یر شد. موهاشو نامرتب کرد. گُلی که خودش آورده بود عمیق بویید. بعدش خوابید کفِ زمین. ینی جلوی آلادپوش. با یکی دو متر فاصله. جوری کج خوابید که انگار آلادپوش هُلش داده و سرش خورده به تیزی دیوار. همون طور نگا به ساعتش انداخت و جاگذاری درستِ فلش رو چک کرد. خیالش راحت شد. چند دقیقه همون طوری موند تا اینکه کاملا بی هوش شد.
ادامه دارد...
@قاریان افضل ایران
از جمله حقوق فرزند بر پدر
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_نظافت
💠در روایت داریم که حق فرزند بر پدر این است که مادرش را احترام کند.
🔸فرزند ما از دو جهت حق تکریم دارد:
یک مستقیما تکریم خود او، که باید یک انسان با شخصیت به حسابش بیاورید و با روش های مختلف تکریمش کنید.
دوم غیر مستقیم، اینکه که باید مادرش را احترام کنید.
🔹پدر باید بداند مادر بزرگترین محبوب بچه است، مادر را که میشکنی در نبود تو دیگر مادر نمیتواند بچه را مدیریت کند.
🔸بی احترامی به مادر ظلم به بچه است، چرا که در نبود پدر، مادر میخواهد برای بچه پدری کند.
🍃🍃🍃قاریان افضل ایران
روزنامه اعتماد نوشت: رادان به صادقانهترین شکل ممکن خود را توصیف کرده: «او در برابر خطقرمزهایش با کسی تعارف ندارد.» حالا فرمانده بیتعارف بعد از ۸ ریاست بر مرکز مطالعات راهبردی فراجا، به فرماندهی فراجا آمده است.
«در حوزه امنیت اخلاقی با کسی شوخی نداریم و وقتی مصادیق را معلوم کردیم با کسی تعارف نداریم.» این اصلیترین بخش پاسخ احمدرضا رادان «فرماندهی انتظامی تهران بزرگ» و مدافع سرسخت و مجری جدی «طرح ارتقای امنیت اجتماعی» در دهه ۸۰ بود؛ در همان مصاحبه معروف با فرزاد حسنی، مجری برنامه کولهپشتی. آن روزها این برنامه و سوال پرهیجان فرزاد حسنی در کولهپشتی از رادان، توجههای زیادی را به سمت این چهره نظامی جلب کرد. فردی که با لباس نیروی انتظامی در برنامه حاضر شد و در مقابل انتقادات تند مجری درباره برخورد با زنان در حوزه حجاب، خونسرد نشست و با لبخند به بیان چند جمله اکتفا کرد: «وقتی مصادیق را معلوم و مشخص کردیم با کسی تعارف نداریم. سوال من این است که مامور پلیس از کسی خواست همراهی کند، یکی همراهی کرد، یکی همراهی نکرد، تکلیف چیست؟!»
تکلیف این سوال درباره گشتهای ارشاد و عملکرد پلیس، نه آن روزها و نه تا نزدیک به دو دهه بعد هم روشن نشد. ماجرای مهسا امینی و گشت ارشاد در پایان تابستان ۱۴۰۱ اما آنقدر تکلیف مشخص نشده به داستان گشت ارشاد و پلیس و نیروی انتظامی اضافه کرد که کل موضوع ونهای گشت ارشاد لغو و اعلام شد که رویه نظارت بر حجاب تغییر میکند و دیگر ونهای سبز به تاریخ میپیوندند.
در روزهایی که خبر طرح و لایحه جدید برای نظارت بر حجاب در جامعه، قطرهچکانی در حال انتشار است، خبر آمدن رادان به عنوان فرماندهی نیروی انتظامی کل کشور به جای حسین اشتری فصل تازهای را باز کرد؛ فصل بازخوانی کارنامه چهرهای که از سپاه به نیروی انتظامی آمد و در زمان فعالیتش در فرماندهی انتظامی بزرگ تهران، در ۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۸۷ در گفتوگو با روزنامه جمهوری اسلامی اعلام کرد که واحدهای گشتی «طرح امنیت اجتماعی و ارتقای امنیت بانوان» دو برابر میشود و تا از میان رانده شدن تمامی «کجرویها» و «انحرافات رفتاری و اجتماعی» در جامعه استمرار خواهد یافت و به عنوان مخالف کراوات زدن پزشکان شناخته میشود.
