eitaa logo
از هر دری سخنی
578 دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
7.2هزار ویدیو
428 فایل
آشفتگیه،بایدببخشید... ارتباط با مدیر @Behesht123
مشاهده در ایتا
دانلود
صُحبت آینه لکاتبِها الفقیر صاحبِ الکتاب [شیخ بهاء الدّین محمّد العاملی] لَمّا أخَذَتْ مرآتَها یومَ لِقا کَیْ تَنْظُرَ مَا أورَثَ جَفنِي الأرَقا قالَتْ و یَدي في یَدِها مُوثَقَةٌ ماأطیَبَ عیشُ مَنْ لِمِثلي عَشِقا¹ ترجمه: هنگامی که آن معشوقه ،در روز دیدار آینه به دست گرفت تا بنگرد که چه چیزی به چشم من بی خوابی آورده است. در حالی که دست من در دستش گره بود گفت: چه نیکوست زندگی کسی به مثل من عاشق شده است. وقریبٌ منه هذا البیتُ الفارسی نظر در آینه کرد آن نگار و با خود گفت خوشا به حال دل عاشقی که دلبرش است این ____________ 1_این شعر لطیف را شیخ بهائی سروده و به خطّ مبارک خویش در مجموعه ای نگاشته است @adabvahekmat @alfavayedolkoronaieh🌱
🗓۱۰ بهمن ماه سال ۱۳۵۲ ش 🏴فوت نویسنده، مطیع الدوله 🏴روشفکرغربزده محمدحجازی 💠رهبرانقلاب ‼️سطح رمان‌نویسی روسیه و فرانسه بالاست. اما رمانهای ۷۰سال گذشته؛ از زمان حجازی و دیگران، میبینیم که واقعاً اینها بی‌هنرند. یعنی مایه‌هایی دارند؛ اما به هیچ وجه، قابل مقایسه‌ی با آنها که گفتیم، نیستند، البته رمانهای آل‌احمد با واقعیتها و آن سوز دل و آن انگیزه و ایمان، انصافا سرآمد رمانهای فارسی ماست والا دیگران که نوشتند، چیزی ننوشتند. آنچه در همه این احوال و اطوار حجازی وجود دارد، ضدیت با دین و اسلام است. این آقایان حالا شده‌اند پرچمدار داستان‌نویسی کشور! این تأسف آور نیست؟! کتاب «زیبا»ی حجازی را خوانده‌اید؟ این «زیبا»ی حجازی را اگر میخواهید بفهمید چیست، به خاطرات فردوست مراجعه کنید. من «زیبا»ی حجازی را سالها پیش خواندم و همین برداشت را داشتم. بعد که این کتاب خاطرات فرودست را خواندم، دیدم بله! این، چند جبهه است، که جبهه‌ی فرهنگی‌اش، همین محمد حجازی‌ها هستند که پشتش انگلیس است، فراماسونری است! الان هم کسانی پول CIA را میگیرند و علیه جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند! ۷۱/۴/۲۲ @Jahade_tabeini @alfavayedolkoronaieh🌱
🔶 مرا را اعدام می کنند. 📢 عزت الله مطهری {عزت شاهی} 🌀 در زندان کمیته مشترک بدبختی عمده من این بود که از این طرف، کسی را دستگیر می کردند و می آمد و حرف هایی می زد و من باید آن را با هزار زور و زحمت و تحمل شلاق درست می کردم. از آن طرف، یکی دیگر دستگیر می شد و مسائل جدیدی لو می رفت. هرچه قسم می خوردم به قرآن، به خدا که همه چیز را گفته ام، دوباره فردای آن قسم و آیه، کسی دیگر می آمد و قضایای تازه ای رو می شد. 🌀 من در شرایطی که داشتم، نمی گفتم حرفی ندارم بزنم، می گفتم یادم نیست. اگر چیزی هم باشد به یاد ندارم، بر سر همین دستگیری های مرتبط یا پیغامی که به حسین جنتی فرستاده بودم مرا تا سر حد مرگ زدند تا اینکه حسین زاده آمد، ضامنم شد. 🌀 گفت: مرا می شناسی؟ 🌀 گفتم: بله! 🌀 گفت: تو واقعاً حرف هایت را زده ای؟ 🌀 گفتم: بله به خدا! 🌀 گفت: به خدا و پیغمبر که اعتقاد نداری، قسم نخور، آنها اینجا نیستند تا اگر قسمت دروغ از آب درآمد از خودشان دفاع کنند، به جان من قسم بخور که تمام حرف هایت را زده ای، می دانی که اگر قَسمت دروغ از آب در آید چه کارت می کنم؟ 🌀 گفتم: بله. 🌀 با خود در آن حال و روز اندیشیدم که قسمی بخورم و خودم را از این شرایط مرگ آور نجات دهم تا بعد که کمی حالم بهتر شد، فکر کنم که چه باید بکنم. 🌀 گفتم: آقای حسین زاده به جان شما قسم من چيزی ندارم بگویم، هرچه هست گفته ام. 🌀 گفت: خیلی خب بازش کنید. 🌀 صبحانه نخورده بودم و بی حال بودم، یک استکان چای داغ و نصف لیوان شیر به من دادند. چند کلمه از حرف های گذشته ام را برایشان به تکرار نوشتم. 🌀 حسین زاده گفت: ببریدش! 🌀 فکر کردم که فعلا کاری به کارم نخواهند داشت و می توانم روی همان تخت بخوابم. ده دقیقه بیشتر طول نکشید که دوباره به سراغم آمدند که فلان فلان شده حالا به جان آقای حسین زاده قسم دروغ می خوری! مرا بردند و این بار مثلاً اعلامیه ای، چیزی رو کردند که تو در باره آن حرف نزدی، معلوم بود که همه این قضایا فیلم است، می خواستند مرا آزمایش کنند. 