ما از این دنیا میریم
اما سلامی که توی هر #زیارت_عاشورا
به آقا امام حسین دادیم یه حقیقت زندهس
و تا ابدیت
از قلبمون به سمتِ آقا امام حسین جاریست
و هرگز تموم و متوقف نمیشه!
«علَيكَ مِنّی سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ و بَقِی اللَّيلُ و النَّهار»
یعنی همین.
@maae_maein
@alfavayedolkoronaieh
هدایت شده از تنها علاج
#روایت_روضه
چای بعد روضه آب زندگیست
خضر گویا اهل هیأت بوده است...
#خادم_ارباب_کیست؟
#چای_روضه_دم
#چگونه_سر_سفره_تربیت_شویم؟
#زیر_خیمه_حسین
@m_ali_jafari
@tanhaelaj
هدایت شده از تنها علاج
🔰«با روضه» مهربانترین شویم!
🔹بعد روضه #سهساله امام حسین، باباها مهربانتر میشوند و رفتارشان بهتر میشود، بعد روضه جناب رباب، مادرها و به همین ترتیب کربلا برای هرکسی روضهای برای بااخلاقتر شدن دارد...
روضه یک تمرین مهربان شدن است؛ به شرطی که تجسم کنید.
https://virasty.com/tanhaelaj/1720458900399105761
#ویراستی
@tanhaelaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمه بیا گمشده پیدا شده
کنج خرابه شب یلدا شده
آمده بابا ، از پی دختر
الله اکبر ؛ الله اکبر
@EhsanStudio
@alfavayedolkoronaieh
وقتی یکی ازَمون میپرسه حالتون چطوره:
@sharaboabrisham
@alfavayedolkoronaieh
ولی من اگر روضهخوان بودم، شب سوم بجای خرابه و خاطرهی آن شبِ سیاه یا بجای صحبت از اربعین و بازگشت اسرا، دل و هوش مستمعهایم را یک جای دیگر میبردم!
درست است قرارِ روضهخوانها برای شب سوم روضهی سه سالهی حسین است، اما خب قرار نیست که همیشه دلها را برداریم و ببریم گوشهی خرابه و از آنجایی شروع کنیم که بچه با گریه از خواب پریده، خواب بابا را دیده و حالا دیگر هیچ چیز حتی گرمای آغوشِ زینب هم آرامَش نمیکرده، رقیه فقط یک چیز میخواسته و آن هم فقط بابا بوده.
من دیگر اینها را تعریف نمیکردم که گریهی آن شبِ رقیه با تمام گریههای دیگرش فرق میکرده و جوری سر و صدا راه انداخته که صدایش تا کاخ هم رسیده، مثلا من نمیگفتم با عقل جور درنمیآید که خرابهای نزدیک کاخی باشد، حتما فاصله بوده، آخر کدام شاهی بغل کاخش خرابه نگه میدارد؟ حتما دورتر بوده ولی خب گریههای این بچه جوری بوده که صدا تا خود کاخ رسیده و یزیدِ مست را از خواب بیدار کرده و از ندیمهها شنیده که دختر حسین بهانهی پدرش را گرفته، بعد هم بیاعتنا و سرد گفته: خب پدرش را به او بدهید و صورت نحسش را در بالش پرش فروبرده تا دوباره بخوابد...
خب اینها را که دیگر همه تعریف میکنند.
قرار نیست من هم بگویم سر را که آوردند و رقیه بعد از آنهمه دلتنگی بالاخره بابا را در دامن گرفت چطور روضهخوانی راه انداخته و تمام کاروان را گریانده، برای مستمعها نمیگفتم که رقیه وقتی نشسته بالای تشت همانطور که گریه میکرده یک غزل مفصلی برای بابا سروده:
بابا! چه کسی صورتت را با خون سرت رنگین کرده؟!
بابا! چه کسی رگهای گلویت را بریده؟!
بابا! چه کسی محاسن تو را خونین کرده است؟!
بابا! چه کسی در این کودکی یتیمم کرده است؟!
بابا! پس از تو چه کسی اشک از چشمهای اشکبار پاک کند؟!
بابا! پس از تو چه کسی بانوان را در پناه خود گیرد؟!
بابا! پس از تو چه کسی یتیمان را پرستاری کند؟!
بابا! این چه سفری بود که بین سرو تنت جدایی انداخت؟!
وای بر خواری پس از تو...
وای از غریبی...
کاش پیش از این روز کور میشدم...
کاش چهره در خاک میبردم و محاسن تو را غرق خون نمیدیدم...