رادان؛ از کردستان تا تهران
انتقال رادان در سالهای میانی دهه هفتاد از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کردستان به نیروی انتظامی آغاز تثبیت چهره او به عنوان یک چهره نظامی در حوزه پلیس بود. او فرماندهی انتظامی استانهای کردستان، سیستان و بلوچستان و خراسان را
پشت سر گذاشت و به تهران رسید. با بازنشستگی مرتضی طلایی، با حکم احمد موسوی مقدم به عنوان رییس پلیس تهران و اندک زمانی بعد به چهره مجری و مدافع «طرح ارتقای امنیت اجتماعی» در دهه ۸۰ تبدیل شد. طرحی پرماجرا که در راستای مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی تحت عنوان «طرح جامع عفاف» در دستورکار نیروی انتظامی قرار گرفت. مرور اخبار در این بازه زمانی اظهارات قابل توجهی از رییس پلیس وقت تهران را نشان میدهد. اظهاراتی که موید این است که رادان به جد به اجرای این طرح اعتقاد داشته و به دنبال انداختن طرحهای نو در این زمینه بود.
تیر ماه سال ۱۳۸۶ فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ با اشاره به واگذاری لپتاپ به کلیه واحدهای گشت ارشاد گفت که اطلاعات کلیه خانمهایی که مورد ارشاد پلیس قرار گرفتهاند در سیستم وارد شده و واحدهای گشت با کامپیوتر لپتاپ کلیه اطلاعات این افراد را دراختیار دارند و لذا در صورتی که فردی مورد ارشاد قرار گیرد، اطلاعات وی در کامپیوتر بررسی شده و در صورتی که قبلا تذکر گرفته باشد، دستگیر و به مرکز انتظامی منتقل میشود.
در نگاه اول قرار بود این طرح بر حجاب نظارت کند اما در مرحله اجرا و تحت نظارت احمدرضا رادان، کار فراتر رفت و به موی پسران هم رسید.
در همان تیر ماه سال ۱۳۸۶ رییس پلیس تهران بود از واژه «تبرج» برای موضوع برخورد با مدلهای موی نامتعارف پسران استفاده کرد، واژهای که در لغت درباره چکمههای بلند زنان به کار برده میشد اما استفاده از آن توسط رادان باعث شد تا مدتها این واژه ادبیات سیاسی کشور رایج شود.
همان روزها رادان تاکید کرد که با پسرانی که از مدلهای منحرف مو استفاده میکنند، برخورد انتظامی میشود. او در این باره گفت: «اینگونه پسرها ابتدا از سوی پلیس دستگیر و به مرکز انتظامی مشخص در پلیس امنیت منتقل شده و در آنجا نشانی واحد صنفی که مبادرت به آرایش موی وی به سبکهای منحرف کرده اخذ و سپس از خانواده وی دعوت میشود تا با مراجعه به مقر انتظامی و اخذ تعهد، وی را تحویل گرفته و بلافاصله با آرایش مو به شکل معقول برای رویت پلیس دوباره مراجعه کند.»
رییس پلیس پایتخت همچنین به برخورد بیاغماض با تولید و توزیعکنندگان لباسهای نامناسب اشاره کرد و خبر داد که طی چند روز اخیر با چند مورد از این پوششها مواجه شدیم که با پیگ
او حالا دوباره عرصه نیروی انتظامی کشور را تحویل کرده، در حالی که دیگر خبری از ونهای گشت ارشاد نیست و قرار است نظارت بر حجاب به شیوههای جدید صورت پذیرد. فرمانده اما بدون شک باز هم تعارف ندارد.
یری دقیق پی بردیم که این لباسها در چند فروشگاه خاص تهیه و توزیع میشوند، از این رو بلافاصله آن فروشگاهها را از طریق صنوف پلمب کردیم و صاحبان آنها را به مراکز قضایی تحویل دادیم.
غلامحسین الهام، سخنگوی دولت محمود احمدینژاد، آذر ماه سال ۱۳۸۶ با بیان اینکه «دولت مخالف برخی برخوردها در چارچوب طرح امنیت اجتماعی، به خصوص با جوانان است»، گفت که «نباید با ادبیاتی که با متخلفان صحبت میکنند، مردم را مخاطب قرار داد و اینگونه ادبیات باید اصلاح شود.»
