eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.9هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
949 ویدیو
118 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
دل زِ قُرصِ قَمَرِ خویش کشیدن سخت است نازها از پسرِ خویش کشیدن سخت است سَرِ زانو کُمَکَم کرد که پیدات کنم وَر نه کار از کَمَرِ خویش کشیدن سخت است مشکل این است؛ بغل کردنِ تو مشکل شد تکّه ها را به بَرِ خویش کشیدن سخت است خواستی این پدرِ پیر خَضابی بکند خونِ دل را به سَرِ خویش کشیدن سخت است نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم خار را از جگرِ خویش کشیدن سخت است گر چه چشمم به لبِ توست ولی لخته یِ خون از دهانِ پسرِ خویش کشیدن سخت است تکّه های جگرم هر طرفی ریخته است همه را دور و برِ خویش کشیدن سخت است بِه، که از گردنِ من دفنِ تو برداشته شد دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است علی اکبر لطیفیان @aleyasein
﷽ شعر روضه حضرت علی اکبر علیه السلام شب هشتم محرم می رسم با سر زانو به سر پیکر تو لشکر شام چه آورده علی بر سر تو باورم نیست تو آن اکبر سابق باشی لشکری ریخته انگار علی بر سر تو چه کنم گریه کنم یا بدنت را ببرم پدرت خورده به حال چه کنم در بر تو نیزه افتاده به جانت به گمانم بابا که چنین در هم و بر هم شده بال و پر تو زخم پهلوی تو انگار نفس گیر شده فرق کرده ست چرا زمزمه ی آخر تو سرِ پیری به من و گریه ی من می خندند هلهله می کند این قافله دور و برِ تو من که مَردم غم تو زار و زمین گیرم کرد چه کند با غم تو، خواهر تو، مادر تو وحید محمدی @aleyasein
﷽ مناجات و گریز به روضه حضرت علی اکبر ع دست من را ول نکن، دنیا خرابم می کند در هیاهو، زیر دست و پا خرابم می کند بین هیئت، وقت روضه گرم تسبیح توام دور از گرمای تو، سرما خرابم می کند غیبت و تهمت شده کارم حواسم نیست که آخرش این حرف ها، یکجا خرابم می کند جرم هایم را که تو می بخشی و خط می زنی آه، پیش چشم تو امّا خرابم می کند اشک هایم را بگیر و معصیت ها را ببخش شرم این بار گنه، فردا خرابم می کند دل پریشانم از اینکه معصیت های زیاد پیش چشم حضرت زهرا خرابم می کند دست من را بین دست مهدی زهرا گذار هرکسی غیر از خود آقا خرابم می کند قصه ی لب تشنگی و آب، آبم می کند روضه ی بی دستیِ سقا خرابم می کند های هایِ گریه ی جانسوز آقایم حسین بر سر نعش گل لیلا خرابم می کند وحید محمدی @aleyasein
﷽ شب هشتم محرم شعر روضه حضرت علی اکبر ع موذن سحر کربلا علی اکبر برای پیری بابا عصا علی اکبر برو عزیز که این رفتن تو خواهد شد شروع غربت و اشک و عزا علی اکبر برو که آب بنوشی ز دست های خودت برو به سوی رسول خدا علی اکبر برو ولی به من پیرمرد رحمی کن ببین تو موی سپید مرا، علی اکبر قدم بزن که ببینم جمال دلجویت سپس برو به دل اشقیا علی اکبر مقابل پدرت می روی به قربانگاه به سمت لشکری از گرگ ها علی اکبر دلم برای تو خیلی به شور افتاده خدا کند نشود کوچه وا ... علی اکبر خدا کند نرود پیکر مطهر تو میان کوچهءشان زیر پا علی اکبر خدا کند که اگر هم زدند با نیزه به پهلویت نخورد بی هوا علی اکبر خدا کند نشود تکه های پیکر تو به روی نیزهءشان جابجا علی اکبر خدا کند که نپاشد ز هم تنت بابا خدا کند که همین یک عبا ... علی اکبر وحید محمدی @aleyasein
﷽ شب هشتم محرم شعر روضه حضرت علی اکبر ع این پاره پاره پیکر تو می کشد مرا بال سفید پرپر تو می کشد مرا قربان روی خونی پیغمبری تو این داغ چون پیمبر تو می کشد مرا ای آیه آیه سوره ی طه اذان بگو بابا سکوت آخر تو می کشد مرا  این زخم روی پهلوی در هم شکسته ات فرق شکسته ی سر تو می کشد مرا عمّه ز خیمه آمده برخیز ای علی این صحنه در برابر تو می کشد مرا حالا جواب زحمت لیلا چه می شود فکر جواب مادر تو می کشد مرا اینک چه گویم از تو به اهل حرم علی حتماً سوال خواهر تو می کشد مرا قطعه به قطعه روی عبا چیده ام تو را این قطعه های دیگر تو می کشد مرا وحید محمدی @aleyasein
