در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
چشم بستم تا هجوم اشک را مخفی کنم
چشم وا کردم بیاموزم کمی از دین تو
درد دین داری و عمری خون دل قوتت شده
داغها جاریست بر پیشانی پرچین تو
بیتعلق، بیریا، در خاک و خون افتادهای
سادگی، آزادگی، افتادگی آیین تو
با خودم میگویم از این دو چه چیزی برتر است؟
خونِ بر عمامه یا عمامۀ خونین تو؟
میرود از سینهات رنج تمام سالها
آن زمانی که میآید عشق بر بالین تو
#سیده_فرشته_حسینی
@aleyasein
امام مثل کدام از شما رئیسان بود
سوال می کنم آیا امام اینسان بود ؟
شریک کاخ نشین بود و یا که کوخ نشین
رفیق میزنشینان و یا شهیدان بود
خمینی ای که من از کودکی شناخته ام
شبیه چشمه ی جاری شبیه باران بود
امام در همه لحظه های قدرت خود
نه فکر رشوه نه فکر بگیر و بستان بود
امامِ خانهی مستأجری ، نه فکر شمال
نه در خیال خریداری لواسان بود
امام ، رونق شبهای تار عصر قیام
امام نور حسینیهی جماران بود
خمینی ای که من از کودکی شناخته ام
نه گنبدیست طلایی ، که یک شبستان بود
دلم چقدر به یاد ضریح ساده اوست
همان ضریح که مانند یک گلستان بود
خمینی ای که من از کودکی شناخته ام
رفیق مردم و در فکر مستمندان بود
امام در کلماتم نمی شود تعریف ...
سلیس و ساده بگویم امام انسان بود
برای آنکه ندیدم امام را هرگز
درون سینهی من حسرت فراوان بود
پدر که سرفهی او یادگار والفجر است
پدر که در عملیات فتح مهران بود
برای آنکه بفهمم امام را میگفت :
شبیه سید علی بود، مرد میدان بود
#امام_خمینی_رحمه_الله_علیه
#رحلت
#سیده_فرشته_حسینی
@aleyasein