خب من اگر روضهخوان بودم هیچ کدام از اینها را نمیگفتم، حتی از اربعین و رسیدن زینب بالای قبر حسین هم نمیخواندم، از حالی که شبیهش را فقط در پدرش سراغ داریم وقتی آمده بود بالای قبر، تا امانت پیغمبر را تحویل بدهد، خب آنجا علیِ امانتدار، علیِ غیور، علیِ مَرد، خیلی فروریخته، خیلی شکسته خیلی از روی صاحب امانت خجالت کشیده، حالا اینجا هم زینب به همان حال پدر دچار شده، البته علی لااقل یک امانت شکسته داشته که تحویل بدهد، زینب همان شکستهها را هم نتوانسته که بیاورد... من از حال زینب در آن ساعت هم نمیخواندم....
من اگر روضهخوان بودم مثل امشبی اول از همه آه بلندی میکشیدم و مجلسم را با همان آه به هم میریختم و فرصت میدادم مردم با آه کشیدنهای پیدرپی اشک بریزند بی آنکه بفهمند آن آه دقیقا ریشه در کجای مصیبت دارد.
خوب که آهها دم گرفت یک مرتبه بی مقدمه میزدم توی صورتم و رو به آدمها میگفتم: خب مگر اینها چهل منزل سرها را نگردانده بودند؟ مگر سرها روی نیزهها نبوده؟ مگر نیزهدارها با سرها جگر کاروان را نمیسوزاندند؟
خب پس چطوری سر را که میآورند این بچه انگار یکباره با سر مواجه شده؟ انگار دفعهی اول است که میبیندش؟ از غزلی که برای بابا خوانده معلوم است تا آن لحظه سر را ندیده، اصلا از اینکه از دیدن سر دق کرده و جان داده معلوم است قبلتَرَش سر را ندیده، برای این بچه دیدنِ سر خیلی تازگی داشته، آنقدر تازه که وقتی دیده خیلی یکه خورده آنقدر که افتاده و مُرده!
بعد صدایم را بالا میبردم و با گریه میگفتم: یک نفر فقط به من بگوید زینب چطور این بچهها را مدیریت کرده؟ چطور چهل منزل نگذاشته که چشم بچهها آنجایی که نباید برود؟ یک نفر بگوید لازمهی این ندیدن چه مقدار تکاپوی زینب است؟! واقعا این مسئله چه اندازه مدیریتِ یک زنِ داغدار را میطلبد؟ یعنی زینب چقدر تمام مسیر حواسش بوده که حواس بچهها را سمت دیگر ببرد؟ چقدر بین نیزهها و بچهها در رفت و شد بوده که هر سمتی نیزههاست، بچهها را سمت دیگر ببرد...
من اگر روضهخوان بودم امشب مردم را بیشتر از هر شب دیگری برای زینب میگریاندم، برای آن حجم از جانگذاشتنش برای دانهدانه بچههای حرم، برای آن حجم از پناه بودنش برای دانهدانه زنهای حرم...
آخر هم رو به مردم میگفتم امشب روضه ندارم، فقط بروید در یک خلوتی فکر کنید زینب این حدود هشتاد زن و بچه را چطور از آنهمه حادثه گذرانده، مگر یک زن چقدر میتواند بزرگ باشد؟ چقدر امن؟ چقدر پناهِ همه؟
امشب بروید و فقط بر آنهمه زحتمهای زینب بگریید...
✍ملیحه سادات مهدوی
اجر این نوشته و اشکی که بواسطهی این سطور از چشمی فروغلطد تقدیم به بهجت قلب پیغمبر، بانو خدیجهی کبری که بر ما حقِ حیات و هدایت دارد🌱
@sharaboabrisham
PorsemanAshoraei2.apk
8.5M
📘 نرم افزار پرسمان عاشورایی
⭕️ ویژه محرم
✅ پاسخ به ۱۸۵ شبهه رایج از منابع معتبر
کاری از معاونت فرهنگی سازمان اوقاف
🔻بخش ها:
- مبانی و اندیشه
- هدف قیام
- وقایع کربلا
- اشخاص و گروه ها
- احکام شرعی
- عزاداری
- پس از عاشورا
- با کاروان تا کربلا
📌 نرمافزار ارزشمندیست.لطفا به دیگران هم معرفی بفرمایید
@jahad_tabein
@alfavayedolkoronaieh
هدایت شده از تنها علاج
🔰هر که فهمش بیش اشکش بیشتر
🔻تعریف
کنایه از اینکه ثمره معرفت باید محبت باشد.
🔻پیشینه
از «هرکه بامش بیش برفش بیشتر» الهام گرفته است.