﷽ شعر مناجات گریز به روضه حضرت علی اکبر ع گریه برای توست که رحمت میاورد دست کریم توست سخاوت میاورد با تو به خیر عاقبتم ختم می شود این اشک هاست رزق شهادت میاورد از لطف توست اینکه نمک گیر روضه ایم لطف شما همیشه محبّت میاورد بیهوده اند در پی این شرق و غرب ها این مکتب شماست که عزّت میاورد من آبرو نداشتم آقا، بدون شک زهرا مرا همیشه به هیئت میاورد این لطف بی نهایت تو مُزد نوکریست این نوکری همیشه سعادت میاورد ما غیر کربلای تو حاجت نداشتیم عالم به کربلای تو حاجت میاورد مثل علیِّ اکبر تو زخم می خورد آن کس که سر به پای ولایت میاورد تا اینکه برد نام علی را، همه زدند نام علی و فاطمه غربت میاورد باید عبا برای تنش دست و پا کنی تا این تن جدا شده را جا بجا کنی وحید محمدی @aleyasein
یک جلوه است جلوه‌ی اعظم فقط علیست یک معنی است معنی خاتم فقط علیست آیات کبریاییِ   لَیْسَ کَمِثْلِهِ آئینه خدای معظم فقط علیست شمس الحقِ علیست رسول خدا فقط صبح و شبِ پیمبرِ اکرم فقط علیست تا آخرین نَفَس به خودش تکیه داده است کوه است  قله است  مصمم فقط علیست اصلا بهانه‌ی نَفَس فاطمه است او اصلا بهانه‌ی همه عالم فقط علیست جبریل هم موذن ایوان طلای اوست بین نجف سلامِ خدا هم فقط علیست گفتند او خداست و گفتند او جداست باید که لال بود که مبهم فقط علیست آری بهشتِ شیعه تماشای مرتضاست آری برای کفر جهنم  فقط علیست اسلام را دلیل حیات است  یا حسین اسلام را سلوک مسلم فقط علیست هجده علی حسین به میدان روانه کرد یعنی که در میانِ بساطم فقط علیست حُسنِ شروع علی‌است و حُسنِ ختام هم اول علی و آخرِ آن هم فقط علیست در کربلا نخست علی اذن جنگ خواست یعنی برای رزم مقدم فقط علیست در پنجه تا که تیغِ دو دوم را گرفت گفت : قائم مقامِ ضربِ دمادم فقط علیست در ابتدا تمامِ عَلم‌هایشان شکست تا بنگرند صاحب پرچم فقط علیست طوری سپاه بهم ریخت ... هرکه دید فریاد زد که مرگِ مجسم فقط علیست حق داشت که حسین به دنبال او دوید تنها پیامِ ماه محرم فقط علیست ما با علی علی شب خود صبح می‌کنیم دنیا به کام ماست که عالم فقط علیست (حسن لطفی۴۰۱/۰۵/۱۴) @aleyasein
جز جلوه‌ی خود حضرت حیدر که ندارد مولا که یکی هست مکرر که ندارد یکبار نگفت است حسین اکبر و اصغر نام علی ای معرکه اصغر که ندارد حسن لطفی۴۰۱/۰۵/۱۴ @aleyasein
 پایین قدمهایم و شهزادِ حسینم علی ابن حسینم در کرببلا پنجره فولادِ حسینم علی ابن حسینم (حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۴) @aleyasein
یاعباس ادرکنی بیشه از سیطره‌ی شیر بهم ریخته بود لشگر از غیرتِ شمشیر بهم ریخته بود چشمهای غضب آلود  نَفَس می‌گیرد دشت از ضربِ نَفَس‌گیر بهم ریخته بود مثل این بود زمین لرزه به شام اُفتاده کوفه با نعره‌ی تکبیر بهم ریخته بود یک سوار آمده بود و همه رَم می‌کردند دشمن از صاعقه‌ی تیر  بهم ریخته بود مرتضی بود حسن بود ولی لب تشنه کربلا با دو سه تصویر بهم ریخته بود آب بر دامنِ او چنگ زد و گفت بنوش آب از غصه‌ی تقدیر بهم ریخته بود دست در آب فرو برد فرات آتش شد آب از سوز لبِ آبِ حیات آتش شد ناگهان داغ ، رقم خورد بمانَد بَعدَش  به زمین ماهِ حرم خورد بماند بَعدَش داد زد حرمله از دور چه چشمی دارد تیر را تا که زدم خورد بماند بَعدَش همه سر درد گرفتند میانِ خیمه به سر او که عَلَم خورد بماند بَعدَش آبرویش همه از مَشک چکید و بر مَشک خونِ آن دستِ قلم خورد بماند بَعدَش این عموجانِ حرم بود که هِی کم می‌شد قامتش زود بهم خورد بماند بَعدَش تا که اُفتاد زمین موقعِ مشعلها شد راهِ دشمن به