📸خاطرات #خود_نگاشت همسر امام
♨️ عفت سوزی رضا شاهی بهنام مبارزه با کهنه پرستی
🔸 ما در زمان بیحجابی، اول چادر را دو قسمت کردیم یک قسمت عبارت بود از یک دامن گشاد و قسمت دیگر را روسری بزرگی که از دستهامان بلندتر بود تشکیل میداد. با این وضع برای دوری از نامحرم هر ششماه یک مرتبه آنهم سحر میرفتیم حرم، ماهی یکبار آن هم شب، میهمانی، هفتهای یک بار حمام... نزدیک سحر بود که از صحن بیرون آمدم، گوشه خیابان مردم را جمع دیدم دانستم که قضیه چادر است البته خیابان نبود کوچه بزرگی بود که خیابان ارم فعلی شد. رفتم جلو زنی را دیدم که شالگردن پشمی قهوهای دو سه متری در سر داشت ... (زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص ۱۶۴)
@Bonyadtarikh
@alfavayedolkoronaieh🌱
📸 خاطرات #خود_نگاشت همسر امام
♨️ تا پای جان در مقابل کشف حجاب رضاخانی
🔹پاسبانی یک سر شالگردن را گرفته بود و زن بیچاره را به خاک میکشید. صورت زن سیاه شده بود. یک عده نامردان مردنما اطراف او ایستاده بودند و تنها تماشاگر معرکه بودند. به یکی از آنها گفتم: میترسم خود گرفتار پاسبان شوم شما را بهخدا بروید شالگردن را از دست این قداره بند بگیرید. این شیر زن دارد خفه میشد، بیغیرتی بس است پاسبان متوجه من شد و من فرار کردم زیرا حتماً نوبت خودم میشد ... نامردها ایستاده بودند، پاسبان با زن دست بهگریبان بود و زن مقاومت میکرد و این داستان هر روز در خیابانها و کوچهها تکرار میشد ...(زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص ۱۶۵)
@Bonyadtarikh
@alfavayedolkoronaieh🌱
📸 خاطرات #خود_نگاشت همسر امام
♨️ سفر زیارتی مشهد
🔹...سال پانزدهم ازدواجمان بود.. آقا گفت خوبست بقیه سفر را برویم مشهد. عاشق مسافرت بودم در حقیقت در سفر جان تازه میگرفتم، بیابان اعصاب سوختهام را زنده میکرد، هنوز هم تتمهاش باقی است، خوش سفر هم بودم با میل قبول کردم آقا هم در سفر خیلی خوش اخلاقتر و خوش رفتارتر از حضر بود. دارای 6 اولاد بودیم، دو پسر و چهار دختر.
🔸با شرکت مسافربری جهانگردی عازم مشهد شدیم در مشهد خانهای بسیار بسیار کوچک در اول خیابان تهران ( حالا دیگر از آن خبری نیست و داخل در میدان اطراف صحن شده است ) اجاره کردیم، خانهای با یک اتاق و یک زیرزمین بود ... دو ماه در مشهد ماندیم، الحمدالله خوش گذشت.
البته مثل زندگانی قم اوضاع را با اقتصاد کامل میگذراندیم، از سوغاتی هم خبری نبود ... (زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص166)
@Bonyadtarikh
@alfavayedolkoronaieh🌱
📸خاطرات #خود_نگاشت همسر امام
♨️ فرق زمستان و تابستان ما یک کوزه بود
🔹تابستان قم خیلی گرمتر از حالا بود.. تابستانها در زیرزمین هم نمیشد زندگی کرد. آقا همیشه میگفت قم مثل سکنجبین داغ است و این آخریها که نجف بودیم میگفت درست است که هوای نجف گرمتر است ولی مثل آب داغ است و معلوم است شربت داغ سوزندگیاش خیلی بیشتر از آب داغ است. آخر، ما که چیزی نداشتیم تا بشود در پناه آن گرمای قم را تحمل کرد.
🔸فرق زمستانهای ما باتابستانهای ما در یک کوزه خلاصه میشد که اول مصطفی و بعد احمد از آبانبار محل آب میآوردند گر چه این اواخر یک فلاکس تهیه کرده بودیم. آقا که از قیطریه به قم آمدند [آزادی از حبس و حصر سال ۱۳۴۳]صاحب یخچال شدیم. آنهم کسی هدیه داده بود ...(زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام )ص167)
@Bonyadtarikh
📸خاطرات #خود_نگاشت همسر امام (۳۹)
♨️ بیماری آقا و بیخوابی من
🔹سال۳۲ که سال سقوط مرحوم دکتر مصدق بود و در این سال امام مبتلا به بیماری شدید و پرخطری شدند، بیماری بود که انگشت پای راستش سرد و بیحس میشد و بهتدریج بالا میآمد، به چشم که میرسید سردرد شدید میگرفت که استفراغ و تهوع را بهدنبال داشت.
🔸بیست روز در اصفهان پیش دکتر نفیسی معالجه کرد و نتیجه نگرفت تا اینکه مرحوم اشراقی، که خدایش رحمت کند، تازه یکسال بود که داماد ما شده بود با دخترمان صدیقه به اصفهان آمدند. او وقتی آقا را بدین حال دید با ایشان آمدند تهران، منزل پدرم و پیش دکتر سمیعی معالجه را شروع کرد. ما در اصفهان ماندیم، زمانی معلوم شد ایشان باید مدتی در تهران برای معالجه بماند، آقای اشراقی آمد اصفهان و ما را آورد تهران. الحمدالله حالشان خوب شد در مدتی که آقا بیمار بود، بسیار نگران بودم و کمتر شبها خوابم میبرد.(زندگینامه بانو خدیجه ثقفی(همسر امام) ص169-168
@Bonyadtarikh
@alfavayedolkoronaieh🌱