🔻ریشه معنوی
اگر کسی علمش بیشتر شد و تواضع و انکسار و رقت قلبش افزوده نشد باید در علمش شک کند؛ چراکه رهاورد علم باید حالاتی مانند حسن خلق و عبادت و اخلاص و حلم و معرفه الله و تواضع و... باشد.
🔻کاربرد
برای دعوت به فهم بیشتر برای اشک بیشتر. برای آنان که میخواهند رزق اشک بیشتری داشته باشند راهی برای اشک چشمگیر نشانشان میدهد. گریه با معرفت هم سوزش بیشتر است و هم اشکش. شناخت مقام امام باعث میشود روضه بهتر درک شود. وقتی توجه به این مطلب باشد که امام سبب متّصل بین زمین و آسمان است و «بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى» و«لَوْ لَا الحُجَّة لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا» و... آن وقت یک دهن کجی به ایشان هم یک روضه مکشوف است...
🔻نقد/ پیشنهاد/ مثلهای مشابه
مثل را به این صورت هم میتوان ذکر کرد که «هرکه اشکش بیش فهمش بیشتر» البته نه همیشه، یا به تعبیر دقیقتر «بشرطها و شروطها»یش! هر چه صفای باطن انسان بیشتر باشد و دل آمادهتر باشد فهم هم رشد بیشتری خواهد یافت. اصلاً برای همین باید اهل اشک و روضه و هیئت بود! به تعبیر زیبای استاد پناهیان هیئت به انسان صفای دل میدهد و «صفای دل داشتن» مقدمه و لازمۀ «آموختن» است:
«چرا ما باید هیئت هفتگی داشته باشیم؟ چرا هر یک از ما باید مقیّد باشیم، عضویتی در یک هیئت- به عنوان مجلس هفتگی- در زندگی خودمان و برنامههای معنوی خودمان ثبت کنیم؟
هربار که آموزشی از معارف دینی دریافت میکنید، باید تا دفعۀ بعد یک فرصتی برای تفکر، برای عمل و تجربه وجود داشته باشد، تا-آن معرفت- در جان شما تثبیت شود، و در هفتۀ بعد قطعۀ دیگری را دریافت کنید. و اگر این هفتهای یکبار، فاصلهاش زیاد شود و مثلاً به ماهی یکبار تبدیل شود، طبیعتاً باز این فاصله آسیبهای فراوانی خواهد داشت و ذهن انسان انسجام مطلب را از دست میدهد. (پیامبر اکرم(ص): وای بر هر مسلمانى که در هفته یک روز را قرار ندهد که در آن روز، امر دین و آئین خود را بفهمد و بیاموزد، و از معارف دین خویش پرسش نماید. )
چرا این آموزش باید در هیئت اتفاق بیفتد؟ چون امیرالمؤمنین(ع) در نامۀ سیویکم نهجالبلاغه فرمودند: جوان من! اگر قلبت صفا دارد، حرفهای من را بخوان. هیئت به انسان صفای دل میدهد و «صفای دل داشتن» مقدمه و لازمۀ آموختن است.
این صفا از نور اهلبیت(ع) آغاز میشود تا انگیزۀ آدمهایی که با انگیزۀ مخلصانه-بدون نام و نان، بدون نمرهگرفتن و حقوق دریافتکردن- در این جلسه شرکت میکنند. نور آدمها در این جلسه بالاست! نام اهلبیت(ع) در چنین جلسهای معنویت را افزایش میدهد! وقتی آدم میتواند در هیئت، مطلبی را دریافت بکند، چرا باید این آموختن را در فضایی غیر از هیئت انجام بدهد؟! جایی که روضه هست، میشود حرف علمی زد، چون پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: هر کسی بچههای من، اهلبیت(ع) من را دوست داشته باشد، خدا به او حکمت میدهد.
من وقتی میتوانم در جمع مؤمنان - که عزادار اباعبداللهالحسین(ع) هستند - بروم و از نور آنها استفاده کنم، چرا پای تلویزیون بنشینم؟ این حرفها معنا ندارد! بله، ما مینشینیم پای تلویزیون و استفاده میکنیم. ولی آن نوری که در جلسه هست، و آن نوری که در قدمهای خودِ شما هست [جای دیگر نیست] شما وقتی حرکت میکنی، تولید نور میکنی. اینها همه محفلی را برای هیئت تشکیل میدهند. هیئت به انسان صفای دل میدهد و صفای دل داشتن مقدمه و لازمۀ آموختن است.»
مثل مشابه: «هرکه شوقش بیش، اشکش بیشتر»
📚 #احلی_من_المثل
#حجت_الاسلام_علوی
#نشر_سدید
@tanhaelaj