#نشر_حداكثری
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️شخصی از آقا میپرسید: «آقا، شما از اینهمه توقف در حرم خسته نمیشوید؟»
▫️آقا فرمودند: «من خودم را در بهشت میبینم. چرا بیرون بیایم؟!»
▫️در عبادت به بالاتر از خودشان نگاه میکردند و واقعاً عمل خودشان برایشان جلب توجه نمیکرد.
📚 برگرفته از کتاب صحبت سالها
(مجموعه خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین حاج شیخ علی بهجت)
🌺🌺 الفائزون فی الجنه 🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/807796912C4807fca9a2
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره
🔸قبلتر محافظ یکی از مراجع بود.
🔹بعد از فوت آن مرجع، آمده بود بهاصرار که محافظ آقای بهجت بشود.
🔸خانوادۀ آقا هم قبول کردند و با خودش در میان گذاشتند.
🔹گفت: «آن وقت چه کسی میخواهد از آن محافظ، محافظت کند؟»
🔸گفتند: «خدا»
🔹گفت: «همان خدا، از من هم محافظت میکند.»
📚 به شیوه باران، ص٢۶
🌺🌺 الفائزون فی الجنه 🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/807796912C4807fca9a2
#امام_حسین #محرم
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️توی خانه جوجه داشتیم.
▫️از آن جوجههای بازیگوشِ پُر سروصدا.
▫️همۀ روز حواسش به آب و غذایشان بود.
▫️شب که میشد،
▫️دلواپس گرما و سرمایشان...
▫️میپرسید: «رویشان را پوشاندید؟ سردشان نشود یکوقت!»
▫️میگفتم: «پوشاندیم.»
▫️باز انگار مطمئن نمیشد،
▫️پا میشد میرفت سر میزد تا مطمئن شود.
📚 به شیوه باران، ص٣٢
🌺 الفائزون فی الجنه 🌺
https://eitaa.com/joinchat/807796912C4807fca9a2
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
🔸صورتش پر از خاک بود.خیلی از بچهها شهید شده بودند. امید به پیروزی نداشت و این را باید از بقیه مخفی میکرد. همه، حواسشان به او بود. فرماندۀ لشکر بود. رفت توی سنگر، گوشی را برداشت.
*
🔹هنوز خوابم نبرده بود. به عقربههای ساعت خیره شده بودم. تلفن زنگ زد. این وقت شب؟! گوشی را برداشتم. صیاد شیرازی بود.
🔸میگفت: «عملیات گره خورده و اگر ادامه بدهیم، بهضرر ماست!»
🔹اول با امام قدسسره تماس گرفته بود. ایشان فرموده بودند: «تلفن بزنید به آقای بهجت، بگویید دعا کنند.» به آقا گفتیم؛ گفتند: «بگویید دعا کردهام!»
*
🔸با حیرت بهمیدان نبرد خیره شده بود، باورش نمیشد!
🔹دشمن داشت از چیزی فرار میکرد...
📚 این بهشت، آن بهشت، ص٣۴
🌺 الفائزون فی الجنه 🌺
https://eitaa.com/joinchat/807796912C4807fca9a2
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️آقا بعد از تجدید وضو، مثل همیشه در بین راهرفتن، مشغول خواندن نماز نافله شدند
▫️احساس کردم در صدایشان لرزشی هست
▫️سرم را به سمتشان چرخاندم
▫️همانطورکه سرشان پایین بود و نماز میخواندند
▫️مثل ابر بهار از چشمهایشان اشک میبارید
▫️ترسیدم
▫️نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است؟
▫️تا نمازشان تمام بشود، دلم هزار راه رفت
▫️بعد از نماز، آقا زیر لب گفتند: «اینها چه کردند با دختر پیغمبر...؟»
▫️و باز اشک بود که از محاسن سفید روی زمین فرو میریخت...
📚 در خانه اگر کس است، ص۵٩
@alfaezoon
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️ روضهخوان از مصائب کربلا میخواند.
▫️ بندۀ خدایی هم از تهران آمده بود؛
▫️ نشسته بود کنار آقا
▫️ و زیر لب مدام به روضه اشکال میگرفت.
▫️ میگفت: «اینجا را دارد اشتباه میگوید... اینطور که میگوید، نبوده»؛
▫️ آقای بهجت سر بلند کرد و گفت: «چی میگی آقا؟! از این بدتر کردند! بدتر هم کردند...»
📚 به شیوه باران، ص۴٧
🌺🌺 حدیث و حکمت (الفائزون)
https://eitaa.com/joinchat/807796912C4807fca9a2
#فاطمیه
#حدیث
#مسلمانی
#نشر_حداكثری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️صبح جمعه، وقتی مجلس روضه در خانه برگزار میشد، همان جلوی در مینشست.
▫️هر کس وارد میشد جلوی پای او میایستاد و با خوشرویی از او
استقبال میکرد؛ فرقی نداشت چه کسی باشد.
▫️اگر کودک بود، برایش دعایی میخواند و نوازشش میکرد.
▫️گاه میگفت روضۀ علیاصغر علیهالسلام بخوانند.
▫️یک روز جمعه، در بین روضه در باز شد،
▫️آقا برخاست و دست بر سینه احترام گذاشت.
▫️نگاه که کردم کسی را ندیدم!
▫️تعجب کردم!
▫️آقا که نشست تازه متوجه شدم، کودکی وارد شده بود که به نظر بیش از ده سال نداشت.
📚 این بهشت، آن بهشت، ص۵٧
@alfaezoon
#حدیث
#مسلمانی
#نشر_حداكثری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج