسخگوی افکار عمومی نخواهیم بود. پیتر گفت: نمیدونی دلیل تاکید مریم رجوی برای استفاده از آلادپوش چیه؟ سوزان: چون از مهره های آخرشه. مریم خیلی حق انتخاب نداره. کسی واسش نمونده. اگه نتونه آخر عُمری یه زهر چشم اساسی از رژیم بگیره که دیگه کسی نگاش نمیکنه. پیتر که مشخص بود فکرش همچنان درگیر حرف آلادپوش هست، گفت: آخه مشکل اینجاست که شاهزاده هم از من یه راه حل عملیاتی تر میخواد. سوزان: متوجه نمیشم. عملیاتی ینی چی؟ ینی عملیات مسلحانه؟ یا طرح زود بازده و اینا؟ @hadadpour پیتر که کلافه شده بود و خودشو وسط یه کلاف پر پیچ میدید، بلند شد قدم زد و گفت: چه میدونم. موقعیت شاهزاده هم چندان تعریفی نداره. آمریکا ازش یه نتیجه جدی میخواد و دیگه حاضر نیست چندان پولی برای طرح های سالانه شاهزاده و بقیه خرج کنه. سوزان گفت: بد شد که. ولی ... میتونم راحت حرف بزنم؟ پیتر رو به سوزان کرد و همین طور که ایستاده بود گفت: بگو! سوزان گفت: ما نه در موقعیت تشکیل ارتش آزاد هستیم و نه در موقعیت عملیات زود بازده. درسته؟ پیتر گفت: خب؟ سوزان ادامه داد: از یه طرف دیگه هم همه دلشون لک زده برای اینکه خودی به این وریا نشون بدن و یه زهر چشم هم از رژیم بگیرن. درسته؟ پیتر نشست
روبروی سوزان و گفت: خب؟ سوزان گفت: از یه طرف دیگه هم شاهزاده با طرح پیمان نوین، میخواد همه رو متحد و منسجم کنه. درسته؟ پیتر: خب؟ سوزان ادامه داد: مگه میشه بگیم متحدیم اما تو میدان نه؟ مگه میشه فقط سرِ زبون و پشت پرده بگیم ما همه با هم هستیم اما جلوی رژیم نه؟ پیتر گفت: چی میخوای بگی؟ سوزان بلند شد و روی مبل کنار پیتر نشست و گفت: خب بذار ترکیبی عمل کنیم. بذار یه بار هم که شده، همه ظرفیت ها علیه رژیم فعال بشه. مخالفتی با مریم و آلادپوش نکنیم و بذاریم اجرا کنند. ببینیم چیکار میتونن بکنن! پیتر گفت: مثل یه جای کوچیک مثل اقلیم کردستان. سوزان گفت: مثلا. یا حتی خوزستان و یا بلوچستان. پیتر گفت: نه ... برای اون دو جا مستقیما از سازمان سیا تصمیم میگیرند. تا اونا نگن، زیرِ عَلَم مریم و آلادپوش نمیان. سوزان گفت: پس هیچی. همین کردستان عراق و کردستان ایران که گفتی. بذار همون کاری که صدام با مسعود و مریم کرد، شاهزاده هم باهاشون بکنه. پیتر با لبخند گفت: نهایت کمک ما هم به اونا حمایت معنوی و رسانه ای باشه. سوزان گفت: چون اونا رسانه ندارن و کارِ رسانه ای بلد نیستند، بهترین لطفی هست که در حقشون میکنیم. پیتر: میفهمم. خب خودمون چی؟ سوزان گفت: به شاهزاده بگین شما یه سوپرمن دیپلمات هستین. یه جنتلمنِ دختربازِ جذابِ قابِ تصاویرِ شبکه های بین المللی. میدونم فرسایشی میشه اما باید مردم شما رو بخوان. با همین فرمونِ اعتراضات مدنی و این چیزا. پیتر گفت: و بهش بگیم با دول و بندِ این وحشیا تو چاه نرو! سوزان: دقیقا ... دقیقا ... دقیقا ... پیتر سرشو تکان داد و یه کم راحتتر روی مبل لم داد. انگار خیالش از بابت نوعی سردرگمی و یه چیزایی راحت شده باشه. سوزان هم تا ذره آخرِ سیبشو خورد و پاشد تو آینه یه نگاه کرد و یه کم ابروهاشو مرتب کرد و خداحافظی کرد و رفت. ادامه دارد... @alemafzal
یک پیشنهاد برای کمک به فقیران محله... ⬅️ یک پیشنهـــــــاد ✍به بقالۍها و سوپرمارکت های محل های فقیر نشین برید و از مغازه دار بخواهید دفتر بدهی های مشتریان رو بهتون نشون بده. بدون شک زنان بیوه و فقیرانی را خواهید یافت که اجناس و مایحتاجشون رو به صورت نسیه مےخرند. و صبر مےکنند تا حقوقشون رو دریافت کنند و یا اینکه از جایی بهشون کمک برسه، خواهید دید حجم بدهی هاشون در دیدگاه شما بسیار کم خواهد بود ولی برای آنان بار سنگینی در زندگیشان هست. بدهی هایی که قادر هستید رو بپردازید، حتی اگر توانستید بخشی از اون رو پرداخت کنید. هر ماه این کار رو در مغازه های مختلف تکرار کنید تا این خیرات شامل تعداد زیادی از خانواده ها شود. اگر حتی قادر به این کار نیستید این ایده و فکر رو به دیگران بگویید شاید دیگری آن را عملی کند. ان شاء الله شما نیز از اجر و ثواب آن بهره خواهید برد. با انتشار این پیام در ثواب آن شریک باشید.
سلفی مرزبانان کشور در سرمای ۲۵ درجه زیر صفر خدا قوت سربازان وطن
زن خوب یه سرمایه است. امام (ع) فرمود: مانند است، دقّت كن كه چه چيز را بر گردن خود مى‏ آویزی. زنان شايسته و پاک، بالاتر و گرانبهاتر از و هستند. زنان گمراه و فاسد در عقیده و رفتار نيز ارزشی کمتر از دارند؛ بلکه خاك ارزشمندتر از آنان است. 📚کلینی، کافی، ج5، ص332.
زنده‌یاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی.. :حکایت مرد صابونی و ملاقات با امام زمان(عج)!✨ شخص عطاری از اهل بصره می گوید:  روزی در مغازه عطاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکان من وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن و چهره هایشان دقت کردم، متوجه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان پرسیدم؛ اما جوابی ندادند.  من اصرار می کردم؛ ولی جوابی نمی دادند. به هر حال من التماس نمودم، تا آن که آنها را به رسول مختار صلی الله علیه و آله و سلم و آل اطهار آن حضرت قسم دادم. مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند:  ما از ملازمان درگاه حضرت حجت علیه السلام هستیم. یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است؛ لذا حضرت ما را مأمور فرموده اند که سدر و کافورش را از تو بخریم. همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم و تضرع و اصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید.  گفتند: این کار بسته به اجازه آن بزرگوار است و چون اجازه نفرموده اند، جرأت این جسارت را نداریم.  گفتم: مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می شوم والا از همان جا بر می گردم و در این صورت، همین که در خواست مرا اجابت کرده اید خدای تعالی به شما اجر و پاداش خواهد داد؛ اما باز هم امتناع کردند.  بالاخره وقتی تضرع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحم نموده و منت گذاشتند و قبول کردند. من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحویل دادم و دکان را بستم و با ایشان به راه افتادم، تا آن که به ساحل دریا رسیدیم. آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند؛ اما من ایستادم.  متوجه من شدند و گفتند: نترس؛ خدا را به حق حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف قسم بده که تو را حفظ کند. بسم الله بگو و روانه شو.  این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حق حضرت حجت ارواحنا فداه قسم دادم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم. ناگاه ابرها به هم پیوستند و باران شروع به باریدن کرد.  اتفاقاً من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم.  وقتی باران را دیدم، به یاد صابونها افتادم و خاطرم پریشان شد. به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرو رفت؛ لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم؛ اما با همه این احوال از همراهان دور می ماندم. آنها وقتی متوجه من شدند و مرا به آن حالت دیدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند: از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن و مجدداً خدای تعالی را به حضرت حجت علیه السلام قسم بده. من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حق حضرت حجت علیه السلام قسم دادم و بر روی آب راهی شدم.  بالاخره به ساحل دریا رسیدیم و از آن جا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم. مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم می خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود.  همراهان گفتند: تمام مقصود در این خیمه است و با آنها تا نزدیک چادر رفتم و همان جا توقف کردیم. یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوری که سخن مولایم را شنیدم؛ ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی دیدم حضرت فرمودند: « ردّوه فانه رجل صابونیّ »  یعنی او را به جای خود برگردانید و دست رد به سینه اش بگذارید؛ تقاضای او را اجابت نکنید و در شمار ملازمان ما ندانید؛ زیرا او مردی است صابونی.  این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود؛ یعنی هنوز دل را از وابستگیهای دنیوی خالی نکرده است تا محبت محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی همنشینی با دوستان خدا را ندارد.  این سخن را که شنیدم و آن را بر طبق برهان عقلی و شرعی دیدم، دندان این طمع را کنده و چشم از این آرزو پوشیدم و دانستم تا زمانی که آیینه دل، به تیرگیهای دنیوی آلوده است، چهره محبوب در آن منعکس نمی شود و صورت مطلوب، در آن دیده نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت و ملازمت آن حضرت باشد.» 📚 این حکایت را علامه طهرانی(ره) در جلد اول کتاب «مطلع انوار» ص 119، نقل فرمودند.
کلامی از ✍آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست، زيرا : اگر بسيار كار كند، می‌گويند احمق است ! اگر كم كار كند، می‌گويند تنبل است ! اگر بخشش كند، مي‌گويند افراط مي‌كند ! اگر جمعگرا باشد، می‌گويند بخيل است ! اگر ساكت و خاموش باشد می‌گويند لال است ! اگر زبان‌آوری كند، می‌گويند ورّاج و پرگوست ..! اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گويند رياكاراست ! و اگر نكند میگويند كافراست و بی‌دين ..! لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد و جز از خداوند نبايد ازكسی ترسيد. پس آنچه باشید که دوست دارید ... شاد باشید ؛ مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود !
سیّد حسین کوه کمری و شیخ انصاری یکی از مراجع تقلید بزرگ مرحوم آسیّد حسین کوه کمری، این در مسجد ترکا در نجف اشرف درس می گفت. خدا قسمت همه ما کنیم برویم نجف، چند روزی در نجف بمانیم مسجد ترکها را آنجا ببینیم. آنوقت مسجد ترکها محل درس مراجع بود. یک روزی این مرحوم آسیّد حسین کوه کمری زودتر آمد. مثلاً جایی بود و نیم ساعت مانده به درس آمد درس تا اینکه آقایان جمع بشوند. ایشان درس بگوید نشست پای منبر. دید که چهار پنج نفر از شاگردهایش یک گوشه ای دارند درس می خوانند، درس می گویند دید یک شیخی دارد درس می گوید وسه چهار تا شاگرد هم دارد، گوش داد دید به عجب درس پر محتوایی. یک قدری بیشتر گوش داد دید درسش از درس خودش بهتر است. یک مقدار بیشتر گوش داد دید که اگر عوض بشود، استاد بشود شاگرد، شاگرد بشود استاد، بهتر است. خوب آقایان فضلا آمدند مسجد ترکها پر شد، از مجتهدین، از نیمه مجتهدین، از فضلا و از جمله این چهار پنج نفر هم درسشان تمام شد نشستند درس آقا. از شاگردهای آقا بودند ایشان رفتند منبر، گفتند که آقایان من امروز گوش دادم به درس این آشیخ، نمی دونم اسمش چیه. اما دیدم درسش بالاتر منه، محتوایش بیشتر از منه تفهیم و تفهمش بیشتر از منه. بنابراین فردا این آقا استاد، منِ شاگرد می نشینم پای منبر آقا. شیخ انصاری بود. شیخ انصاری از آنجا شد شیخ انصاری. و بالاخره فردا مرحوم شیخ انصاری رفتند منبر، آسیّد حسین کوه کمری نشستند پای منبر او. معلوم است این چه مقامی دارد. معلوم است این همه چیز در مقابلش پوچ است جز نور خدا. دیگه معلوم است توانسته به جایی برسد که درخت رذالت را از دل برکنده، منیّتها، خودیّت ها، تکبّرها، منم و علمم، منم، مالم، منم شهرتم، اینها دیگه کنده شده است. اصلاً ریشه کن شده است.
یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‏ها و قبیله‏ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامى‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است!
زنده‌یاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی :.. درس‌هایی از سوره حجرات/منشور اخلاقی کتاب خدا سوره مبارکه حجرات از کتاب خدا را «آداب الاخلاق» نامیده‌اند، چرا که رفتار و آداب صحیح حضور در جامعه را به مسلمانان می‌آموزد. )، کتاب خدا، راهنما و دستورالعمل‌هایی است برای سعادت دنیوی و اخروی انسان‌ها فارغ از قیدهای زمان‌مندی و مکان‌مندی. این دستورالعمل‌ها نیز ابتدا ناظر به زندگی دنیوی مردم بر مبنای جامعه محوری است. زنده‌ یاد حاج آقا یگانه ، در گزارشی به بررسی آموزه‌های اخلاقی سوره مبارکه حجرات از کلام الله مجید پرداخته است. این متن را در ادامه بخوانید: سوره حجرات سوره چهل و نهم قرآن کریم است که به گواهی آیات آن، مدنی است. (۱) این سوره مبارکه را «الأخلاق و الآداب» نیز نامیده‌اند؛ چرا که آدابِ رفتار صحیح در جامعه را به مسلمانان می‌آموزد و به مکارم اخلاق و فضیلت کرداری و رفتاری رهنمون می‌کند. (۲) از جمله دستورها و آدابی که خداوند بلند مرتبه در این سوره مبارکه به پیروان مکتب وحی می‌آموزد، فرمانبرداری از خدا و رسول اکرم(ص)، بزرگداشت مقام و جایگاه والای پیامبر(ص) در میان مردم و پرهیز از رذائل اخلاقی و پلشتی‌هایی همانند تمسخر دیگران، سرکشی در کارهای مردم، بدگویی، بدگمانی و... است. از این آیات حرمت مسخره کردن دیگران، دادن القاب زشت و ناپسند، تجسس کردن در کارهای مردم و کشف بدی‌های دیگران و اطلاع یافتن بر آن، بدگویی و فخر فروشی به نسب و گذشتگان، استفاده می‌شود. (۳) خواندن این سوره مبارکه (همراه با تدبر در آیات نورانی آن) از فضیلت بسیاری برخوردار است؛ در روایتی أبیّ بن کَعب از رسول خدا(ص) نقل کرده است که چنین فرمود: «وَ مَن قَرأ سُورَةَ الحُجُراتِ أعطِیَ مِنَ الأجرِ عَشرَ حَسَنَاتٍ بِعَدَدِ کُلِّ مَن أطَاعَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَن عَصَاهُ.» (۴) یعنی «و هر کس سوره حجرات را بخواند، ۱۰ پاداش به تعداد همه کسانی که خدا را فرمانبرداری کرده و یا نافرمانی کرده‌اند، به او داده می‌شود.» خداوند بلند مرتبه در این سوره مبارکه که حاوی اصول اخلاقی و تربیتی اسلام است، ابتدا به مومنان دستور می‌دهد از خدا و رسولش(ص) پیشی نگرفته و تقدم نیابند؛ از عبدالله بن عباس روایت است که در تفسیر این آیه چنین گفت: یعنی، برخلاف کتاب و سنت سخنی مگویید. به گفته عوفی منظور آیه این است که در برابر سخن پیامبر(ص) کسی سخنی نگوید و سفیان ثوری نیز گفته است: پیشی نگیرید؛ نه با سخن و نه با رفتار. (۵) خداوند متعال در ادامه این سوره، ادب دیگری را تعلیم می‌دهد و آن، مراعات حضور رسول گرامی اسلام (۶) و شأن والای آن رسول مهربانی(ص) است؛ خداوند می‌فرماید: «اى كسانى كه ايمان آورده‏‌ايد صدايتان را بلندتر از آوای پيامبر نیاورید و همچنانكه برخی از شما با برخی ديگر سخن مى‏‌گوييد، با او به صداى بلند سخن مگوييد؛ مبادا بى ‏آنكه بدانيد كرده‌هايتان تباه شود.» (۷) روایت است یکی از اصحاب پیامبر(ص) به نام «ثابت بن قیس بن شماس» صدایی بلند داشت؛ پس از نزول این آیات، وی با خود گفت: من همان کسی هستم که صدایم را بر رسول خدا(ص) بالا بردم؛ عملم از میان رفت و نابود شد. از این رو مدتی در خانه بود و به محضر پیامبر(ص) نمی‌رفت؛ رسول خدا(ص) که مدتی او را ندید، جویای احوال او شد. برخی نزد او رفتند و گفتند: رسول خدا(ص) جویای احوال تو شده است. مشکلی پیش آمده؟ پاسخ داد: من همان کسی هستم که صدایم را بر پیامبر(ص) بالا بردم؛ من از اهل دوزخم. آنان نیز به حضور پیامبر(ص) رفته و سخنان ثابت را بازگو کردند. پیامبر اسلام(ص)  فرمود: نه این گونه نیست؛ او از اهل بهشت است. (۸) خداوند در آیه ششم این سوره، به یک اصل مهم اشاره کرده و آن ضرورت تحقیق و بررسی نسبت به خبری است که فردی فاسق ارائه می‌کند. فاسق به معنای کسی است که از طاعت به سوی معصیت گرایش دارد و از فرمانبرداری الهی، خارج شده است. (۹) در شأن نزول این آیه چنین آمده است: پیامبر اسلام(ص) فردی به نام «ولید بن عُقبة بن أبی مُعِیط» را برای دریافت زکات به قبیله بنی مُصطَلَق اعزام فرمود؛ میان ولید بن عقبة و افراد قبیله بنی مصطلق، پیشتر کدروتی وجود داشته است. از این رو هنگامی که ولید نزد این قبیله آمد، بدون آنکه با آنان سخن بگوید، از نزدشان گریخت و به مدینه بازگشت. سپس به رسول خدا(ص) گزارش داد آنان مرتد شده و حاضر به پرداخت زکات نشدند! در این هنگام این آیات نازل شد. (۱۰) این آیه حاوی درس مهمی برای مسلمانان است و آن لزوم تحقیق درباره سخنان و اخباری است که افراد نااهل به جامعه ارائه می‌دهند؛ این سخن بدان معناست که هنگامی که فرد فاسقی خبری نزد شما می‌آورد، ایمن نباشید که آن سخن دروغ نباشد؛ بلکه این احتمال را بدهید که او سخنی بر خلاف واقع می‌گوید و در خصوص صحت گفتار و خبر وی، لازم است تحقیق کنید. (۱۱) در ادامه، خداوند متعال به یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های خویش بر مومنان اشاره کرده
که آن دوستی ایمان و زینت آن در قلب‌های مومنان و بیزاری از کفر، تبهکاری و نافرمانی است. از فضل بن یسار روایت است که گفت: از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا دوستی و دشمنی از ایمان است؟ امام(ع) فرمود: آیا ایمان جز دوستی و دشمنی است؟ آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: «حَبَّبَ إلیکُمُ الإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُم وَ کَرَّهَ الیکُمُ الکُفرَ وَ الفُسُوقَ وَ العِصیَانَ ...» یعنی اینکه «خداوند ایمان را برایتان محبوب قرار داد و آن را در قلب‌هایتان زینت بخشید و کفر، فسق و نافرمانی را برایتان ناپسند قرار داده است.» پروردگار جهانیان در آیه دهم این سوره مبارکه، می‌فرماید: «إنَّمَا المُؤمِنُونَ إخوَةٌ فَأصلِحُوا بَینَ أخَوَیکُم وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ.» ترجمه آیه چنین است: «جز این نیست که مومنان با یکدیگر برادرند پس میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار نمایید و از خدا پروا کنید؛ باشد که مورد ترحم قرار گیرید.» در این آیه کریمه، قرآن کریم افراد برخوردار از ایمان را برادر خوانده و از همگان خواسته است در صورت بروز ناراحتی، کدورت و تیرگی در جامعه ایمانی، صلح و دوستی برقرار کنند؛ چرا که مومنان یک نوع ارتباط قلبی تنگاتنگی با یکدیگر داشته و در حقیقت برادران ایمانی یکدیگر به شمار می‌روند. در آیه یازدهم این سوره مبارکه، چنین آمده است: «ای کسانی که ایمان آوردید، مبادا گروهی از شما گروه دیگر را مسخره کند؛ شاید آنان [مسخره شوندگان] از آن دسته اول [مسخره کنندگان] بهتر باشند و مبادا زنان نیز نسبت به یکدیگر این کار را به انجام رسانند [این حکم، شامل بانوان جامعه نیز می‌شود] شاید آن [دسته از زنان که مورد تمسخر قرار گرفته‌اند] از آنان بهتر باشند. به یکدیگر [با زبان] طعنه مزنید [و از گفتن سخنان آزار دهنده و نیش دار پرهیز نمایید] و با القاب [زشت و ناپسند] یکدیگر را صدا نکنید. چه بد است نام فسق پس از ایمان [این که افرادی را که به جرگه مومنان پیوستند به بدی‌ها و فسق‌های گذشته بخوانید] هر کس توبه نکند، از ستمگران خواهد بود.» در این آیه کریمه، چند دستور اخلاقی به مومنان داده شده است؛ نخست تحریم تمسخر دیگران است؛ چه زن و چه مرد. دوم دوری از لَمز است؛ لمز یعنی طعنه زدن و با زبان دیگری را آزار دادن. (۱۲) سوم، از دادن القاب ناپسند به دیگران نهی می‌فرماید؛ در این راستا از رسول خدا(ص) روایت است که فرمود: «از جمله حقوق مومن نسبت به برادرش این است که او را با نیکوترین نامها نزد او، صدا کند و بنامد.» (۱۳) خداوند بلند مرتبه در آیه دوازدهم این سوره چنین فرموده است: «یَا أیُّهَا الذَّینَ آمَنُوا اجتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إنَّ بَعضَ الظَّنِّ إثمٌ وَ لاتَجَسَّسُوا وَ لایَغتَب بَعضُکُم بَعضاً أیُحِبُّ أحَدُکُم أن یَأکُلَ لَحمَ أخِیهِ مَیتاً فَکَرِهتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللهَ إنَّ اللهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ.» ترجمه آیه چنین است: «ای کسانی که ایمان آوردید، بسیار از بدگمانی بپرهیزید؛ برخی از گمان‌ها گناه است و [در کار دیگران] تجسس [کنجکاوی منفی] نکنید و برخی از شما غیبت دیگران را نکنند [و از بدگویی نسبت به یکدیگر پرهیز نمایید] آیا یکی از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خویش را بخورد؟ حتما از این کار بیزارید؛ پس از خدا پروا کنید. خداوند توبه پذیر و مهربان است.» آیه کریمه فوق نیز چند دستور اخلاقی و آداب اجتماعی بسیار مهم را به مسلمانان ارائه می‌فرماید. یکی از آن دستورها، پرهیز از بدگمانی نسبت به یکدیگر است. بدگمانی که یک بیماری روحی به شمار می‌رود، انسان را به رفتارهای خطرناکی واداشته و فرجام ناپسندی به دنبال دارد. خداوند متعال در این آیه بدگمانی در جامعه ایمانی را تحریم کرده و از آن شدیدا نهی می‌فرماید. از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل است که فرمود: «إنَّ اللهَ تَعَالَی حَرَّمَ مِنَ المُسلِمِ دَمَهُ وَ عِرضَهُ وَ أن یُظَنّ بِهِ ظَنَّ السّوءِ.» (۱۴) یعنی «خداوند بلند مرتبه برای مسلمان سه چیز را حرام کرده است: خون او [که مبادا به ناحق ریخته شود] آبرویش [مبادا دیگران آبروی وی را نادیده انگاشته و به آن بی توجه باشند] و این که به او [مسلمان] گمان بد رود[سوء ظن نسبت به مومن نیز حرام است.] دستور اخلاقی بسیار مهم دیگری که این آیه بدان تصریح فرموده، دوری از غیبت و بدگویی دیگران است؛ غیبت آن است که انسانِ مسلمانی به بدی یاد شود و از این رهگذر، آبرویش به خطر افتد. در اهمیت غیبت و تحریم آن، احادیث بسیاری از خاندان عصمت و طهارت(ع) نقل و روایت شده است؛ به طور نمونه، امیر مومنان علی(ع) به اصحابش چنین فرمود: «إیَّاکُم وَ غِیبَةَ المُسلِمِ، فَإنَّ المُسلِمَ لایَغتَابُ أخَاهُ وَ قَد نَهَی اللهُ أن یَأکُلَ لَحمَ أخِیهِ مَیتاً.» (۱۵) ترجمه روایت چنین است: «از غیبت مسلمان پرهیز کنید؛ چرا که مسلمان از برادرش بدگویی نمی‌کند. خداوند نهی فرموده که او گوشت برادر مرده‌اش را بخورد.» از پ
یامبر اسلام(ص) نیز روایت است که فرمود: «المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ وَ هُوَ عَینُهُ وَ مِرآتُهُ وَ دَلِیلُهُ. لایَخُونُهُ وَ لایَخدَعُهُ وَ لایَظلِمُهُ وَ لایُکَذِّبهُ وَ لایَغتَابُهُ.» (۱۶) ترجمه این حدیث نیز چینین است: «مسلمان، برادر مسلمان است و چشم او، آیینه او و راهنمایش است. مسلمان به برادرش خیانت نمی‌کند، او را فریب نمی‌دهد، به او ستم روا نمی‌دارد و سخنش را تکذیب نمی‌کند و از او بدگویی نمی‌کند.» پروردگار عالمیان در آیه سیزدهم از این سوره حجرات، چنین فرموده است: «یا أیُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَ أنثَی وَ جَعَلنَاکُم شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إنَّ أکرَمَکُم عِندَ اللهِ أتقَاکُم إنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ.» یعنی «ای مردم؛ ما شما را از مردی و زنی آفریدیم [همه شما در خلقت با یکدیگر برابر بوده و بسان هم آفریده شدید] شما را ملت‌ها و قبیله‌های [گوناگون و متنوع] قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ گرامی‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست. خداوند دانا و باخبر [از همه چیز] است.» در این آیه کریمه خداوند یک اصل کلی را بیان فرموده و آن اهمیت پارسایی از منظر پروردگار جهانیان است؛ هر کس از ملکه تقوا (ملکه ای که انسان را هنگام معصیت نگاه داشته و از نافرمانی باز می‌دارد) بیشتر بهرمند باشد، نزد خدا از دیگران گرامی‌تر و والاتر است. خداوند ملاک برتری انسان‌ها نسبت به یکدیگر را تقوا و پارسایی معرفی می‌کند؛ نه امور اعتباری همانند ثروت، زیبایی ظاهری، برخورداری از موقعیت اجتماعی و... آنچه به انسان ارزش می‌دهد، تقوا و ترس از خداوند جبار است. درباره اهمیت تقوا همان ترس از خدا بوده و شامل انجام تکالیف بندگی در برابر پروردگار است، روایات بسیاری در