🌀 گفتم: یادم نیست! 🌀 حسین زاده هم آمد. همه آمدند که چه؟ که عزت به جان حسین زاده قسم دروغ خورده است. خلاصه ریختند روی سر من و کتکم زدند تا آنجا که آن مطلب یا اعلامیه را قبول کردم. کار که تمام شد، مرا به اتاق حسینی بردند. 🌀 حسینی گفت: عزت آن دفعه به جان حسین زاده قسم خوردی این دفعه به جان من قسم بخور. 🌀 گفتم: دیگر به جان هیچ کس قسم نمی خورم. آقای حسینی ببین! من نمی گویم که حرفی ندارم، ولی یادم نیست، خاطر جمع باشید من هیچ چیز یادم نیست. 🌀 حسینی که دید نمی خواهم حرف بزنم، بلافاصله همان جا از دیوار آویزانم کرد و شروع به شلاق زدن نمود، شلاق روی شلاق، زخم روی زخم. این صحنه ها زیاد تکرار می شد و بی محابا مرا می زدند. بیشتر بدنم زخم شده بود. گوشت ساق پایم گندیده و ریخته بود. برای پانسمان، پارچه ای را به اندازه پنج سانتی می بریدند، چرب می کردند و به صورت فتیله در زخم هایم فرو می بردند. 🌀 دیگر به کتک خوردن عادت کرده بودم، اگر چند روزی کتک نمی خوردم ناراحت می شدم، کاری می کردم که مرا بزنند. عملاً بازجویی ام تمام شده بود و دیگـر مدرکی نداشتند، اما از روی کینه و انتقام همچنان کتکم می زدند. می خواستند اعصابم را خرد کنند و به لحاظ روحی و روانی مرا به هم بریزند. 🌀 در سال قبل - ١٣٥٢ - بازجویم کمالی بود، او یک بار در شرایطی که پشت بند افتاده بودم بالای سرم آمد و گفت: عزت! تو سال گذشته دهان مرا سرویس کردی، آبرویم را بردی، حرف نزدی تا اینکه خودت هم به این وضع گرفتار شدی، می بینی! اینها تو را می کُشند، بیا کمک کن تا از چنگ اینها در بیاورمت و نجاتت دهم. حرفی بزن، چیزی بگو تا بهانه ای داشته باشم و پرونده ات را خودم بگیرم. 🌀 به اصطلاح داشت خرم می کرد، اما کور خوانده بود. گفتم: من چیزی ندارم، اینها هم که می گویند دروغ است. مرا می زنند تا مجبور شوم به دروغ، حرف هایی بگویم تا دلشان خوش باشد. آقای کمالی! از من گذشته، دیگر فایده ای ندارد مرا اعدام خواهند کرد. پس بگذار هرچه زودتر هر چه دلشان می خواهد بنویسند تا تکلیف من یکسره شود، خودم هم دیگر خسته شده ام. 🌀 بدین ترتیب ترفند کمالی هم نگرفت و دست از پا درازتر برگشت. ♻️ رضا عطارپور مجرد معروف به دکتر حسین‌ زاده، محمد علی شعبانی معروف به دکتر حسینی و فرج الله سیفی کمانگر معروف به کمالی از بازجویان ساواک در زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری بودند. 📙 خاطرات عزت شاهی، تدوین و تحقیق: محسن کاظمی، ناشر: شرکت انتشارات‌ سوره مهر، چاپ نوزدهم: ۱۳۹۰، ص ۳۱۱ - ۳۱۲ @khateratenghelab @alfavayedolkoronaieh🌱
هدایت شده از KHAMENEI.IR
هدایت شده از KHAMENEI.IR
هدایت شده از KHAMENEI.IR
هدایت شده از KHAMENEI.IR
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📲 | جملات برگزیده از بیانات رهبر انقلاب؛ قابل استفاده در شبکه‌های اجتماعی 💻 @Khamenei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 🌺🤲🏻🌺🤲🏻🌺🤲🏻🌺🤲🏻🌺 *مَا أَنَا بِأَعْصَى مَنْ عَصَاكَ فَغَفَرْتَ لَهُ ، وَ مَا أَنَا بِأَلْوَمِ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْكَ فَقَبِلْتَ مِنْهُ ، وَ مَا أَنَا بِأَظْلَمِ مَنْ تَابَ إِلَيْكَ فَعُدْتَ عَلَيْهِ* خدایا! !! من نه از گناهکارترین گناهکارانم که او را آمرزیده‌ای و نه از نکوهیده‌ترین کسانی که از پیشگاهت عذر خواسته‌اند و تو عذرشان را پذیرفته‌ای و نه از ستم‌کارترین کسانی که به سویت بازگشته‌اند و تو بازگشتشان را قبول کرده‌ای.(پس به درگاهت توبه میکنم) 📚 فراز ١١ از دعای ١٢ صحیفه سجادیه(برای توبه و استغفار) 🌺🤲🏻🌺🤲🏻🌺🤲🏻🌺🤲🏻🌺 سلام علیکم . صبح روز یکشنبه بخیر *یا ذالجلال و الاکرام* @alfavayedolkoronaieh🌱
📰صفحه اول روزنامه‌های یکشنبه 10 بهمن ۱۴۰۰ ادامه صفحات:👇 https://www.hawzahnews.com/photo/1004945 •┈┈••✾••┈┈• @HawzahNews @alfavayedolkoronaieh🌱
✅نقل همسر شهید نواب صفوی👇 بعد از افطار به آقا گفتم : دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک! فقط لبخندی زد! این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم! سحر برخاست، آبی نوشید! گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم! باز آقا لبخندی زد! بعد از نماز صبح هم گفتم! بعد از نماز ظهر هم گفتم! تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم! اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود : امشب افطارى نداریم؟ گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم، نیست! آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟! خندیدم و گفتم : صد البته که هست؛ رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا! هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند! طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در! آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا همه آمدند! سلام و تحیت و نشستند. آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند! من هم گفتم: بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست! رفتم و آوردم! آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند! در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم : برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند! الحمدلله آب در لوله‌ها هست فراوان! مرحوم نواب چیزی نگفت! یوسف رفت در را باز کرد، وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است! گفتم: این‌ها چیه؟! گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهراً امشب افطاری داشته‌اند، و به علتی مهمانی آنان به‌هم خورده است! آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت. من شرمنده و شرمسار! غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. ميل کردند و رفتند. آقا به من فرمود : یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چه‌قدر سر و صدا کردی؟! وقتی هم نعمت رسید چه‌قدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست! بعد فرمود: مشکل خیلی‌ها همین است؛ نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان! وقتِ نداشتن داد می‌زنند! وقتِ داشتن بخل و غفلت دارند! @tollabolkarimeh @alfavayedolkoronaieh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 هدف دشمن از جنگ اقتصادی فروپاشی اقتصاد ایران بود/ اگر در این سالها مسئولان دولتی همراهی بیشتری میکردند، وضعمان قطعاً بهتر بود 🔻 رهبر انقلاب در دیدار تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی: هدف دشمنان از این جنگ فروپاشی اقتصاد ایران بود، قصدشان این بود. حالا فروپاشی اقتصاد البته یک مقدمه بود، برای اینکه با نابودکردن اقتصاد ایران مردم را در مقابل نظام جمهوری اسلامی قرار بدهند و مقاصد سیاسی خباثت‌آمیز خودشان را از این طریق عمل کنند. 🔹 سنگر تولید و اقتصاد کشور بحمدالله زنده است، پابرجا است، آن لشکری که در مقابل دشمن ایستاد شماها بودید، افسران این دفاع مقدس کارآفرینان و مدیران شایسته‌ی اقتصادی بودند، رزمندگانش هم کارگران بودند، کارگران، رزمندگان با اخلاص و با صفای این میدان بودند همه‌ی شماها و همه‌ی فعالان اقتصادی در این افتخار شریکند، افتخار حفظ اقتصاد کشور. 🔺 به نظر من اگر در این سالها مسئولان دولتی همراهی بیشتری میکردند، رعایت بیشتری میکردند ما افتخارات بیشتری بدست می‌آوردیم، وضعمان از اینی که امروز هست قطعاً بهتر بود. ۱۴۰۰/۱۱/۱۰ 💻 @Khamenei_ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 دو کار ویژه‌ای که رهبر انقلاب برای مسئولان اقتصادی کشور مشخص کردند؛ تهیه نقشه راهبردی صنعت، مدیریت و هدایت متمرکز 🔻 رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی: یکی از مهمترین فوائد این جلسه این است که مسئولین کشور از زبان فعالان اقتصادی، مشکلات و موانع راه را بدون واسطه بشنوند‌. 🔹 دو کار اصلی بر عهده‌ی مسئولین است: اول، مسئله‌ی ایجاد یک نقشه‌ی راهبردی برای مجموع صنعت کشور و به خصوص بعضی از صنایع؛ دوم، مدیریت متمرکز، مدیریت و هدایت. 🔺 من با دخالت مسئولین دولت و دستگاههای دولتی در فعالیتهای اقتصادی موافق نیستم، اما با هدایت، نظارت و کمکشان موافقم. این کار باید حتماً انجام بگیرد. ۱۴۰۰/۱۱/۱۰ 💻 @Khamenei_ir