با وجود این، نیروی انتظامی و قوه قضاییه با انتقاد از سخنان سخنگوی دولت، تاکید کردند که دولت نهم خود در برنامهریزی و اجرای این طرح نقش و دخالت داشته است و بیان چنین اظهاراتی در آستانه انتخابات مجلس هشتم، اهدافی سیاسی را دنبال میکند.
داستان «گرداندن اراذل و اوباش» در سطح شهر با آفتابه برگردن هم از خبرهای همان ایام است. انتشار عکسهایی که با واکنش افکار عمومی مواجه شد. رادان اما در توضیح این موضوع گفت که این اتفاق تنها یک بار رخ داده و آن هم از جانب نیروی پلیس نبوده است. او در عین حال که گفت نیروی انتظامی با رفتارهای خلاف کرامت انسانی مخالف است، یادآوری کرد که اینها -اشاره به دستگیرشدگان و گروهی که اراذل و اوباش- خوانده میشدند، رفتار انسانی نداشتند.
احتمالا وقتی رادان در سال ۸۷ حکم جانشینی فرماندهی نیروی انتظامی کشور را از اسماعیل احمدی مقدم دریافت کرد، هرگز تصور نمیکرد که در سال بعد، در حوادث بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸ نامش با یکی از حساسترین برهههای تاریخی پیوند بخورد.
از نخستین روزهای بعد از ماجرای کهریزک، نام رادان در این باره طرح شد. اتهامی که او همواره آن را رد کرد و ۵ سال بعد از ان روزها در فروردین سال ۱۳۹۳ در روزهایی که به تازگی از فرماندهی نیروی انتظامی کشور کنار رفته بود، در گفتوگو با خبرگزاری تسنیم درباره این موضوع سخن گفت: «زمانی که فرمانده تهران بزرگ بودم دقت میکردم که چه کسی باید به کهریزک برود زیرا آنجا به آنها خوش نمیگذشت، کهریزک جای اراذل و اوباش و موادفروشها بود، آنجا شرایطی بود که به آنها خوش نمیگذشت و همهچیز برای آنها فراهم نبود، این شرایط به گونهای نبود که آنها بخواهند دوباره به آنجا برگردند، غیر از اراذل و اوباش هیچ کس دیگری نباید به کهریزک میرفت. در زمان فتنه من از انتقال آن افراد به کهریزک بیخبر بودم، چون کهریزک جای آنها نبود؛ آنها افرادی فریبخورده بودند و حتی آنهایی که در فتنه فعال بودند، بعد از وقایع کهریزک هجمههای زیاد به ناجا شد که بعدا مشخص شد ناجا در قضیه کهریزک مقصر نبوده است.»
با این حال رادان هم در ایام بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸ و هم در سالهای بعد همواره از عملکرد خودش در آن سال دفاع کرد. در همین گفتوگو با تسنیم او در این باره گفته است: «...در ایام فتنه چند بار در تلویزیون اعلام کردیم که کارتان قبیح است و آنها از خط قرمز عبور میکردند، برخورد ما در برابر جرم آنها کم بود تا زمانی که دیگر از خط قرمزها عبور کردند؛ ما با کسی تعارف نداریم، تا وقتی که زنده باشیم اجازه عبور از خط قرمزها را به کسی نمیدهیم و در این بحث قطعا جای شکی نیست. خانوادهام آمادگی و پذیرش زندان رفتن من را داشتند، چراکه کارهای من برای حمایت از ولی زمان بود.» رادان در دو برهه مهم از فعالیتش در برخورد موضوع اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی و بعد در ایام بعد از انتخابات ریاستجمهوری دهم به صادقانهترین شکل ممکن خود را توصیف کرده: «او در برابر خطقرمزهایش با کسی تعارف ندارد.» حالا فرمانده بیتعارف بعد از ۸ ریاست بر مرکز مطالعات راهبردی فراجا، به فرماندهی فراجا آمده است.
رادان قدیم، رادان جدید
واقعیت امر این است که رادان همواره به اتکای رادان بودن در مناصبش بوده است. اگرچه در تقسیمبندیهای سیاسی، رادان به هدایت لطفیان در قبل از دهه ۸۰ منتسب است اما به نظر نمیرسد این قرابت چندان ریشهدار یا واقعی باشد؛ لطفیان یک سال پس از حوادث ۱۸ تیر و کوی دانشگاه در سال ۷۸ از فرماندهی نیروی انتظامی کشور کنار گذاشته شد و محمدباقر قالیباف جانشین او شد. با رفتن لطفیان از نیروی انتظامی، بسیاری از نزدیکان او نیز از نیروی انتظامی کنار رفتند و به سپاه بازگشتند اما رادان در نیروی انتظامی با مدیریت قالیباف ماندنی شد. غیرقابل انکار است که رادان در شرایط بسیار حساسی فراجا را تحویل گرفته، نهادی که به گفته فرمانده پیشینش، حسین اشتری سالی ۱۰۰ میلیون و روزی ۳۰ هزار ماموریت انجام میدهد.