حرم خورد بماند بَعدَش وایِ من دادِ حرم  دادِ حرم  در آمد یک برادر به سرِ چند برادر آمد خیز از خاک بگو تا کمرم را چه‌کنم تو که راحت شده‌ای من جگرم را چه‌کنم موقعِ آمدنم حال رُبابم بد بود بعد این وضع بگو که پسرم را چه‌کنم مادرم آمده اینجا که مرا جمع کند پدرم از نجف آمد  پدرم را چه‌کنم پا مکش رویِ زمین دشت نگاهت نکند جانِ من هلهله‌ی دور و برم را چه‌کنم از رشیدیِ تو در راه کمی ریخته است بازویت را چه‌کنم چشمِ ترم را چه‌کنم مَشک اُفتاده ، زمین پُر شده ،  سر پاشیده یک نفر هستم صد درد سرم را چه‌کنم قطعه قطعه شدی و قطعِ یقین می‌بیند از مدینه بخدا اُمِ‌بَنین می‌بیند سر کنار تو نَهَم یا به حرم سر بکشم که سرِ دخترکانم دو سه معجر بکشم قول دادی که بیایی و برایم بد شد حال شرمندگیِ مادر اصغر بکشم من بزرگ حرمم آب ندارم باید... پیشِ این قوم رَوَم منت لشگر بکشم َتا که زینب نرسیده به تماشای تنت زود باید به رویت چادر مادر بکشم به زمین دوخته‌ای مزرعه‌ی تیر شدی چند صد تیر چگونه همه از پَر بکشم وای خاصیت این  تیرِ سه‌شعبه این است باید از پشتِ سرت از طرف سر بکشم خورده‌ای تیر از اینسو و از آنسو پیداست این که بالایِ سرت تاب ندارد زهراست حسن لطفی @aleyasein
 آنكه از جمعِ امامان دو برادر دارد دلبری از همه‌یِ ما دو برابر دارد طرفی اُم‌ِبنين و طرفی فاطمه است كيست در بينِ عشيره كه دو مادر دارد لشكری زَهره ندارد كه نگاهش بکند خاصه وقتی که کنارش علی اکبر دارد چقدر بر رویِ پیشانیِ او می‌آید دستمالی که به سر حضرتِ حیدر دارد ایستاده به سرِ کعبه بخواند خُطبه تا بدانند که این طایفه منبر دارد علمش را بزند کرببلا چیزی نیست کعبه تا کوهِ اُحُد نیز تَرَک بردارد وقتِ صفین بزن چند قدم در میدان چشم بر تیغِ شما مالکِ‌اشتر دارد هر امامی که تو را دید دو دستت بوسید بوسه بر بازویِ تو لذّتِ دیگر دارد حق بده اینهمه اسفند برایت می‌سوخت قد و بالایِ تو در سایه دو دختر دارد مدحِ تو بود دلم از تب و تابش اُفتاد وای بر معجرِ زینب که رکابش اُفتاد * * علقمه موج شد عکسِ قمرش ریخت بِهَم دستش اُفتاد زمین بال و پَرَش ریخت بِهَم تاکه از گیسویِ او لخته‌یِ خون ریخت به مَشک گیسویِ دخترکِ منتظرش ریخت بِهَم تیر را با سرِ زانوش کِشید از چشمش حیف از آن چشم که مژگانِ تَرَش ریخت بِهَم خواهرش خورد زمین مادرِ اصغر غَش کرد او که اُفتاد زمین دور و بَرَش ریخت بِهَم قبل از آنیکه برادر بِرِسد بالینَش پدرش از نجف آمد ، پدرش ریخت بِهَم به سَرَش بود بیاید به سَرَش اُمِ بنین عوضش فاطمه تا دید سرش ، ریخت بِهَم کتف‌ها را که تکان داد حسین اُفتاد و... دست بگذاشت به رویِ کَمَرَش ریخت بِهَم خواست تا خیمه رسانَد بَغَلَش کرد ولی مادرش گفت به خیمه نَبَرش ریخت بِهَم نه فقط ضَربِ عمود آمد و اَبرو وا شد خورد بر فرقِ سرش پُشتِ سرش ریخت بِهَم به سرِ نیزه زِ پهلو سرش آویزان بود آه با سنگ زدند و گذرش ریخت بِهَم حسن لطفی @aleyasein
پاره‌به‌پاره رویِ زمین قرصِ ماه ریخت تا علقمه رسید ولی بینِ راه ریخت پا می‌شود دوباره زمین می‌خورد حسین دستِ خودش نبود که بی تکیه گاه ریخت یک دفعه ریخت حجم سرش تا عمود خورد با تیر هم تمام تنش گاه گاه ریخت تقصیر حرمله است که مویی سفید شد تقصیر حرمله است که چشمی سیاه ریخت خورده هزار تیر ولی دوهزار زخم در فرصت کمی به سرش یک سپاه ریخت یک فوج نیزه دار سوی قتلگاه رفت یک فوج بی حیا به سوی خیمه گاه ریخت آتش گرفت خیمه و یک حجمِ شعله ور بر روسریِ دخترکی بی گناه ریخت بر نیزه بود سایه یِ زینب ولی زَنی آتش زِ بام بر سر این سرپناه ریخت می خواست تا محاسن او را بهم زند اما به روی دخترکی اشتباه ریخت این سر به روی نیزه مبادا که کج شود عمه به نیزه بست ولی  بینِ راه ریخت حسن لطفی @aleyasein