مجامع روایی شیعه و اهل سنت روایت شده است. در این مختصر به دو روایت اشاره می‌شود. امام محمد باقر(ع) به یکی از یارانش به نام سعد الخیر چنین توصیه فرموده و در نامه‌ای به او چنین نگاشته است: «أمَّا بَعدُ، فَإنِّی أوصِیكَ بِتَقوَی اللهِ فَإنَّ فِیها السَّلامَةَ مِنَ التَّلَفِ وَ  الغَنِیمَةَ فِی المُنقَلَبِ، إنَّ اللهَ یَقِی بِالتَّقوَی عَنِ العَبدِ مَا عَزب عَنهُ عَقلُهُ وَ یُجلِی بِالتَّقوَی عَنهُ عَمَاهُ وَ جَهلُهُ وَ بِالتَّقوَی نَجَا نُوحٌ وَ مَن مَعَهُ فِی السَّفِینَةِ وَ صَالِحٌ وَ مَن مَعَهُ مِنَ الصَّاعِقَةِ وَ بِالتَّقوَی فَازَ الصَّابِرونَ وَ نَجَت تِلكَ العُصَبُ مِنَ المَهَالِكِ.» (۱۷) ترجمه روایت چنین است: «اما پس از [حمد و ثنای الهی] من تو را به تقوای الهی و پارسایی [و انجام فرامین خداوند و ترک نافرمانی او] سفارش می‌کنم؛ چرا که در آن، رهایی از نابودی، سود و بهره در جهان واپسین نهفته است. خداوند با تقوا (به برکت تقوا) از بنده آنچه را که از خردش دور است دور می‌کند و نادانی و جهالتش را مرتفع می‌سازد [و او را کفایت می‌کند] نوح (ع) و کسانی که با او در کشتی همراه شدند، با تقوا [از گردان طوفان ها و عذاب الهی] نجات یافتند و صالح«ع» و کسانی که با او بودند، به وسیله تقوا از صاعقه [و عذاب پروردگار] نجات یافتند و بدین طریق، گروه‌های دیگر از سختی‌ها و گردنه‌های دشوار رها شدند.» پیامبر اسلام(ص) نیز در حدیثی کوتاه چنین فرموده است: «مَن سَرَّهُ أن یَکُونَ أکرَمَ النَّاسِ، فَلیَتَّقِ اللهَ.» (۱۸) ترجمه حدیث چنین است: «هر کس دوست دارد گرامی‌ترین مردم باشد، از خدا پروا نماید [و در زندگی‌اش وظایفش را نسبت به خداوند بلند مرتبه به درستی انجام دهد؛ فرائض را انجام و گناهان را ترک نماید.] خلاصه سخن آنکه سوره حجرات دارای دستورهای اخلاقی ارزنده و انسان سازی است که عمل بدان، مسلمانان را به قرب خداوند رسانده و دستیابی به جامعه نیکو و فاضل را آسان می‌سازد. در این سوره که می‌توان آن را منشور اخلاقی قرآن کریم نامید، به آموزه‌های بلندی همانند مراعات ادب بویژه در برخورد با رسول گرامی اسلام(ص)، اهمیت تقوا و خداترسی، پرهیز از تجسس در کار دیگران، دوری از غیبت و بدگویی، تمسخر دیگران، افراد را با نام‌های زشت صدا کردن و پرهیز از بدگمانی، اشاره شده و مسلمانان را به این رفتارهای پسندیده در جامعه ارزشی فراخوانده است. امید که بتوانیم با عمل به دستورهای والای این سوره مبارکه در گسترش اخلاق نیک در جامعه نقش آفرینی کرده و با رذیلت‌های اخلاقی به مبارزه برخیزیم. پی‌نوشت‌ها ۱. المیزان، ج۱۸ ص۳۳۲ ۲. تفسیر المنیر، ج۲۶ ص۲۱۱ ۳. أیسر التفاسیر لکلام العلی الکبیر، ج۵ ص۱۳۱ ۴. نور الثقلین، ج۷ ص۸۷ ۵. تفسیر القرآن العظیم، ج۱۳ ص۱۳۷ ۶. پیامبر اسلام(ص) که خداوند بلند مرتبه او(ص) را «رحمة للعالمین» توصیف فرموده، در فضیلت‌های اخلاقی و برخورداری از مکارم اخلاقی، بی‌مانند بوده است و قرآن کریم، او (ص) را اسوه و الگویی نیکو برای مومنان معرفی کرده است. از این رو سزاوار است مومنان، از اخلاق والا و برجسته آن پیامبر رحمت(ص) الگوبر
داری کرده و بکوشند اخلاق و رفتارشان با الگو برداری از اخلاق خوش پیامبر رحمت و محبت(ص) تغییر دهند. (ر.ک: چهل حدیث در اخلاق پیامبر رحمت (ص) ص۴- ۳) ۷. سوره حجرات، آیه ۲ ۸. تفسیر القرآن العظیم، ج۱۳ ص۱۴۰- ۱۳۹ ۹. المیزان، ج۱۸ ص۳۳۸ ۱۰. الکشاف، ج۵ ص۵۶۵؛ المیزان، ج۱۸ ص۳۴۱ ۱۱. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹ ص۳۴۳ ۱۲. الکشاف، ج۵ ص۵۷۶ ۱۳. همان، ص۵۷۶ ۱۴. همان، ص۵۸۰ ۱۵. نور الثقلین، ج۷ ص۱۰۱ ۱۶. همان، ص۹۴ ۱۷. مکاتیب الأئمة، ج۳ ص۲۳۲ ۱۸. الکشاف، ج۵ ص۵۸۵ فهرست منابع ۱- ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، مؤسسة قرطبة ۲۰۰۰ ۲- احمدی میانجی، علی، مکاتیب الأئمة، قم، دار الحدیث ۱۴۲۶ق ۳- جزائری، أبوبکر جابر، أیسر التفاسیر لکلام العلی الکبیر، دار السلام ۱۹۹۲ ۴- زحیلی، وهبة، تفسیر المنیر، بیروت، دارالفکر المعاصر ۱۹۹۸ ۵- زمخشری، جارالله ابوالقاسم محمود بن عمر، الکشاف، ریاض، مکتبة العبیکان ۱۹۹۸ ۶- طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیة ۱۳۷۹ ۷- طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، دار إحیاء التراث العربی ۸- عروسی حویزی، عبد علی بن جمعة، نور الثقلین، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی ۲۰۰۱