این دوره ماموریت رادان در فرماندهی فراجا چقدر طول خواهد کشید، مشخص نیست. در احکام فرماندهان فرماندهی انتظامی کشور و قبل از آن نیروی انتظامی، مدت زمان فعالیت قید نمیشود کما اینکه فرماندهان پیشین اعداد متفاوت ۳، ۴، ۵ و در مورد خود اشتری ۸ سال زمان طی شده است. مدت زمان اما برای رادان مهم نیست.
🌸 بعضی آدم ها هستند که دایما شاکرند.
ذکر لبشان "خدایا شکرت" هست. اصلا انگار غم و غصه ندارند.
🌸وقتی به زندگیشان نگاه می کنی خیلی مشکلات هست اما آرامش محض اند. هیچوقت از مشکلاتشان حرف نمی زنند. فقط لبخند و امید آدم کنارشان قوت قلب می گیرد.
🌸بعضی هام نه درست برعکس ، همیشه شکایت دارند دائم از وضعشان ناراضی اند. هر جا می نشینند از گرفتاریهایشان حرف می زننداز بدشانسی هایشان آدم پیش آنها یاد غمهایش میفتد.
🌸خداوند شاکراست و بنده های شاکر رنگ خدا هستند. رنگ آرامش ، زشتیها را میپوشانند. بدی ها را نادیده می گیرند ، سختی ها را رد می کنند. و باور دارند که آخرش آسانی است.
💚چون خداوند فرموده: "حتما آخرش آسانی است".
آدمای شاکر خدا را واقعا باور دارند.
بیایید ما هم به رنگ خدا باشیم❤
❖┈••✾🌸✿🎀✿🌸•✾••┈❖
•┈•❀
┏━━━━━━┓
قاریان افضل ایران
┗━━━━━━┛
حدیث روز ۲۴ دی ماه ۱۴۰۱
#حدیث_امروز
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا:
@manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
آثار منفی فخر فروشی در قرآن کریم
#فخرفروشی #آثار #منفی #قرآن
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا:
@manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه
🔸چگونه حق مادرم را ادا کنم؟
🔹استاد عالی
#مادر #بارداری #ناله #حق #استاد_عالی #سخنرانی #حج #پیامبر
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا:
@manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
حاجیان:
☘سلام به زندگى
🌸سلام به عطر دل انگیزمحبت
🌸سلام به معجزه لبخند
☘سلام به عشق و مهربانی
🌸وســــلام
☘به تو دوست گرامی
🌸صبح زیبای یکشنبه تون
☘به زیبایی طبیعت زمستان
تلاوت قرآن در طول شبانه روز، در خانه خود، خیلی از مشکلات را حل می شود.
در روایتی پیامبر اکرم (ص) سه ویژگی برای خانه ای که در آن قرآن خوانده می شود ذکر می کنند:
1- خیر در این خانه بالا می رود
2- برکت در این خانه بالا می رود
3- این خانه و اعضای آن برای آسمانیان چنان می درخشند که ستارگان برای زمینی ها.
و در روایتی دیگر پیامبر اکرم ص سه ویژگی برای خانه ای که در آن قرآن خوانده نمی شود ذکر میکنند:
۱- برکت از این خانه می رود
۲- ملائکه این خانه را ترک می کنند.
3-شیاطین وارد این خانه می شوند.
