در حین نوشتن داستان نئون بودم که دیدم روند داستان داره خیلی باطل پیش میره و هیچ هیجان و نقطه عطفی نداره.پس نئونو کشتم...

نه داش

نئون در طول داستان عملا سه بار میمیره بار سوم دیگه میره که دیگه بر نگرده

با احساسات ما بازی نکن

رابطه ی جیک و نیکی: شروع اشنایی این دو نفر در داستان با وقایع غم باری از جمله مرگ والدین نیکی و کشتار توسط فضایی ها(بخوانید زِرانداری ها) کلیک خورد.جیک دو بار جان او را پشت سر هم نجات داد.یک بار هنگام سقوط بیمارستان و بار بعد حمله ی فضایی ها به محل سکونت نیکی..‌. بعد از نابودی حدودی شهر،جیک نیکی را به کلبه ی امن خود در جنگلی تقریبا نا آشنا برد و مدتی از او مراقبت کرد.جیک تنها کسی بود که نیکی میتوانست به او اعتماد کند چرا که ناجی وی بود اما وضعیت بخصوص و نادر جیک(قدرت های ماوایی) او رو میترساند...این ترس گاهی باعث میشد زبان نیکی تند شود و چیز هایی به زبان بیاورد که جیک را بیازارد که در نهایت همین اقداماتش کار دستش داد. نگاه جیک به نیکی هم همواره به سان نگاهش به دخترش بود،او همان عشقی که به دختر از دست رفته ی خود میورزید به نیکی هم میورزید و سعی در جلب اعتماد وی داشت Pt.1 #nicky #neon

چرا فکر میکنم در ادامه جیک شوگرددی نیکی بشه

اطلاعات نیکی در مورد وضعیت جیک به اون کمک کرد تا کنترل قدرت هاش رو سریع تر به دست بگیره و با وضعیت خودش اشنا بشه...در مقابل،جیک هم به نیکی فنون رزمی و دفاع شخصی،کار با اسلحه و مبارزه رو یاد میداد استعداد نیکی در یاد گیری فنون و انگیزع وی برای گرفتن انتقام خون والدینش به تشویق نئون انچنان بالا بود که نیکی خیلی سریع میتوانست اموزه های جدیدش را یاد بگیرد.جیک که همچنان نگران نیکی بود و دید پدرانه او نسبت به نیکی نمیگذاشت حتی یک لحظه از او دور شود،از سوییفت خواست تا در نبود جیک مراقب نیکی باشد که این خود سبب شروع رابطه ی عاشقانه میان سوییفت و نیکی شد Pt.2

اشتباه کردی عزیزم دوباره امتحان کن(عمو فردوس)

ولی اگر بشه خوب میشه یانه ؟

نه

اوکی