🚨 ویژه 📹 ببینید | نامه شهید حاج قاسم سلیمانی به همسرشان در آخرین پیش از شهادت ✍🏻 بسم الله الرحمن الرحیم ▫️«فاطمه بضعه منی فمن اذاها فقد اذانی و من سرّها فقد سرّنی» ❇️ همسر گرانقدر عزیز و مهربانم حاجیه حکیمه عزیزم سلام علیکم 🔹حقیقتاً مانده‌ام در پیشگاه خداوند که چگونه می‌توانم در این روزهایِ قریبِ رفتن، حقَّ نزدیک به چهل ساله‌ی شما را اداء کنم. 🔹امیدی جز به بخشش و محبّت پیوسته‌ی شما و خداوند سبحان ندارم. 🔹روزت را تبریک می‌گویم و بخاطر این صبرِ چهل ساله دستت را می‌بوسم. 🔹از خداوند سبحان طول عمر توأم با زندگی فاطمی برایت خواهانم و از اینکه اوّلین سال را در روز مادر بدون مادر به سر می‌کنی برایت صبر و برای آن مرحومه‌ مجاهد اجر و غفران الهی خواهانم. 🔸همسر ناتوانت در اداء حق الهی خود ✍🏻 «قاسم» 📝هفتم اسفند ۱۳۹۷ قاریان افضل ایران ‎
ع . فیروزی: 🔴 امام خمینی (ره) : 🔵 این انقلاب امانتی است که باید به دست شما به صاحب اصلی آن سپرده شود. از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این قرن به خواست خداوند قادر ، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است. 📚 صحیفه نور جلد ۱۲ ص ۱۲۵ 🌺 فرا رسیدن سالروز میلاد فرزند خلف حضرت فاطمه (س) حضرت روح الله و تقارن آن با میلاد مادر بزرگوارش بر همه آزادی خواهان جهان مبارک باد. 🌺 ع . فیروزی: 🔴 امام خمینی (ره) : 🔵 این انقلاب امانتی است که باید به دست شما به صاحب اصلی آن سپرده شود. از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این قرن به خواست خداوند قادر ، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است. 📚 صحیفه نور جلد ۱۲ ص ۱۲۵ 🌺 فرا رسیدن سالروز میلاد فرزند خلف حضرت فاطمه (س) حضرت روح الله و تقارن آن با میلاد مادر بزرگوارش بر همه آزادی خواهان جهان مبارک باد. 🌺
پلیس همه جا... ماییم فراجا همگی میثم تمار نویسید به دفتر... مستانه می عشق بنوشیم چنان مالک اشتر... ما آمر معروف و همی ناهی منکر همه عمار... ما مرد جهادیم و به شب نور فشانیم چو اختر.. زنده یاد حاج حشمت الله خیرخواه
بعضی از زبان عشق اینگونه است‌: ❤️گاهی زبان عشق، هدیه و مادیات است. یعنی همسرتان با هدیه گرفتن و خرید کردن آرام می‌شود. ❤️گاهی زبان عشق، همگامی در علایق است. یعنی اگر به علاقه‌های همسرت جواب مثبت دهی، توانستی عشق را به او انتقال دهی.
زنده یاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی... نهج البلاغه... اهتمام به امر نماز و حج و جهاد با مال و جان و زبان و ارتباط با یکدیگر و ترک جدایی ها و امر به معروف و نهی از منکر فرامی خواند. در آخرین بخش، به فرزندان عبدالمطلب تأکید می کند که بعد از شهادت من، خون مسلمانان را نریزید و به بهانه این شهادت، از این و آن انتقام نگیرید. سپس توصیه می کند که «پس از کشتن ابن ملجم بدن او را مثله نکنید و به خاک بسپارید». (مکارم شیرازی، 1390: ج 10: 255 و 256) آنچه در این نوشتار می آید، اشاره ای است به برخی از بخش های این نامه. 1.      تقوا مداری نخستین عبارت واپسین سخنان حضرت علی علیه السلام توصیه به پرهیزکاری است. دعوت به تقوا دو بار در این نامه آمده است: یکی با این عبارت که: «اُوصیکما بتقوی الله؛ شما را به تقوا و پرهیزکاری سفارش می کنم» و دیگری با این عبارت: «اوصیکما وَ جَمیعَ وَلدی وَ اَهْلی وَ مَنْ بَلغَهُ کتابی بِتقوی الله؛ شما دو نفر (حسن و حسین) و همه فرزندان و خاندانم و کسانی را که این وصیت نامه ام به آنها می رسد به تقوای الهی توصیه می کنم.» در واقع این تکرار، خود بیانگر اهمیت فوق العاده تقوا در زندگی انسان هاست و آن حضرت با تکرار آن، درصدد به تصویر کشیدن والایی جایگاه آن است. «تقوا یعنی احساس مسئولیت درونی در برابر فرمان های الهی که خمیر مایه تمام برنامه های انبیا و اولیاست و بدون آن، کسی نمی تواند از وسوسه های شیطان و هوای نفس رهایی یابد. کلیدِ درِ بهشت، تقواست و مرکب راهوار برای قرب الهی، پرهیزکاری است». (همان: 258) اباذر غفاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آورده است که فرمود: «من آیه ای از قرآن شریف نشان دارم که اگر همه انسان ها دست به دامان آن زنند، موجب حلِّ مشکلات آنها و رفع تنگناهای آنان خواهد شد، و آن آیه این است: «وَ مَن یتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَّهُو مَخْرَجًا وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لاَ یحْتَسِبُ؛ هرکس تقوای الهی پیشه کند، [خدا] برای او راه بیرون شدن [از تنگناها و گرفتاری ها را] قرار می دهد و از جایی که حسابش نمی کند به او روزی می رساند». (طبرسی، 1380: ج 14: 1027) گفتنی است تقوا دارای مراتبی است. برخی به سبب ترس از عذاب دوزخ تقوا پیشه می کنند، و بعضی به علت حیا از خداوند و اینکه چون او را حاضر و ناظر بر رفتار خود می دانند، از گناه پرهیز می کنند. بهترین نوع تقوا و والاترین مرتبه پرهیزکاری همان است که شخص به سبب حیا از خداوند تقوا پیشه کند. سعدی