✔️ دقیقا کجا ؟!
۱. مشهد ؛ کانون مناقشات اخیر
۲. حرم مطهر ؛ کانون توجهات
۳. ورود سلاح سرد علی رغم تفتیشات
۴. انتخاب سه نفر آخوند
۵. در صحن و زاویه ای که بیشترین فاصله به عوامل انتظامی و تیم پزشکی و آمبولانس دارد
۶. مثل همیشه شلوغ نیست و ریسک عملیات را بالاتر میبرد
✔️ ضارب کیست ؟
۱. یک نوجوان!
۲. حدودا پانزده ساله
۳. که بلد است در کمتر از بیست ثانیه، سه نفر را با چاقو بزند و در برود
۴. نه تنها در چهره اش ندامت نیست، بلکه ترس هم نیست و وسط مشت و لگد مردم، تا بتواند از خود دفاع هم میکند
۵. از محله ای که عده ای در آن برای پیروزی طالبان جشن گرفته بودند
۶. تنها و بی کس هم نیست و حداقل چهار نفر در دو ساعت اول پس از عملیات، مظنون تشخیص داده شده و دستگیر میشوند.
✔️ با چه وسیله ای؟
چاقویی نسبتا بزرگ و منقش به ذکر که در کلیپ های گروه های تکفیری از آن برای ذبح افراد بیگناه استفاده میشود.
و نکات دیگر ...
👈اولا قطعا این عملیات، کور نبوده.
حتما نباید فرد خاصی از قبل نشان کرده باشند که بگوییم عملیات کور نبوده.
👈 ثانیا خیلی هم حساب شده بوده.
حداقل تیم برنامه ریز، در رصد و انتخاب لوکیشن و زمان، بد عمل نکرده.
👈 ثالثا نکات فرا متن زیادی در این شکل از عملیات وجود دارد.
هم از این طرف و ضعف های مشهود و غیر قابل انکار خودمان. (که بگذارید دهانمان بسته باشد.)
و هم از آن طرف و انتخاب آن نوع المان ها و این تیپ جک و جانوران.
برای شهید شدن وقت هست
کسی هم از کشته شدن در لباس مقدس روحانیت و سربازی امام عصر ارواحنا فداه نمیترسه
چه بی هوا بزنن
و چه درگیر بشیم
برای هر نوع پلن احتمالی آماده ایم
اما
#لطفا_ساده_نگذریم
حمله به روحانیت، چه شیعه و چه سنی، از معنا و مفهوم خاصی برخوردار شده و صرفا به دلخوری از وضع موجود و شر و ورهایی که لیبرال ها امروز در توییتر بافتند برنمیگردد.
ارواح مطهرشان شاد.🌷
همنشین با قرآن و عترت
و عرض تسلیت به خانواده های محترم معزّی و علما و روحانیت بزرگوار مشهد علی الخصوص نماینده محترم ولی فقیه و همچنین تولیت محترم آستان قدس.
#حدادپور_جهرمی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
@alfavayedolkoronaieh🌱
خیابان پر از ماشین های جورواجور بود. حس کرمِ اسنیک، بازی معروفِ گوشی های نوکیا را گرفته بودم از بس که از میانشان رد شدم. این صدمین باری است که امروز خودم را، بخاطر پوشیدن این کفش ها، ملامت کردم. پشت پایم زخم شده و سوزشش امانم را بریده است.
خودم را در پیاده رو پرت کردم و چند لحظه ای دستم را به دیوار گرفتم تا نفسی تازه کنم که چشمم به خانمی که روی سنگ فرش های پیاده رو ولو شده بود، افتاد. سرعتم را زیاد کردم شاید به کمک احتیاج داشته باشد. به دیوار تکیه داده، وقتی به او رسیدم گفت :" جان بچت، جان عزیزت، جان مادرت، کمکی به من بکن"
خانم جوانی به نظر می رسد اما چشم هایش را که نگاه کردم، انگار غم عالم در ان شناور است. بوی اسپند فضا را پر کرده و مدام دودش را در صورتم فوت میکند. در میان سرفه هایم گفتم:" صبر کن! فکر کنم یکم پول نقد دارم" ساکت شد و لبخند به لب، چشم هایش را به کیفم دوخت. هرچه گشتم پیدا نکردم یادم امد صبح پول تاکسی را نقدی حساب کردم. با چشمانی که شرمندگی از ان می بارید سرم را بلند کردم وگفتم: "پول نقد ندارم"
لبخند روی لب هایش ماسید و گفت:" خودت گفتی! سر حرفت بمون."
دلم در میان کوچه پس کوچه های ابو حمزه گم شد؛ نوای مناجات در گوشم پیچید:
اَللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُكَ حَقٌّ وَ وَعْدُكَ صِدْقٌ وَ اسْئَلُوا اَللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً وَ لَيْسَ مِنْ صِفَاتِكَ يَا سَيِّدِي أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِيَّهَ
خدايا تو گفتي و گفتارت بر حق، و وعده ات درست است[فرمودي: ]از فضل خدا بخواهيد كه خدا به شما مهربان است، اي آقاي من در شأن تو اين نيست كه دستور به درخواست دهي و از بخشش خودداري كني.
نگاهش کردم هنوز منتظر ایستاده بود. گفتم: " بیا جلو تر عابر بانک هست. برات پول نقد بگیرم"
چشم هایش جان گرفتند، دنبالم راهی شد.
✍🏻 نرجس خرمی
#طلبه_نوشت
#تولیدی
@tollabolkarimeh
@alfavayedolkoronaieh🌱