eitaa logo
قاریان افضل ایران
193 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
159 فایل
خداوندا بفزونی جود و فروغ وجودت، که جان به وی جویا و خرد به وی گویا شده، گویائی ما را توانائی شمار نعمتهای تو ارزانی دار
مشاهده در ایتا
دانلود
پرسش و پاسخ احکام طهارت بهمن ماه ۱۴۰۱ 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
🌸🌸🌸🌸🌸 آیت الله مجتهدی تهرانی(ره): گریه_ڪنید😊 ✔️دیده اید بچه ها با گریه کردن کار خود را پیش می برند؟؟🙄 تا گریه می کنند، پدرشان راضی می شود☺️ با گریه کردن از بابا پول می گیرند.😌 🍃درِ خانه خدا هم باید گریه کنید👌 تا گریه نکنید، کار پیش نمی رود. همین ڪہ میل پیدا کردی ڪہ گریه کنی و اشکی بریزی، معلوم می شود که خدا میخواهد تو را بیامرزد.😍 🌸بله، یکی از کارهای ما باید گریه باشد. شب ها طولانی است. از رختخوابتان بلند شوید. در گوشه اتاق بنشینید. کمی به حال خودتان گریه کنید. ✨شب ها به این فکر کنید که اگر در این حال بمیرم، دست خالی، چه خاکی بر سرمان بریزیم☹️😭 اگر وارد محشر شویم و به ما بگویند: «هیچ عمل خوبی نکرده ای» چه کنیم. 🍂در روایت آمده است که عده ای در روز قیامت در صحرای محشر پااانصد سال گریه می کنند، هق و هق می گریند که چرا پرونده شان درست نیست و اعمالشان خوب نمی باشد.😫😫😫 🌿در این حال ملکی نزد آنها می آید و می گوید: «اگر یک ساعت در دنیا اینگونه گریه کرده بودی، گرفتار این پانصد سال گریه نمی گشتی! می خواستی در دنیا این گریه ها را بکنی.»😒😒 خدایا، ما را گرفتار آن گریه ها نکن😔 ✨ 🌸🌸🌸🌸🌸 ❀ ┏━━━━━━┓ قاریان افضل ایران ┗━━━━━━┛
خیلی زیباست محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود. همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند. به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است... تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد!! 👤پروفسور سمیعی ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ 👳 @قا ریان 👳
ميزان تقریبی يادگيرى در حالت‌هاى متفاوت ✅10% وقتى ميخوانيم ✅20% وقتى ميشنويم ✅30% وقتى ميبينينم ✅50% وقتى ميبينيم و ميشنويم ✅70% وقتى بحث ميكنيم ✅80% وقتى تجربه ميكنيم ✅95% وقتى به ديگران ياد ميدهيم 🔺گاهی به بچه‌ها اجازه دهید در کلاس یا منزل نقش معلم را ایفا کنند و تدریس داشته باشند. 🦋
انقلاب به مرز چهل و چهار سالگی خود رسیده است. در آستانه چهل و چهار سالگی انقلاب با جنگ جدیدی مواجه شدیم، جنگ ترکیبی. دشمن بسیار تلاش کرد مردم را به خیابان بکشاند اما نتوانست و حتی این روزهای آخر به التماس کردن افتاده بود اما باز هم نتوانست. آیا می‌دانستید بودجه نظامی آمریکا در سال جاری میلادی ۸۵۵ میلیارد دلار است؟ آیا می‌دانستید آمریکا در ۷۵۵ پایگاه خارجی نیرو دارد و مخارج آنها را می‌پردازد. سوال: پس چرا نتایج برعکس است؟ چرا آمریکا به آنچه برنامه ریزی کرده نمی رسد؟ اینجاست که قدرت جمهوری اسلامی معلوم می‌شود...
Akbar khyrkhah: بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت سی و پنجم»» تهران-پل طبیعت دو تا نفر با لباس دخترونه در حالی که روبروی هم وسط پل طبیعت ایستاده بودند، داشتند با هم حرف میزدند. یکیشون که مشخص بود چند سال سنش بالاتر هست و اسمش گیتی بود به اون یکی گفت: این انتخاب تو هست. به کسی مربوط نیست. تو میتونی ... تو میتونی اینطوری باشی. رز که لاغر اندام تر و کوتاه قدتر بود گفت: میدونم اما همه به خاطر روحیه و رفتارام مسخره ام میکنن! گیتی: درست میشه. یه کم که بگذره عادی میشه. رز گفت: ولی خیلی سخته. خیلی. راستی چرا میگی یکی دو روز نیستی؟ بدون تو چیکار کنم؟ گیتی جواب داد: بعدا بهت میگم ... الان نمیشه ... قول دادم چیزی نگم ... رز: این چیه که منم نباید بدونم گیتی؟ چیکار داری میکنی؟ گیتی گفت: نگران نباش! به زودی اتفاقی میفته و کاری میکنیم که دنیا صدامونو میشنوه و حقوق بشر به فریادمون میرسه. رز: راس میگی؟ گیتی: آره به جون خودم. یه کم بخند. بذار منم خوشحال برم. رز: نگرانم. حداقل گوشیت پیشت باشه. گیتی: نمیشه اما ... باشه ... یه کاری میکنم ... رز که اشک تو چشماش حلقه زده بود گفت: گیتی ... گیتی ... من ... گیتی انگشت اشارشو رو لبای رز گذاشت و هیس گفت و بعد از چند لحظه گفت: این کارو با من نکن ... بذار یه جای بهتر بهم بگو ... فقط یکی دو روز صبر کن ... آدرس و ساعتو بهت میگم ... با بچه ها بیا اونجا ... رز: باشه ... منتظرتم گیتی: منم منتظر اون روزم. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ده دقیقه بعد از انتقال اون دو تا تروریست، صدرا و مسافرش از راه رسیدند. هنوز خیابون شلوغ پلوغ بود. صدرا با موتورش آهسته آهسته از لابه لای جمعیت و ماشینا رد میشد. حواسش به نگاه های پر حسرت شبنم به مدرسه دخترونه و زندگی و رفت و آمد پر جُنب و جوش مردم بود. ازش پرسید: خانم اینجا قرار داشتید؟ کجا وایسم؟ شبنم که داشت از حرص و عصبانیت میسوخت جواب داد: هر جا لازم باشه بهت میگم. تو حواست به رانندگیت باشه. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 همین طور که تصویر شبنم و صدرا از روی مانیتور بزرگ سالن پخش میشد که در حال گَز کردن خیابون بودند، محمد به سعید گفت: برو رو خط مجید. مجید اومد پشت خط و گفت: بفرمایید قربان! محمد پرسید: مجید سه چهار تا وَنی که داشتن میرفتن خیابون انقلاب کجا هستن؟ کی دنبالشونه؟ مجید گفت: 500 فرستادم دنبالشون. ارتباط بگیرم؟ محمد: نه. خودم ارتباط میگیرم. فقط ببین ... احتمالا دو تا مهمون ویژه داری. مجید گفت: چشم. حواسم هست. محمد رفت رو خط 500 و گفت: اعلام موقعیت! 500: چهار تا ون دارن از چهار مسیر متفاوت میرن. یکیشون از طرف صدر. یکی دیگه از طریق همت و ... محمد: کدومشون مهمتره؟ 500: مشخص نیست. ولی ونی که داره از همه تندتر میره، یه عجله خاصی داره. محمد: بسیار خوب. حواستون باشه. محمد به واحدهای مستقر اطراف میدون انقلاب گفت: مهمونا تو راهن. حواستون باشه. 500 فورا اومد پشت خط: قربان از ونِ شماره یک داره یه پیامک به بیرون ارسال میشه! محمد: جالبه. مگه وقتی تو ویلا بودند، گوشی همراه اینا رو ازشون نگرفتند؟ 500: تا جایی که من اطلاع دارم بله. ولی مثل اینکه این دختر خانم با خودش یه همراه داره. محمد گفت: متن پیامک بفرست رو سیستمم. متن پیامک این بود: های عشقم. -های هانی. کجایی؟ -داریم میاییم. -خیلی وقته منتظرتم. زود بیا. -باشه. کیا باهاتن؟ -هستن بچه ها. تنها نیستم. محمد به سعید گفت: استعلام هویت این دو تا! فورا! سعید چند دقیقه بعد گفت: دو تاشون خانم هستند. اونی که تو ون هست، 18 ساله. اونی هم بیرونه و میدون انقلابه، 17 ساله. محمد: چند دقیقه تارسیدن این ون به میدون انقلاب زمان داریم؟ سعید از رو نقشه گفت: بیست دقیقه شاید. بقیشون بیشتر. محمد از طریق یکی از دوربین های میدون انقلاب، موقعیت دقیق دختره رو شناسایی کرد. محمد به سعید گفت: منو وصل کن به یکی از واحد خواهران مستقر در اطراف میدون انقلاب. سعید چند لحظه بعد گفت: رو خطتون هستند. واحد 700 700: سلام. بفرمایید. محمد: سلام. خدا قوت. شما الان دقیقا کجا هستید؟ 700: من و یکی دیگه از خانما داریم به ویترین کتاب فروشی ........ نگاه میکنیم. محمد دوربین را برد به طرف موقعیتی که 700 اعلام کرد. گفت: همین دو تا خانم مانتویی با شال های سیاه و سورمه ای. دوستتون کیف داره اما شما نه. درسته؟ 700: بله. محمد: بسیار خوب. وسیله دارین؟ 700: بله. فرعی اول موقعیت A مستقر هست. محمد: سه تا دختر در موقعیت شمال غربی میدون ... پشت تاکسیا ایستادند. حرکت کنید تا دنبالشو بگم. 700 با دوستش به طرف اونا حرکت کردند. همین طور که از میدون و لا به لای ماشینا حرکت میرفتند، محمد ادامه حرفاشو گفت: من میخوام بدونم دوست دخترِ وسطی ... که یه پیراهن راه راه داره و شلوار کوتاه و یک کیف صورتی داره و اسمش رُز هست، برای چی داره میا
د میدون انقلاب؟ 700: اسم دوستش چیه؟ محمد: گیتی. 700: اگر لازم شد ... ؟ محمد: بدون ذره ای تنش! محمد از طریق دوربینا دید که 700 و دوستش رفتند به طرف اون سه تا دختر. 700 با رز شروع به حرف زدن کرد. لحظه ای نگذشت که 700 موفق شد رز و دو تا دختر دیگه رو به طرفی که میخواست و ماشینشون بود بکشونه. اما محمد دید که وارد کوچه نشدند. همون سر کوچه با هم حرف زدند. زمان داشت میگذشت و ون ها لحظه به لحظه به میدون انقلاب نزدیکتر میشدند. موقعیت ماشین ها حاکی از این بود که ترافیک ها یه کم کمتر شده و خیلی دیگه زمان نداریم. شاید ده دقیقه نشد که 700 اومد پشت خط محمد: قربان 700 هستم. محمد: بفرمایید. 700 گفت: این اصلا دختر نیست. رفتاراش یه جورایی تِرَنسه. خیلی ادای دخترا رو در میاره! محمد و سعید با تعجب به هم نگاه کردند! به دوربینا نگاه کردند. محمد گفت: نگفت چرا منتظر گیتی هست؟ 700 گفت: چرا. باورتون نمیشه اگه بگم! محمد با تعجب بیشتر گفت: چی گفت مگه؟ 