در این باره می نویسد: « بدانکه تقوا بر دو نوع است: تقوای صالحان و تقوای عارفان. تقوای صالحان، از اندیشه در روز قیامت است: «وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ.» و تقوای عارفان، از حیاء رب العالمین است: «وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُم بِمَا تَعْمَلُونَ.» وقتی که صالحان را شیطان، عملی ناپسندیده در نظر بیاراید، و نفسْ میل آن کند، از روز قیامت و حساب که عرصه اولین و آخرین است اندیشه کند. پس، از ننگ چنین موقف بترسند، و دست از گناهان بدارند. این تقوای صالحان است. اما تقوای عارفان آن که اگر ـ عیاذبالله ـ گوشه خاطر ایشان به عملی ناکردنی التفات کند، نه به خاطر ترس از عذاب روز قیامت، که در آن حالشان از خدای عزوجل، شرم اید که واقف و مطّلع است از اعمال، و روا نباشد در نظر بزرگان، افعال قبیح و زشت». (سعدی، 1375: 826، 827) 2.      رویگردانی از جاذبه های دنیا به رغم رویکرد دنیا به شخص یکی از بخش های وصیت نامه حضرت علی علیه السلام، توصیه به پرهیز از دنیا و جاذبه های آن و پرهیز از تأسف خوردن از چیزهایی از امور دنیوی است که شخص آن را از دست داده است. آن حضرت در این باره می فرماید: «اُوصیکما اَلّا تَبْغیا الدُّنیا وَ اِنْ بَغَتْکما، وَ لا تَأسَفا عَلی شَیءٍ مِنْها زُوِی عَنْکما؛ شما را سفارش می کنم که در پی زرق و برق دنیا نباشید، هرچند دنیا به سراغ شما بیاید، و بر آنچه از دنیا از دست می دهید تأسف نخورید» چنان که می دانیم بسیاری از فتنه ها، جنگ ها، مقام پرستی ها، هوس رانی ها، حق گریزی ها و باطل گرایی ها برای دنیا و دست یابی به جاذبه های رنگارنگ و فریبنده آن است. در واقع، کسانی به ناهنجاری های یادشده دست می یازند که تحت تأثیر جاذبه های زودگذر دنیا قرار گرفته، شوق چشیدن مزه این جاذبه ها را در سر دارند. این در حالی است که اگر دل از تعلقات و وابستگی ها نسبت به دنیا رها باشد و شخص دنیا و جاذبه های آن را وانهاده باشد، از تمام آفت ها و ناهنجاری های یادشده ایمن خواهد بود. از همین نکته اهمیت بالای این بخش از سخن حضرت علی علیه السلام که در آن، فرزندان و همه پیروانش را به ترک دلبستگی به دنیا و وانهادن جاذبه های فریبنده آن فرامی خواند، آشکار می شود. اما آن حضرت، در راستای توصیه به ترک دنیا، از تأسف خوردن بر از دست دادن دنیا نیز بازداشته است. «در واقع اینکه آن حضرت می فرماید: به آ
نچه از دست رفت تأسف نخورید، دلیل روشنی دارد؛ زیرا تأسف بر از دست رفته ها چیزی را به انسان بازنمی گرداند، و انسان را از فعالیت های مثبت فکری نیز باز می دارد. در حکایتی آمده است که: مردی با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نماز خواند. هنگامی که نماز تمام شد و آن مرد عازم رفتن بود، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به او اشاره کرد و فرمود: این مرد از اهل بهشت است. عبدالله بن عمرو که از اصحاب حاضر در جلسه بود گفت: من به دنبال آن مرد رفتم و به او گفتم: میهمان نمی خواهی؟ گفت: آری. دیدم خیمه ای و گوسفندی و نخلی برای امرار معاش دارد. هنگام عصر از خیمه اش بیرون آمد، گوسفند را دوشید و مقداری رطب از نخل چید و پیش روی من گذاشت. با یکدیگر غذا خوردیم، و او به کار روزمره مشغول شد. من سه شبانه روز با او بودم و نه این مدت، جز انجام دادن نمازهای واجب، اعمال مستحبی همانند شب زنده داری، روزه مستحب و... از او ندیدم. به او گفتم: رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره تو فرمود: تو اهل بهشت هستی! در حالی که من علی الظّاهر، کاری مهم و رفتاری خاص از تو ندیدم. بگو ببنیم کار مهم تو چیست؟ گفت: نزد همان کسی که این خبر را به تو داده است برو تا راز این مطلب را برای تو بگشاید. من خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدم و ماجرا را از آن حضرت پرسیدم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نزد خودش بازگرد و به او بگو تا خودش سرّ این مطلب را بگوید. نزد او آمدم و گفتم: رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داده است خودت به من خبر دهی. گفت: اکنون مانعی ندارد، می گویم. به نظر من دلیلش این است که اگر تمام دنیا مال من باشد و از من گرفته شود، غمگین نمی شوم و تأسف نمی خورم و اگر هم تمام دنیا را به من بدهند شادی نمی کنم، به اضافه اینکه کینه و حسد کسی در دلم نیست. عبدالله گفت: ولی به خدا سوگند من چنین نیستم. همه شب عبادت می کنم و روزها غالباً روزه دارم؛ اما اگر از مال دنیا گوسفندی به من داده شود، شاد می شم و اگر از من گرفته شود، غمگین می گردم. به همین دلیل است که خداوند تو را بر ما برتری داده است. (همان: 259 و