ع . فیروزی:
⚜﷽⚜
🌤أللَّھـُـمَ؏َــجِّـلْ لِوَلیِّڪـَ ألْـفَــرَج⛅
🗓 امروز یکشنبه
💠 ۲۵ دی ١۴۰۱
🔶 ۲۲ جمادی الثانی ۱۴۴۴
🔷 ۱۵ ژانویه ٢٠۲۳
ذكر روز صد مرتبه
🌹یا ذالجلال و الاکرام🌹
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
🍃🌷یک روز مانده تا سالروز عملیات بیت المقدس ۲
💢یک روز مانده تا سالروز فرار شاه
🌷دو روز مانده تا سالگرد شهادت نواب صفوی و یارانش (طهماسبی، واحدی و ذوالقدر) از فدائيان اسلام ٢٧ دی ماه ۱۳۳۴
🍃✨🌺🌹🌺✨🍃
╰━═━⊰🍃🌼🍃⊱━═━╯
🟩 آثار فوق العاده خواندن آیة الکرسی بعد از هر نماز واجب
➖➖➖➖➖➖➖➖
💠 محمد مصطفی (ص) :
يا علی ! بر تو باد به خواندن آية الكرسی بعد از هر نماز واجب، زيرا به غير از پيغمبر و صديق و شهيد كسی به خواندن آن بعد از هر نماز محافظت نمی كند. هر كس بعد از هر نماز آية الكرسی را بخواند ، به جز خداوند متعال كسی او را قبض روح نمی كند ومانند كسی باشد كه همراه پيامبران خدا جهاد كرده ، تا شهيد شده باشد .
🇮🇷 هیأت رزمندگان غرب تهران
♦️کانال های هیأت در پیام رسان های ایتا و بله
https://eitaa.com/heiatrqt
---------------------------------
https://ble.ir/mohebbane_hazrate_zahra_213
✳️ در ثواب نشر سهیم شوید.
مهم وفوری؛
مذهبیها و بزرگوارها التماستون میکنم این 14 دقیقه رو تا آخر گوش بدید . مخاطبی که ارسال کردند قسم دادند که حتما نشر دهید برای شما هم صدقه جاریه است . خداوند بحق منجی عالم بشریت مابقی غیبت امام عصر ( عج) را برهمه ما ببخشه ان شاءالله
قاریان افضل. حجاب و عفاف پلیس آگاهی فاتب
Akbar khyrkhah:
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
««قسمت بیست و دوم»»
استانبول
بابک لباسشو پوشید و از خانه خارج شد. هنوز چند قدم از خانه خارج نشده بود که ثریا برای بابک تماس گرفت و شروع به حرف زدن کردند.
ثریا: ظهر ببینمت.
بابک: چشم خانم. الانم وقت دارم.
ثریا: کجایی؟
بابک: تو خیابون. تازه از خونه اومدم بیرون.
ثریا: همون ظهر میبینمت.
اینو گفت و قطع کرد. بابک به مسیرش ادامه داد. وارد کافه ای شد و یه قهوه بی شکر سفارش داد. خیلی با احتیاط، در حالی که حواسش به دوربین کافه بود، گوشی همراهش درآورد. وارد واتساپ شد و نقطه ای در صفحه ای گذاشت و ارسال کرد.
چند لحظه بعد، فقط یک کلمه در جواب اون نقطه اومد. نوشته بود: لیست!
بابک هم نقطه و هم کلمه لیست را حذف کرد و از نت خارج شد و گوشیشو گذاشت تو جیبش. همون لحظه هم قهوه اش اومد و همین طور که قهوه اش میخورد، به این فکر میکرد که چطوری میتونه از کاغذی که ثریا به زندیان داده بود مطلع بشه؟ تا ظهر سه چهار ساعت فرصت داشت. تصمیم گرفت خوب فکر کنه تا راهی پیدا کنه. اما هر چی فکر کرد، چیزی به ذهنش نرسید. نیم ساعت مونده بود به وقت قرارش با ثریا، ماشین گرفت و به طرف خونه ثریا میرفت که یه لحظه یه فکری به ذهنش خطور کرد و لبخند خاصی گوشه لبش نشست.
وقتی به درِ آپارتمان ثریا رسید، در زد و لحظاتی بعد، ثریا در را باز کرد و دعوتش کرد داخل. وقتی نشستند، زن خدمتکاری که سن و سال زیادی هم نداشت و خونه ثریا کار میکرد، جلوتر آمد. ثریا بهش گفت: حلما دو تا چایی!
وقتی حلما برای ریختن و اوردن چایی رفته بود، بابک مثل برج زهرمار نشسته بود و حتی به ثریا هم نگاه نمیکرد. ثریا ازش سوال کرد: اون شب بعد از جلسه کجا رفتی؟
بابک با صدای آروم و بی حوصله گفت: برگشتم خونه. حوصله نداشتم جایی برم.