700 حرفی زد که ... خیلی سنگین بود. گفت: میگه دوستش که اسمش گیتی هست بهش گفته قراره اولین بار و جلوی همه خبرنگارهای دنیا اعلام موجودیت و راهپیمایی بزرگ همجنس گراها را داشته باشن!! به خاطر همین دوستش به اینم که رفتاراش اینجوریه گفته بیا تا با هم باشیم! محمد برای لحظاتی دستشو گذاشت رو شقیقه اش! اصلا تصور چنین خیانتی غیر قابل باور بود. فورا به سعید گفت: به واحدهایی که در حال تعقیب و مراقبت از ون ها هستند بگو همشون رو متوقف کنن. کسی از ون ها خارج نشه. همشون ... سعید این چیه داره میاد وسط میدون؟! یهو چشم همه به طرف مانیتور دوربین میدون انقلاب رفت. دیدند همون ون اول، برای لحظاتی ازش غافل شده بودند و اون هم با آخرین سرعت خودشو به انقلاب رسونده بود. دقیقا چند ثانیه فقط با 700 و بقیه فاصله داشت. محمد فورا رفت پشت خط 700 و گفت: ونی که داره میاد به طرف میدون، متوقفش کنید. اجازه ندید کسی ازش خارج بشه. فورا باید برگرده. سعید با عجله گفت: قربان به بقیه بگم؟ شاید این دو تا نتونن! محمد گفت: نه ... وقتش نیست ... شلوغ تر میشه و دیگه نمیشه جمعش کرد. درحالی که زل زده بود به مانیتور گفت: ماموری که بتونه دو دقیقه با یکی حرف بزنه و اطلاعات دقیقه نودی بگیره، قطعا جلوی این ون هم میگیره! دوربینا داشت اونا رو نشون میداد. محمد و بقیه دیدند که چند لحظه قبل از اینکه ون به میدون برسه، 700 و دوستش خودشونو انداختند جلوی ون و دستاشون رو باز کردند. ون به زور توقف کرد. دقیقا یکی دو وجبیِ 700 ترمز کرد و ایستاد. هنوز درش باز نشده بود که 700 رفت سراغ درِ مسافران و دوستش هم رفت سراغ درِ راننده. دوستش راننده رو از ماشین کشید بیرون. راننده تا میخواست به خودش بیاد، چنان لگدی به سینه اش برخورد کرد که پرت شد اون ور تر. تا دوست 700 میخواست سوار بشه، راننده میخواست پاشو بگیره که خانمه با کف اون یکی پاش به صورت راننده زد و از شرش خلاص شد. از اون طرف، تا درِ ون میخواست باز بشه و دخترا ازون بریزن بیرون، 700 سه چهار نفر اولو چک و لگدی کرد. چنان ضرباتی به صورت و گردن اون سه چهار نفر اول زد که بقیه حساب کار دستشون اومد. بالاخره رفت بالا و در را پشت سر خودش بست. رو کرد به بقیه دخترا و گفت: اگه صدایی از کسی دربیاد، به لب و دندون و زبونش رحم نمیکنم. خفه خون بگیرین. عملیات لو رفته. راننده آدمِ رژیمه! به موقع فهمیدیم. برمیگردیم. اینو گفت و رو کرد به طرف دوستش که جای راننده نشسته بود و چشمک زد. دوستش هم مثل راننده های حرفه ای دنده عوض کرد و چراغ زد و یواش یواش از کنار خبرنگارها که ساعت ها بود منتظرشون بودند رد شد و آب از آب تکون نخورد. محمد که مبهوت مدیریت میدانی 700 و دوستش بود صورتشو جوری کرد که ینی «نه بابا! خداییش دمت گرم! تو دیگه کی هستی؟! ظرف دو دقیقه اطلاعات گرفت و ظرف دو دقیقه دیگه میدون رو تخلیه کرد! الله اکبر!» سعید به محمد گفت: قربان اون سه تا ون هم وسط راه برگردوندیم. الان هرچهار تا ون دراختیار هستند و دارن به مقرِ بزرگراه آزادگان منتقل میشن. محمد گفت: خدا رو شکر. درکمتر از دو ساعت، سه تا فاجعه از سرمون باز شد. یا بهتره بگم سه تا شر خوابید. یکیش شرِ برج میلاد. یکی دیگه اش کشتار مدرسه دخترونه! سومیش هم راهپیمایی یه مشت همجنس بازِ از خدا بی خبر! راستی از شبنم و صدرا چه خبر؟ فیلمِ صدرا و شبنم رفت رو مانیتور اصلی. شبنم طبق معمول بازم دیر رسید و در حالی که پشت سرِ صدرا نشسته بود، خبر نداشت چی شده و چه خبره و چرا نمیان؟ محمد و بچه ها صدای صدرا و شبنم رو داشتند: صدرا: خانم من گشنمه. اجازه هست پیاده شیم دو تا فلافل دو نون بزنیم؟ من ناهار هم نخوردم. شبنم که اعصابش خُرد بود گفت: نمیدونم. آره. منم گشنمه. یه جا وایسا که نزدیک باشیم. صدرا: باشه خانم. حله. همین سر میدون یه فلافل کثیف هست. مهمون من! ایستاد و دوتاشون پیاده شدند. وقتی
صدرا رفت به طرف فلافلی، شبنم همه حواسش به طرف میدون انقلاب و بقیه خبرنگارها بود و منتظر بود که ون ها برسن. محمد وقتی دید صدرا خوب از شبنم دور شده به صدرا گفت: صدرا صدامو داری؟ صدرا: جونم آقا! محمد: ولش نکنیا. حتی اگه گفت جا ندارم و بدبختم و پناهم بده و ... اصلا ولش نکن. تا جایی که خودش ازت نخواسته، ولش نکن. بعدش هم ازش غافل نشو. حتی اگه گفت برو، دور و برش باش! صدرا: چشم آقا. آقا جسارتا مادرم تو خونه است و یه ساعت دیگه موقع قرصش هست. محمد گفت: اگه خودت کسیو میشناسی بهش بگو بره! ولی همینو جلو شبنم بگو! صدرا: گرفتم. حله. صدرا وقتی حرفش با محمد تموم شد، رو کرد به طرف خیابون که به شبنم نگاه کنه که دید شبنم نیست! صدرا: آقا این ور پریده کجا رفت؟ محمد و سعید به دوربینا چشم دوختند. دو سه تا اتوبوس واحد هم زمان اومده بودند و جلوی دوربین روبرو گرفته بودند. محمد به سعید گفت: بگرد پیداش کن. کجا رفت دختره؟ به صدرا هم گفت: هول نشو. شاید داره میبینتت. بذار خودمون دنبالش میگردیم. تو طبیعی باش! وقتی سعید داشت دوربینا رو چک میکرد، محمد رفت رو خط 400 و گفت: اعلام وضعیت! 400: مهشید و زندیان دارن به طرف مجیدیه میرن. محمد: بسیار خوب. ازشون غافل نشید. محمد رفت رو خط مجید: مجید هستی؟ مجید: بله قربان! محمد که هم زمان نگاهش به دوربین و سعید بود و ذهنش مشغول شبنم بود به مجید گفت: آماده باش شاید لازم باشه بریزید تو ویلا. ولی فعلا کاری نکنین تا اطلاع بدم. سعید به محمد گفت: نیست. دختره رفته. آب شده رفته تو زمین. محمد به صدرا گفت: دختره رفته. از خیابون رد نشده و این ور نیومده. وگرنه دوربینا میگرفتنش. سمت چپت هم نرفته. احتمال زیاد رفته سمت راست. از میدون داره دور میشه. شایدم ماشین گذری گرفته باشه. حرکت کن و کل مسیر سمت راست و ماشینا و راننده و سرنشینانش تا جایی که میتونی رصد کن. فقط تابلو نشه. هوا کاملا تاریک شده بود. یک ساعت از گم شدن شبنم گذشته بود. یکی از همکارا داشت لقمه بین بچه ها تقسیم میکرد. محمد یه لیوان آب برداشت و با یه دونه خرما داشت میخورد که از سعید پرسید: از صدرا چه خبر؟ سعید گفت: نشد. پیداش نکرد. روش نمیشه به شما جواب میده. به من گفت به حاجی بگو تا صبح میمونم تو خیابونا اگه پیدا نشد! محمد گفت: پیش میاد. گوشی شبنم ماهواره ای هست؟ سعید: آره متاسفانه! محمد: به صدرا بگین شاید خیر بوده که بره به مادر مریضش سر بزنه. بگو بره خونه. مشغول همین حرفا بودند که یهو خبری رسید و محمد به سعید گفت: بنداز رو مانیتور! خبر این بود: لحظاتی قبل، یک خانم 48 ساله جلوی یکی از مراکز پلیس امنیت اخلاق دست به خودسوزی زد! محمد از سر جاش بلند شد. سعید و بقیه بچه ها از پشت سیستمشون بلند شدند و با تعجب به خبر ناگواری که رسیده بود چشم دوختند. محمد گفت: زنه زنده است؟ پیام آمد که: خیر! متاسفانه جانشون را از دست دادند. محمد پرسید: چرا اونجا؟ مگه کسی از وابستگانش دستگیر شده بوده؟ پیام آمد: دخترش! دخترش در مرکز پلیس امنیت اخلاق بوده و مادرش جلوی اونجا اقدام به خودسوزی کرده! محمد گفت: اطلاعاتی از این مادر و دختر هست؟ پیام آمد و این سه کلمه روی مانیتور ظاهر شد: زن ... کُرد ... اهل سنت! ادامه دارد... @hadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه 🔸امام هادی علیه السلام و حکمت خمس دادن 🔹استاد عالی 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
سلام😊 پیشاپیش میلاد مولا علی علیه السلام و روز پدر مبارک!🌹🌹🌹 شما هم به پدرتون حتما هدیه میدید دیگه😉 تا حالا به این فکر کردید به « •••رهبر معظم انقلاب••• » حضرت آیت الله خامنه ای هدیه روز پدر بدید ؟☺️ بله اما چه هدیه ای به پدر مهربان بدیم؟ 🌹❤️ چه هدیه ای ایشون رو خوشحال میکنه؟! بیا اینجا 👇👇👇👇👇👇 https://ble.ir/nimckat01 بزودی متوجه میشی!😉😊🌹❤️😍 واسه دوستان هم بفرست🙏
✨اذکار روزانه ماه رجب✨ بسم الله الرحمن الرحیم با تقسیم‌بندی اذکار به صورت روزانه ان‌شاءالله به یاری خداوند از فضیلت تمام اذکار ماه مبارک رجب بهره‌مند شویم: ۱. استغفار ۱: «استغفرالله و اتوب الیه» صبح ۷۰ مرتبه سپس در پایان یک‌مرتبه ذکر «اللهم اغفرلی و تُب عَلَیّ» غروب ۷۰ مرتبه سپس در پایان یک‌مرتبه ذکر «اللهم اغفرلی و تُب عَلَیّ» ۲. استغفار ۲: «استغفرالله الذی لا اله الا هو، وحده لا شریک له و اتوب الیه» روزانه ۱۴ مرتبه ۳. استغفار ۳: «استغفرالله ذالجلال و الاکرام من جمیع الذنوب و الآثام» روزانه ۳۵ مرتبه ۴. تهلیل: «لا اله الا الله» روزانه ۳۵ مرتبه شب‌ها ۱۰۰۰ مرتبه ۵. سوره توحید روزانه ۳۵ مرتبه جمعه‌ها ۱۰۰ مرتبه ۶ الف: سوره‌های حمد، آیه‌الکرسی، کافرون، توحید، فلق، ناس، ۳ مرتبه سپس ۶ ب: ذکر «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»، ۳ مرتبه سپس ۶ ج: ذکر صلوات ۳ مرتبه سپس ۶ د: ذکر «اللهم اغفر للمومنین و المومنات» ۳ مرتبه سپس ۶ ه: ذکر «استغفرالله و اتوب الیه» بین ۳ تا ۴۰۰ مرتبه @alemafzal ۷. ذکر «استغفرالله و اسئله التوبه» بسیار خوانده شود. ۸. نماز و دعاهای ماه مبارک رجب (مراجعه به مفاتیح‌الجنان) ان‌شاءالله تعجیل در فرج مولانا صاحب الزمان و العصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روایی همه بزرگواران ان‌شاءالله. التماس دعای خیر
سلام علیکم متاسفانه باخبر شدیم که حال حجت الاسلام راجی اصلا مساعد نیست و از نزدیکان ایشان هم شنیدیم احتمال داره ایشون ترور بیولوژیک شده باشن. 🙏لذا خواهشمندم جهت شفای این مدافع انقلاب و اسلام صلواتی به همراه حمد شفاء قرائت بفرمایید.
