بسماللهالرحمنالرحیم
#شهادت_حضرت_علی_ابن_موسی_الرضا_علیهالسلام
روضه امام رضا علیهالسلام
از بس به خاکِ بی کسیاش پا کشیدهاست
سر را به رویِ دامن زهرا کشیدهاست
در را ببند اباصلت ، نشنوند
دادی که مادر از غم آقا کشیدهاست
انگورِ زهردار چه کرده است ، واضح است
آتش تمامیِ جگرش را کشیدهاست
آه ای جوادِ شهر کمی زودتر بیا
کارش خدای من به تقلا کشیدهاست
خواهر ندارد اینکه چنین میزند نفَس
خود را به حُجرهاش تک و تنها کشیدهاست
معصومه خوب شد که ندیدهاست حالِ او
این دست و پا زدن به درازا کشیدهاست
این گوشه قتلگاه حسین است ، نه رضا
از سینه بسکه وای حُسینا کشیدهاست
زینب اگرچه بود ولی کاشکی نبود
گودال هست و کار به دعوا کشیدهاست
سهمش میانِ اینهمه غم ، تازیانه است
سهمش میان غارت و بلوا کشیدهاست
نگذاشت تا حسین بگوید برو حرم...
بی غیرتی که روی لبش پا کشیدهاست
دَرهَم شدهاست خونِ دو دستش به خونِ او
از بسکه تیغ از تَنِ آقا کشیده است....
(حسن لطفی ۴۰۲/۰۶/۲۵)
@aleyasein
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#شهادت_حضرت_علی_ابن_موسی_الرضا_علیهالسلام
روضه امام رضا علیه السلام
نشست روی زمین و بلند شد شاید
که مرهمی به جگر پارهها زند که نشد
کنار فاطمه پنجاه مرتبه اُفتاد
نشست نالهی یا مرتضی زند که نشد
بلند شد که بگوید جواد، جانش رفت
نشست مادرِ خود را صدا زند که نشد
حرارت جگرش دادِ او درآورده
چقدر خواست که داد از جفا زند که نشد
به حجره بود نبیند جواد حالت او
که آخرین نفسش را رضا زند که نشد
گرفته بود اباصلت شانهاش، میخواست
نفس نفس به غم کربلا زند که نشد
به گریه گفت که یابنشبیب، عمهی ما
دوید جد مرا تا صدا زند که نشد
شلوغ بود و حرامی و چکمه یابن شبیب
حسین خواست که حرف از خدا زند که نشد
شلوغ بود و حرامی و عمهام آمد
که ناله بر بدنی نخنما زند که نشد
همینکه دید گلو را نمیبرد، آن تیغ
دوید بوسه به او از قفا زند که نشد
در ازدحامِ قبائل به گِرد او ، پیری
رسید تا که به نذرش عصا زند که نشد
سنان دوباره به دنبال جای سالم بود
که نیزه را به تنِ جد ما زند که نشد
حسین خواست کمی هم نفس کشد، نگذاشت
حسین خواست کمی دست و پا زند که نشد...
حسن لطفی
@aleyasein
26.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
راهکار امام رضا علیهالسلام برای گرفتن حاجت از زبان حجت الاسلام #رفیعی
#شهادت_حضرت_علی_ابن_موسی_الرضا_علیهالسلام
@aleyasein
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
به درگهت چو غبار اوفتاده می آیم
اراده نیست مرا بی اراده می آیم
برآستان تو ای آستین معجزه ریز
به روی دست دلم را نهاده می آیم
چنان غبار به پیشت ز اشتیاق حضور
گهی سواره و گاهی پیاده می آیم
کسی چنین که تو دستم گرفته ای نگرفت
چو ذره دست به خورشید داده می آیم
اگر چه بر همه در می گشایی اما من
فقط به خاطر روی گشاده می آیم
حضور قامت شمعم زکارگاه وجود
به پاس حرمت تو ایستاده می آیم
کبوترم که به منقار سجده محتاجم
چه دانه داده مرا یا نداده می آیم
#غلامرضاشکوهی
#شهادت_حضرت_علی_ابن_موسی_الرضا_علیهالسلام
@aleyasein