ثریا گفت: وقتی باهات حرف میزنم، نگام کن و با صدای بلند و رسا جوابمو بده.
بابک چشم از اطراف برداشت و به صورت ثریا زل زد و گفت: ببخشید.
ثریا گفت: چته؟ تا حالا اینجوری ندیده بودمت.
این سوال ثریا هنوز تمام نشده بود که بابک گفت: خانم میشه کلا منو دیگه سراغ آقای زندیان و خانوادش نفرستید؟
ثریا دقیق تر به بابک نگاه کرد و گفت: چی شده؟
بابک گفت: میدونم که نباید سوال شما رو بی جواب بذارم اما وقتی اونا رو میبینم، حالم ... راستش ... نمیدونم ...
ثریا گفت: درست جوابمو بده ببینم چی شده؟
بابک هول شد و گفت: چیزی نشده. بدبه دلتون راه ندید.
بابک اینو گفت و بغض کرد و زد زیر گریه. ثریا که تا حالا بابکو اینجوری به هم ریخته ندیده بود با تعجب پرسید: چی شده که گریه ات دراومده؟! زندیان حرفی زده؟
بابک اولش هیچی نگفت. همون لحظه حلما چاییو آورد. بابک با دیدن حلما اشکشو پاک کرد که مثلا گریشو نبینه. ثریا به حلما اشاره کرد که چاییو بذار و برو. حلما هم رفت. ثریا دوباره از بابک پرسید: چی شده؟ همه چیو برام توضیح بده!
بابک صورتشو پاک کرد و گفت: راستشو بخواید ... من ... نمیدونم چطوری بگم ... در دیدارهایی که با آقای زندیان و خانواده شون داشتم، چشمم به دختری خورد که ... حس کردم ...
ثریا فورا گفت: حتی حرفشم نزن!
بابک که خشکش زده بود، فقط به صورت ثریا زل زد و هیچی نگفت.
ثریا ادامه داد و گفت: از اینکه دست به عمل و اقدام احمقانه ای نزدی و مشخصه که من اولین نفری هستم که از این ماجرا خبر داره، آفرین داری. از اینکه بلندپروازی و یه دختری تو خونه زندیان چشمتو گرفته، اینم آفرین داره. اما کلا قیدشو بزن. نمیدونم کیه و کدوم دختره که چشمتو گرفته! اما ...
ثریا بلند شد و چرخی در اتاق زد و جلوی پنجره اتاقش ایستاد. چند لحظه سکوت کرد و بعدش گفت: من بهت گفتم که بیایی اینجا چون کارت دارم. کارمم مرتبط با زندیان هست. اما با حس و حال الانت دیگه مطمئن نیستم که بتونی انتخاب درستی برای این کار مهم باشی.
بابک که فهمید زیاده روی کرده، هول شد و از جاش بلند شد و گفت: خانم من قصد جسارت نداشتم. چون تا حالا سرِ سوزنی از شما چیزی مخفی نکردم حرف دلمو پیش شما زدم. اینم هر چی شما صلاح بدونید. اگه میگید قیدشو بزنم، خب میزنم. این همه سال قیدِ همه چیو زدم، اینم روش.
ثریا رو کرد به طرف بابک و گفت: خودتو برای یه سفر آماده کن.
بابک با تعجب پرسید: کجا به سلامتی؟!
ثریا گفت: ایران!
جلسه اون روز بابک با ثریا تمام شد و خبر ماموریت بابک به ایران به محمد و بچه هاش رسید. درجلسه ای که عصر یک روز دوشنبه در اتاق کار محمد بود، درباره این موضوع گفتگو کردند.
محمد گفت: عادی نیست. چرا باید بابکو بفرستند ایران؟
سعید: اصلا مگه وضعیت بابک سفید شده که ازش خواستن برگرده ایران؟
@hadadpour
محمد: نه. اگه بخوان هوایی و با هویت جعلی بفرستنش، ینی دارن از اونجا دورِش میکنند و یه خبرایی هست که بابک نباید اونجا باشه. اما اینم منطقی نیست. خب اگه بهش شک داشته باشن، یا امتحانش میکنن یا
سرشو میکنن زیرِ آب. با کسی شوخی ندارن که.
سعید و مجید دوتاشون ساکت شدند و فقط به محمد نگاه کردند. مجید گفت: آقا شاید بابک یه حرکت اضافه کرده!
محمد به مجید دقت کرد و گفت: بیشتر توضیح بده!
