eitaa logo
از هر دری سخنی
536 دنبال‌کننده
25.7هزار عکس
8.6هزار ویدیو
454 فایل
آشفتگیه،بایدببخشید... ارتباط با مدیر @Behesht123
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تنها علاج
به نام خدای عالم اگر عباس باشی،آب نخوردن در اوج عطش به سادگی آب خوردن خواهد بود. اگر عباس باشی و در حسین ذوب شده باشی، مثل آب نخوردن،آب نخواهی خورد. #کربلا چه الگوی شگفتی است! آب نخوردن ساقی تشنه لبش هم حکایت ها دارد... اینجا انجام نداده ها هم الگو می آفریند. سالهاست در #روضه_سقا به این اتفاق به ظاهر کوتاه اما بلند و ژرف می اندیشم: درآن لحظه عطش نوش در جان زلال ساقی چه جریان داشت؟ راز عطش ساقی چه بود؟ #ابا_الفضل_العباس چگونه و با کدام منطق و الگو از آن انتخاب سربلند بیرون آمد؟ سهم ما ازاین انتخاب زلال چیست؟ چگونه در مواقع سخت تصمیم گیری،به برکت حضرت عباس روسپید باشیم؟ به راستی چه پشتوانه ای باید داشته باشی تا چنین هنرنمایی کنی؟ از انتخاب عاشورایی حضرت ساقی به انتخاب های خودمان هم نگاهی بیندازیم و ببینیم برای انتخاب درست به چه چیزهایی باید توجه داشته باشیم و چه لوازمی را ملتزم باشیم؟ 📚معرفی کتاب: عطش ساقی ✏نویسنده: حجت‌الاسلام والمسلمین #سید_علی_اصغر_علوی نشر:سدید #کتاب_فروشی_شهید_محمد_ابراهیم_همت #فروش_آنلاین_کتاب #خرید_آنلاین_کتاب #دوستداران_کتاب #عاشقان_کتاب #عاشق_کتاب #کتاب_یار_مهربان #کتاب #معرفی_کتاب #خریدکتاب #کتاب_فروشی #کتاب_خوان #کتابخوانی #کتاب_باز #کرم_کتاب #کتاب_بخوانیم 📚 @book_worm @tanhaelaj
بخش هایی از کتاب رهبر دارالعباده: داشت یواش می خزید پشت ستون مسجد ملا اسماعیل. پرسیدم: - آقای گران‌مایه! این چه‌کاری است؟! - حاج‌آقا را نمی‌بینی چقدر از دست مسئولین و کم‌کاری در ادارات عصبانی است؟! الآن است که پشت تریبون نماز جمعه چشمش بیفتد به من و شروع کند به بازخواست من که پس تو توی این شهر چه‌کاره‌ای؟ استاندار بدجوری از حاج‌آقا حساب می‌برد. ———————- اجازه نمی‌داد هیچ ملکی را به نامش سند بزنند. حتی منزل شخصی هم نداشت. عاقبت بازاری‌ها برایش خانه خریدند به پانصد هزار تومان و سند زد به نام پسر نه‌ساله‌اش محمدعلی. ———————— استاندار یزد بود ازلحاظ فکری طرف دار بنی‌صدر، آقای صدوقی گفتند: -شما باید از یزد بروید. اگر هم نرفتید خودم بیرونتان می‌کنم. ساعت یک‌شب چشمشان خوب نمی‌دید. به من گفتند: از توی دفترچه، شماره تلفن مهدوی کنی را برایم پیدا کن. شماره را برایشان گرفتم، آقای مهدوی کنی خواب بودند. حاج‌آقا گفتند: - بگویید کار واجبی دارم، بیدارشان کنند. تا آقای مهدوی کنی جواب دادند، حاج‌آقا گفتند: - من استاندار را پس فرستادم. خداحافظ. —————————-- شده بود خار چشم منافقین. از افغانستان می‌آمدند کمک مالی بگیرند برای خرید اسلحه علیه کمونیست‌ها. دیدش بین‌المللی بود. —————————-- رفته بودند مشهد؛ با آیت‌الله مدنی و دستغیب. دعایشان این بود که هر سه شهید شوند. شهید شدند؛ شهید محراب. @Farhangyazd @alfavayedolkoronaieh🌱