✨﷽✨🌻‍ فرصتی برای بخشش گناهان 🌻‍ ✍روزی جبرئیل در خدمت پیامبر مشغول صحبت بود که حضرت علی وارد شد .جبرئیل چون آن حضرت را دید برخاست و شرائط تعظیم بجای آورد... پیامبر فرمودند: ای جبرئیل! از چه جهت به این جوان تعظیم می‌کنی عرض کرد: چگونه تعظیم نکنم که او بر من حق تعلیم است. پیامبر فرمودند: چه تعلیمی؟ جبرئیل عرض کرد: در وقتی که حق تعالی مرا خلق کرد؛ از من پرسید: «تو کیستی و من کیستم؟» من در جواب متحیر ماندم و مدتی در مقام جواب ساکت بودم، که این جوان در عالم نور به من ظاهر گردید و این طور به من تعلیم داد که بگو: « تو پروردگار جلیل و جمیلی و من بنده ذلیل، جبرئیلم» از این جهت او را که دیدم تعظیمش کردم. 📚‍ منبع: تحفة المجالس القطره ثواب نقل فضایل امیرالمومنین: پیامبر اکرم فرمودند: امیرالمومنین فضایل فراوانی دارد هر كس يكى از آنها را نقل كند و اقرار هم به آن فضيلت داشته باشد خداوند گناهان گذشته و آينده ‏ى او را بيامرزد و هر كس فضيلتى را از او بنويسد تا آنگاه كه آن نوشته باقى باشد فرشتگان برايش طلب آمرزش كنند و هر كس فضيلتى از آنها را گوش دهد خداوند گناهانى را كه بوسيله گوش انجام داده بيامرزد و هر كس به فضيلتى از فضائل او نگاه كند گناهانى كه بوسيله چشم انجام داده آمرزيده شود. 📚‍ ارشاد القلوب-ت رضايى، ج‏۲، ص۳ @alemafzal 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم🦋 🦋🦋 🦋
حدیث روز ۶ بهمن ماه ۱۴۰۱ 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
✨﷽✨🌻‍ فرصتی برای بخشش گناهان 🌻‍ ✍روزی جبرئیل در خدمت پیامبر مشغول صحبت بود که حضرت علی وارد شد .جبرئیل چون آن حضرت را دید برخاست و شرائط تعظیم بجای آورد... پیامبر فرمودند: ای جبرئیل! از چه جهت به این جوان تعظیم می‌کنی عرض کرد: چگونه تعظیم نکنم که او بر من حق تعلیم است. پیامبر فرمودند: چه تعلیمی؟ جبرئیل عرض کرد: در وقتی که حق تعالی مرا خلق کرد؛ از من پرسید: «تو کیستی و من کیستم؟» من در جواب متحیر ماندم و مدتی در مقام جواب ساکت بودم، که این جوان در عالم نور به من ظاهر گردید و این طور به من تعلیم داد که بگو: « تو پروردگار جلیل و جمیلی و من بنده ذلیل، جبرئیلم» از این جهت او را که دیدم تعظیمش کردم. 📚‍ منبع: تحفة المجالس القطره ثواب نقل فضایل امیرالمومنین: پیامبر اکرم فرمودند: امیرالمومنین فضایل فراوانی دارد هر كس يكى از آنها را نقل كند و اقرار هم به آن فضيلت داشته باشد خداوند گناهان گذشته و آينده ‏ى او را بيامرزد و هر كس فضيلتى را از او بنويسد تا آنگاه كه آن نوشته باقى باشد فرشتگان برايش طلب آمرزش كنند و هر كس فضيلتى از آنها را گوش دهد خداوند گناهانى را كه بوسيله گوش انجام داده بيامرزد و هر كس به فضيلتى از فضائل او نگاه كند گناهانى كه بوسيله چشم انجام داده آمرزيده شود. 📚‍ ارشاد القلوب-ت رضايى، ج‏۲، ص۳ @alemafzal 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم🦋 🦋🦋 🦋
پنج شنبه اول ماه رجب شب آرزوها 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
محمد حسن قدیری ابیانه: قدیری ابیانه:🛢 *درآمد سرانه نفتی ایرانیان از شایعه تا واقعیت* 🛢 *درآمد سرانه یک سال صادرات نفت یک قطری با بیش از ۲۱۷ سال یک ایرانی برابری می ‌کند.* به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس، محمدحسن قدیری ابیانه طی یادداشتی درباره درآمدهای نفتی کشورمان نوشت: متاسفانه تصور مردم از درآمدهای نفتی و سایر درآمدها ده‌ها و صدها و گاه هزاران برابر واقعیت است. نتیجه چنین تصور اشتباهی مطالبه‌گری خارج از امکانات کشور و دولت است. همچنین به کرات افراد رفاهیات، حقوق‌ها و یارانه‌های کشورهای همسایه نفت‌خیز را با رفاهیات، حقوق و یارانه‌ها در کشورمان مقایسه می‌کنند بدون اینکه جمعیت بومی این کشورها و میزان صادرات نفت این کشورها را با جمعیت و صادرات نفت ایران مقایسه کنند. مناسب است این.