مجید گفت: میگم شاید ثریا میخواسته تهدیدش کنه اما بابک دوزاریش کج بوده و فکر کرده دارن میفرستنش ماموریت. چون هیچ جوره اومدن بابک به ایران توجیه نداره.
محمد تو فکر رفت و حرفی نزد.
دو روز بعد، بابک جلوی ماشین ثریا سبز شد. خالد بابکو دید و براش بوق زد. ثریا به خالد گفت: وایسا ببینم چی میگه؟
بابک به ماشین ثریا رسید. ثریا شیشه را کشید پایین و گفت: چی شده بابک؟
بابک گفت: باید حرف بزنیم خانم! ینی ... ببخشید ... خواهش میکنم یه وقت بذارین که دو دقیقه صحبت کنیم.
نیم ساعت بعد، ثریا و بابک در کافه نزدیک آپارتمان ثریا نشسته بودند روبروی هم و گفتگو میکردند. ثریا گفت: اگر الان چیزی غیر از این میگفتی، کارِت تموم بود و میفرستادمت تو دهن شیر که دیگه نتونی برگردی. مگه یادت ندادن که حتی اجازه عشق و عاشقی نداری؟ میخواستم بفرستمت ایران چون دیگه برام تموم شده بودی.
بابک گفت: خانم ... ببخشید ... اما کدوم عشق و عاشقی؟
ثریا با تعجب پرسید: ینی چی؟ مگه نگفتی یه دختری تو خونه زندیان ...
بابک فورا گفت: دروغ گفتم.
وقتی بابک دید ثریا خیلی داره بد نگاش میکنه گفت: بهم حق بدید. من دلگیر شده بودم. چون منو از جلسه ای که تا نقطه نود و نه پیش برده بودم و همه زیر و بمِ پروژه راضی کردن زندیان انجام داده بودم، بیرون کردید و حتی فکر نکردید چقدر همین خالدِ بدرد نخور، مسخرم میکنه که از جلسه انداختینم بیرون! من حرف از یه دختری زدم که اصلا ندیدم و وجود نداشت. اگرم وجود داشته باشه، من خبر ندارم. خانم من این کارِ احمقانه رو کردم که بگم به اونا وابسته ام و واقعا هم وابسته ام. اما حد خودمم میدونم و هیچ وقت به وصلت با خاندان زندیان فکر نمیکنم. اما لطفا شما هم بیشتر هوای منو داشته باشید. وسط یه جلسه فوق العاده مهم که دارم میوه تلاشمو میچینم، نگید پاشو برو بیرون که از اینجاش به بعد نامحرمی!
ثریا گفت: کافیه. احمقانه ترین روش برای نشون دادن خودت انتخاب کردی! بخاطر همین اگر نمیفهمیدی که دارم میفرستمت تو آتیش، دیگه رهات میکردم و به دردم نمیخوردی.
بابک سرشو انداخت پایین و گفت: ببخشید. دیگه تکرار نمیشه.
ثریا یه تیکه از کیکشو خورد و گفت: اون روز میخواستم بهت یه ماموریت مهم بدم. الان بهت میگم. اتفاقا درباره زندیان هست.
بابک خودشو جمع و جورتر کرد و گفت: بفرما خانم.
و ثریا شروع کرد بابکو در خصوص ماموریت مهمش توجیه کرد.
@hadadpour
از اون طرف، پس از گذشت حدود بیست ساعت، سوزان چشماشو وا کرد و دید رو تخت بیمارستان خوابیده. وقتی چشماشو بیشتر وا کرد، دید آلادپوش بالا سرش هست. آلادپوش با خوشحالی گفت: بالاخره به هوش اومدی؟ خدا رو شکر.
سوزان که خیلی خسته به نظر میرسید، با اخم و ناراحتی به آلادپوش گفت: اینجا کجاست؟ چرا من اینجام؟ چی شده؟ چرا چیزی یادم نمیاد؟
آلادپوش هول شد و بهش گفت: آروم باش. منم نمیدونم چی شد! وقتی به هوش اومدم، دیدم تو کف خونه ما افتادی و ...
سوزان شروع کرد به گریه کردن. وسط گریه هاش گفت: دروغ نگو! دروغ نگو! تو خیلی آدم کثیفی هستی! چیکار کردی با من؟
آلادپوش که احساس کرد آدمای دور و برشون دارن بهشون نگا میکنند، پرده اطراف تختِ سوزان رو کشید و گفت: نه ... اشتباه نکن ... به جان خودم ... به جان تک دخترم من کاری نکردم!