مقایسه‌ها برای مردم روشن شود تا انتظارات عمومی بر مبنی واقعیات شکل بگیرد. در این راستا مقایسه‌هایی در رابطه با صادرات نفت ایران با کشورهای عربستان، کویت، قطر و امارات متحده عربی صورت گرفته که این موضوع را روشن می‌سازد. لازم به ذکر است که آمار مورد اشاره در رابطه با جمعیت بومی و میزان صادرات نفت این کشورها استخراج شده است: 🛢ـ یک سال صادرات نفت به ازای هر تبعه عربستان مساوی با بیش از ۲۸ سال یک تبعه ایرانی است. 🛢 ـ یک سال صادرات نفت یک کویتی مساویست با ۱۲۴ سال یک ایرانی 🛢 ـ یک سال صادرات نفت یک قطری مساویست با بیش از ۲۱۷ سال یک ایرانی. 🛢 ـ یک سال صادرات نفت یک اماراتی معادل قریب به ۱۴۰ سال یک ایرانی. 🔢 محاسبات فوق با توجه به جمعیت بومی کشورها و میزان صادرات نفت در مقایسه با جمعیت حدود ۸۵ نفری ایران و صادرات محقق یعنی روزانه حدود یک میلیون بشکه انجام شده است. 🔢 اگر این مقایسه با میزان صادرات نفت ایران مطابق با بودجه مصوب ۱۴۰۱ یعنی روزانه ۱۴۰۰۰۰۰ بشکه انجام گیرد آنگاه نتایج زیر حاصل می‌گردد: 🛢ـ یک سال صادرات نفت به ازای هر تبعه عربستان معادل ۲۰ سال صادرات نفت یک ایرانی. 🛢 ـ یک سال صادرات نفت یک کویتی مساویست با بیش از ۸۸ سال یک ایرانی. 🛢ـ یک سال صادرات نفت یک قطری مساویست با ۱۵۵ سال یک ایرانی 🛢ـ یک سال صادرات نفت یک اماراتی مساویست با قریب یک قرن صادرات نفت یک ایرانی. 🔢 اگر تحریم‌ها برداشته شود و ایران بتواند روزانه ۲۳۰۰۰۰۰ بشکه صادر کند نتایج زیر حاصل می‌شود: 🛢 ـ یک سال صادرات نفت یک تبعه عربستان معادل بیش از ۱۲ سال یک ایرانی. 🛢 ـ یک سال صادرات نفت یک کویتی معادل قریب به ۵۴ سال یک ایرانی. 🛢 ـ یک سال صادرات نفت یک قطری معادل قریب به ۹۵ سال یک ایرانی. 🛢 ـ یک سال صادرات یک تبعه امارات معادل بیش از ۶۰ سال صادرات یک ایرانی. 👥 ـ لازم به ذکر است که جمعیت بومی عربستان حدود ۲۲ میلیون نفر، کویت و امارات حدود ۱۴۰۰۰۰۰ نفر، قطر معادل ۴۰۰۰۰۰ نفر است. 🛢میزان صادرات نفت روزانه در عربستان ۷۳۰۷۰۰۰ بشکه، کویت ۲۰۵۰۰۰۰ بشکه، امارات ۲۳۰۰۰۰۰ بشکه و قطر ۱۴۰۰۰۰۰ بشکه است. 👥 جمعیت ایران حدود ۸۵ میلیون نفر و 🛢میزان صادرات روزانه در بودجه ۱۴۰۱ که محقق نشده است روزانه ۱۴۰۰۰۰۰ بشکه پیش بینی شده بود که به ازای هر ایرانی کمتر از نصف یک بشکه در هر ماه می‌شود. 🛢 صادرات نفت ایران به روزانه یک میلیون بشکه رسیده است که به ازای هر ایرانی حدود ۳۵ صدم یک بشکه می‌شود. 🛢 اگر تحریم‌ها رفع گردد و ایران بتواند مثل قبل از تحریم روزانه به ۲۳۰۰۰۰۰ بشکه صادر کند می‌شود به ازای هر ایرانی ماهانه ۸۱ درصد یک بشکه. 🛢 ۱۴ و نیم درصد صادرات نفت سهم شرکت نفت برای هزینه‌ها و طرح‌های توسعه‌ای است. 🛢 میزان تولید نفت ایران در سال میلادی گذشته به روزانه ۲۶۰۰۰۰۰ بشکه رسیده است. یعنی به ازای هر نفر ۹۱ صدم یک بشکه در هر ماه (کمتر از یک بشکه در هر ماه به ازای هر ایرانی). 💵البته درآمدهای ایران و سایر کشورها به صادرات نفت ختم نمی‌شود که طرح آن نیاز به فرصتی دیگر دارد. پایان پیام/ http://fna.ir/1sfrfj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه 🔸گناه اکثر جهنمی ها 🔹استاد عالی 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
Akbar khyrkhah: بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت سی و ششم»» محمد همین طور که در سالن راه میرفت و فکر میکرد گفت: دربهترین حالت، وقتی یه رخداد بزرگ اجتماعی و یا امنیتی رخ میده، بُرد با طرفی هست که دوازده دقیقه اول روایت کنه. و در همون دوازده دقیقه اول، اولین روایت را دستش بگیره. و الا در جنگ روایت ها باخته. یکی از بچه ها گفت: هنوز موضع گیری خاصی اعلام نشده! محمد پرسید: مگه خبرش از رسانه های رسمی پخش شده که بخواد کسی موضع بگیره؟! وقتی شروع میکنن به موضع گرفتن که حداقل خبرش به طور رسمی اعلام شده باشه. یکی دیگه از بچه ها گفت: نه. داره از دوازده دقیقه میگذره و هنوز هیچ کدام از خبرگزاری های رسمی این خبرو منتشر نکردند! محمد رو به یکی از بچه ها کرد و پرسید: از فضای مجازی چه خبر؟ لحظاتی گذشت و اون بنده خدا گفت: فقط در چهار دقیقه اول، بالغ بر سیصد کلیپ از این خودسوزی در فضای مجازی پخش شده که از این تعداد، بالای صد نفرشون لایو گرفتند و تا موقع اومدن آمبولانس و نیرو انتظامی و ... بالا سرش بودند و گزارش ثانیه به ثانیه دادند! محمد گفت: و هنوز از رسانه های رسمی ما خبری نیست. درسته؟ که یکی از بچه ها گفت: هنوز خبری نیست. محمد گفت: خب! اینم باختیم به سلامتی! اگه امشب و فرداشب شبکه های معاند، از تاریخچه خودسوزی مادران به خاطر بچه هاشون در جمهوری اسلامی ویژه برنامه پخش نکردند، من اسم خودمو عوض میکنم. روایت اول را میگیرن تو مُشت خودشون و ملت هم باور میکنه. راستی سعید! دقیقا کجا این رخ داده؟ سعید جواب داد: جلوی یکی از مراکز مهم پلیس امنیت اخلاق! محمد فورا گفت: احدی اسم پلیس امنیت اخلاق نمیاره. حالا میبینین! خواهند گفت گشت ارشاد! و بعدش هم یه مشت از خدا بی خبرِ کارنشناس میشینن میگن ارشاد کلمه دینی هست و ربطش میدن به امر به معروف و نهی از منکر و یه مشت از اونا سیاسیِ اُسکل تر هم برای انتخابات آتی، وعده حذف گشت ارشاد میدن و از آب گل آلود ماهی میگیرن! ینی کلا آدرس غلط دادن به مردم. و وعده حدفِ چیزی که اصلا وجود ندارد! سعید گفت: قربان یادمه تو جلسه چند روز پیش گفتین این بار هم سرِ نیرو انتظامی خراب میشن و مثل دفعه قبل، بچه های مظلوم ناجا میشن سیبل! حتی یادمه بقیه معاونت ها هم همین تحلیل رو داشتند. محمد: آره. خدا به ناجا صبر و عزت بده. با دست خالی و تفنگِ بی فشنگ قراره جلوی جنگ شهری بگیرن. سعید پرسید: قربان رسانه ها که پیوست امنیتی و عملیات روانی دارن! چرا عمل نمیکنن؟! چرا همین حالا از شبکه خبر اعلام نمیکنه و مِیدون واسه یه مشت خرمگس معرکه خالی میکنن؟! محمد حرفی زد که دیگه سعید سرش انداخت پایین و دیگه هیچی نگفت. گفت: به همون دلیلی که وقتی نظرِ کارشناسی و فنی درباره محتوای فیلنامه ها و پروانه های ساخت فیلم و سریال ها میدیم، آقایون انگار نه انگار! یه دستی به سر و روش میکشن و میگن این دیگه قبلی نیست و نظر شما تامین شد و فاتحه مع الصلوات! دیگه کسی چیزی نگفت. همه مشغول بودند. محمد به اتاقش رفت. لحظاتی رو صندلیش آرام گرفت. گوشیش از کشوی میزش درآورد. دید از خونه تماس گرفتند. تماس گرفت و با خانمش اندکی حرف زد: -بَه جناب امنیت ملی! -سلام خانمی. خوبی؟ -سلام رو ماه خسته ات! ممنون. تو خوبی؟ -هی. بهتر از این بدتر نمیشم! تو چطوری؟ -ما هم خوبیم. ملالی نیست جز دوریِ شما. امشب میایی؟ -بعیده. خیلی کار دارم. -تهرانی؟ -آره. بچه ها چیکار میکنن؟ -خوبن. کُتلت پختم. گفتم دوس داری. خیارشورش هم خودم درست کردم. -باورت میشه از همین جا بوش خورد به مشامم! -نه. معلومه که باورم نمیشه. چون هنوز سرخش نکردم. محمد خندید و گفت: راستی نون دارین؟ دیروز بود یا پریروز ... از بس عجله داشتم یادم رفت بخرم. -پریرزو بود. آره. داریم. نگران نباش. -پریروز؟ ینی من با امروز، الان سه روزه خونه نیومدم؟ -حداقل یه کاری کن که بتونی درست و حسابی بخوابی. وقتی چشمات به خاطر کم خوابی قرمز میشه، خیلی ترسناک میشی. -باشه. لابد سبزی و گوجه و پیازچه هم قراره بذاری بغلِ کُتلت ها و علی برکت الله. آره؟ -محمد چرا حالِ خودمو نمیپرسی؟ همش از شکم و سفره و خوراکیا میگی! -بسم الله الرحمن الرحیم. شروع شد! -ینی چی شروع شد؟ راس میگم! -من نپرسیدم حالت چطوره؟ احوالپرسی نکردم؟ -کم بود. بیشترش کن. -اونم چشم. -اونم چشم؟ منت میذاری؟ واقعا که! -الان منت گذاشتم؟ اصلا میخوای قطعش کنم راحت شی؟ -اگه دنبال بهانه هستی آره. قطعش کن. ویییش. همش منتظرشم بیاد. نمیاد و وقتی هم زنگ میزنه، از پیاز و پیازچه حرف میزنه و میپرسه الا حال و روز من! محمد با خنده پرسید: مگه ماشالله حال و روزت چشه؟ درجوار حضرت عبدالعظیم حسنی نیستی؟ که هستی! سید الکریم! همسایه خونه حاج خانم و حاج احمد آغا نیستی که هستی! بچه ها به این خوبی! -لابد شوهر به این ماهی! نه! بگو! تعارف نکن. -میدو