سوزان که داشت زار میزد گفت: من چقدر بدبختم که فکر کردم تو تمام تمرکزت روی کارِت هست. نمیبخشمت.
آلادپوش گفت: روحمم خبر نداره که چرا ناراحتی! اما بهم فرصت بده. به خودت فرصت بده. من سه چهار ساعت قبل از تو به هوش اومدم. منم هیچی یادم نیست. اما همه چیو میفهمیم. بهت قول میدم.
سوزان وسط گریه هاش گفت: من دیگه ادامه نمیدم. همین امروز تقاضا میکنم که این پروژه رو از من بگیرن و بدن به یکی دیگه. وای به حالت اگه بفهمم وقتی بی هوش بودم، غلطی کردی و دست از پا خطا کردی!
آلادپوش که هول شده بود گفت: اصلا تو بزن منو بکش اگه کاری کرده باشم. من تا بیدار شدم، ترسیدم و تورو رسوندم بیمارستان. همین. اما ... لطفا حرف از قطع همکاری نزن. من تازه فهمیدم چقدر این پروژه برای مریم و سازمان ما حیاتی هست.
سوزان گوشه چشماشو پاک کرد و گفت: چطور؟ چی شده؟
آلادپوش گفت: همین نیم ساعت پیش ... حالا بذار بعدا بهت بگم. بذار ترخیص بشی و بریم بیرون ... سر فرصت...
سوزان صورتشو پاک کرد و گفت: همین حالا بگو!
آلادپوش گفت: همین نیم ساعت پیش برام زنگ زدند و بعد از کلی وقت، به خودِ مریم ارتباط دادند.
سوزان پاشد نشست و خیلی جدی گفت: خب ... خب ... زود باش!
آلادپوش نشست کنار تخت سوزان و خیلی آروم به سوزان گفت: من واقعا به تو مدیونم. نمیدونم تو به بالادستی هات و اطرافیان شاهزاده چیا درباره من گفتی که قرار
شده منو ببینن. قرار شده بخوان که طرحو براشون توضیح بدم. مریم میگفت اگر تصمیم به اجراش نداشتند، پیشنهاد ملاقات نمیدادند.
سوزان گفت: من از این ماجرا خبر ندارم اما بهت گفتم که طرح براشون خیلی جالب بوده و قرار شده روش فکر کنند.
آلادپوش گفت: بخاطر همین ... ازت خواهش میکنم ... اتفاقی که امروز برا دوتامون افتاد، بین خودمون بمونه تا سر فرصت درباره اش تحقیق کنم و ببینم چی شد که ... راستی لبِت ...
سوزان فورا گفت: آره ... میسوزه ... تو مطمئنی منو کتک نزدی؟ سرم هم درد میکنه ... مطمئنی نیاز نیست بیشتر بمونم اینجا؟
آلادپوش گفت: نه قربون شکل ماهت برم. نه کلیدِ خوشبختی من! من غلط بکنم که دست رو تو دراز کنم. بهم فرصت بده. خودم ته و توشو درمیارم.
سوزان گفت: خب نگفتند کی و کجا قراره بری؟
آلادپوش با پوزخند گفت: چرا ... جشن تولد نوردخت ... دختر شاهزاده!
ادامه دارد...
@hadadpour
آگاه_سازی
🔸«مریم معمارصادقی» مدیر بهائی موسسه براندازی توانا که سالانه صدها هزار دلار از وزارت خارجه آمریکا، سازمان سیا و وزارت خارجه هلند بودجه دریافت می کند می گوید
🔹 آمریکا از نظر بشری موظف است به ایران حمله نظامی کند!
🔸همان طور که از نظر انسانی موظف بود به عراق و افغانستان حمله کند و ملیون ها نفر را بکشد و آواره کند، همان طور که در ویتنام و سوریه و کامبوج میلیون ها نفر را کشت، همان طور که به نام دفاع از حقوق انسانها و کمک های بشردوستانه به لیبی حمله کردند و بعد از چپاول میدان های نفتی کشور را جزیه کردند.
🔹تصویر کریه این موجودات ضد ایرانی را به خاطر بسپارید. این برنامه ای است که به نام دمکراسی و حقوق بشر برای ایران چیده اند.
#دشمن_ملت