نستی تلفونامون شنود میشه؟ -خب بشه! بذار بدونن چطور آدمی هستی! بذار لااقل شاید از برکت این تماس و حرفای من، یکی پاشه بره دو تا نون سنگک بخره و بیاره تا ضعف نکنی! والا. -خانمی! -بعله! -بعله نه. خانمی! -بفرمایید! -اذیت نکن. خانمی! -جانم! -بهت حسودیم میشه! -به چیم حسودیت میشه؟ لابد به شوهرم! محمد با قهقهه بلند گفت: آره. بخدا میخواستم همینو بگم! -همیشه میدونم سر کارم میذاریا. ولی نمیدونم چرا بازم تحویلت میگیرم! هنوز مکالمه محمد و خانمش تموم نشده بود که یکی در زد. محمد گفت: بفرمایید! سعید با عجله اومد داخل و گفت: قربان لطفا تشریف بیارین. محمد مثل فنر از سر جاش بلند شد. همین طور که خم شده بود که گوشیو قطع کنه و بذاره تو کشو کمدش و بره، به خانمش گفت: باید برم. به خدا سپردمت. یاعلی. حتی فرصت نشد خانمش جواب خدافظیشو بده. فورا گوشیو گذاشت تو کشو و رفت. وقتی به سالن رسید، سعید گفت: دو تا عکس، دو دقیقه پیش رفته رو صفحه بی بی سی و دو تا از خبرگزاری های رسمی انگلیس! محمد پرسید: عکس از همین زنی که خودسوزی کرد؟! سعید گفت: بله! کیفیت و زاویه عکس ها با کل عکس و فیلما که تا الان پخش شده، متفاوته و خیلی بالاتره! محمد پرسید: دوتاش از خیابونه؟ وقتی که جنازه زنه وسط خیابون بوده؟ سعید گفت: نه! یکیش از بخش سوختگی بیمارستان و دومیش هم از سردخونه است!!! محمد دستی به سر و صورتش کشید و گفت: راس میگی سعید؟! سعید اشاره کرد به یکی از بچه ها. اون بنده خدا رو به محمد گفت: ما شک نداریم که این عکسارو شبنم گرفته! فقط اون اینجوری بلده حرفه ای سرِ جنازه ها حاضر بشه و حرفه ای عکس بگیره و حرفه ای ارسال کنه و اونا هم فورا بفرستند آنتن و جهانیش کنن! به اسم خودِ شبنم ... به عنوان خبرنگار بدون مرز! محمد فورا گفت: کدوم بیمارستانه؟ فورا وصل کن حراست بیمارستان! سعید فورا مشغول شد. محمد رفت پشت خطِ صدرا: صدرا کجایی؟ صدرا گفت: تو خیابون آقا. آقا روم سیاه! محمد گفت: اصلا این حرفو نزن. پیش میاد. تو امروز یه بار جونتو گذاشتی کف دستت! صدرا گفت: نوکرم آقا. ببخشید. نفهمیدم چی شد یهو دختره گذاشت و رفت! محمد گفت: ببین! الان وقت این حرفا نیست. هنوز نیم ساعت نیست که از خبر خودسوزی خانمه گذشته که شبنم دو تا عکس حرفه ای فرستاده و اونا هم فورا پخش کردند. بیمارستانی که خانمه رو بردند، بخاطر هجوم جمعیت بستند و به احتمال نود درصد شبنم هنوز اونجاست. دو تا چاراه بیشتر با تو فاصله نداره. ببینم چیکار میکنی؟ صدرا: رفتم آقا. به هر قیمتی شده پیداش میکنم. محمد گفت: تمام دسترسی هاش قطع کرده. گوشی. خط و نت و همه چیش. کاملا هوشیاره. زود باش صدرا ... ادامه دارد... @hadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیا می‌دانستید مساحت کشور انگلیس به اندازه یک استان ایران (استان سیستان و بلوچستان) است؟! اما انگلیس نام خود را «بریتانیای کبیر» گذاشت و بر کل دنیا حکمرانی کرد... و بعد برای اینکه خود را در ذهن مردم دنیا تطهیر کند، دو کالای فرهنگی تولید کرد... یکی فوتبال و دیگری فیلم و انیمیشن آنقدر تبلیغ کرد و کرد تا همه باور کردند که اروپایی ها و مخصوصا انگلیسی ها مردمانی خوب و بی آزار هستند! وقتی ذهن ها مشغول فوتبال و فیلم و مشروب و سکس و خشونت شد، دیگر چه توقعی از مخاطب دارید؟ من و شما داریم برای فردی حرف می‌زنیم که ذهنش در اختیار دیگران است... #