#نشر_حداکثری
🌀 جهاد یاری رسانی 🌀
📢 فراخوان نیروی جهادی برای #موج_دوم_کرونا در تهران 📢
📣 عرصه های خدمت:
🚑 همیار بیمار
⚰ غسالخانه
🏨 موکب سلامت
🏴 روضه های خانگی
📦 کمک مؤمنانه
📲 ثبت نام از طریق سایت #خانه_طلاب_جوان 🔻🔻🔻
www.khanetolab.ir
#قرارگاه_جهادگران_سلامت
☑️☑️ خانه طلاب جوان 🔻🔻
http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
پرچم امام حسن ع و بیمارستان امام حسین ع
از مجموعه روایتهای «موج دوم»
۸
🔻ما یک هیات داریم اسمش هیات امام حسن علیه السلام. یک هیات طلبگی و با صفا. سرود آخر هیاتمون این طور شروع میشه
تا که پر زدن بلد شدیم، پر زدیم و شمع ما حسن ع
هر کسی کنار سفره ای است، سفره دار جمع ما حسن ع
🔻وقتی زیر پرچم امام حس ع میروی هیات، یک احساس مبهم و عجیب داری. شاید چیزی شبیه احساس قاسم بن الحسن وقتی نامه پدر را برای عمویش امام حسین ع میبرد تا اذن شهادت بگیرد. اذن چشیدن عسل. احساس خوبی است شبیه این که وسط کربلا فریاد بزنی ان تنکرونی فانا ابن الحسن...
🔻یک سال دسته جمع رفته بودیم کربلا . وارد صحن امام حسین ع شدیم و سینه میزدیم. بعد از عزاداری نگاهم به سقف بالای سر بچه ها افتاد، دیدم زیر قبه ای نشسته ایم که داخلش دور تا دور، نوشته بود یا حسن مجتبی ع
و تو چه میدانی چه احساسی دارد زیر پرچم و سایه امام حسن ع بروی کربلا.
🔻امسال وقتی رهبر مان دستور داد که موج دوم کرونا را دریابید و موج دوم همدلی را دوباره ایجاد کنید، تصمیم گرفتیم هیات مان وارد بیمارستان شود. هر چقدر میتواند کمک به آن بیمارستان کند. از همراهی بیمارها تا روضه های خانگی برای خانواده هایشان تا تهیه آبمیوه و غذا و حتی کمک به مشکلات اقتصادی بیمارها. هر کاری به ذهنمان میرسد و میتوانیم، حتی تکریم دکترها وپرستارها و گاهی پرچم زدن و روضه خواندن برای بیمارها.
🔻طرحمان را برای حاج امیر والی، برادر مرحوم حاج عبدالله والی گفتیم. گفت من با مسوول یک بیمارستان صحبت میکنم. چه بیمارستانی؟
بیمارستان امام حسین ع در میدان امام حسین ع.
🔻حالا قرار است پرچم هیات امام حسن ع خود را در بیمارستان امام حسین ع بکوبیم. و تو چه میدانی امام حسنی هیات گرفتن در بیمارستان امام حسین ع چه مزه ای دارد.
چیزی شبیه فریادهای قاسم که ان تنکرونی فانا ابن الحسن....
🔻طرح جالبی است این طرح. این که هر هیات پشتیبان و معین یک بیمارستان شود. در تهران چندین هیات دیگر هم میشناسم که همین بنا را دارند. چه مزه ای دارد امسال عزاداری ها وقتی طعم نصرت ارباب میگیرد.
#هر_هیات_یک_خدمت
@ali_mahdiyan
هیاتی فعال است نه منفعل
🔻خیلی ها هیاتیها را در وضعیت انفعال و دفاع میپسندند. حال آنکه هیات و هیاتی در کانون حیات اسلام ایستاده، او همیشه همه عالم را منفعل کرده و منفعل میکند. او فریاد «ان جدی الحسین قتلوه عطشانا» را به همه عالم میرساند. هیاتی فعال است و نه منفعل.
🔻ما میفهمیم چرا رهبری فریاد زد موج دوم همدلی را ایجاد کنید. امروز بیش از هر زمان محتاج بروز قدرت واقعی مان هستیم. قدرت روابط ولایی حول پرچم اباعبدالله. این نصرت و خدمت دائمی مردم زمانیکه بروز میکند همه طرح های دشمن را به انفعال میکشد.
🔻در ایام عزای اباعبدالله باید «یا حسین» گویان ، وارد مبارزه شد. مبارزه ای از جنس «لبیک» به «هل من ناصر ینصرنی».
نکند پیامبر اکرم توبیخمان کند که «اتبکونه و لاتنصرونه»... یعنی «گریه میکنید و حال آنکه یاریش نمیکنید؟».
یاری او یاری مردم است یاری رهبر است و خنثی کردن نقشه دشمن. اگر نصرت امام و نصرت مردم که نصرت خدا است رخ دهد ، نتیجه اش ثبات قدم بیشتر مردم میشود و رهایی از دشمنیها. ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم.
🔻رفقای هیاتیم بیایید امسال هر هیات پرچم ارباب را بر سر در بیمارستانها و خانه نیازمندان بزند و عزاداری را گره بزند به خدمت و نصرت. خدمت کردن هیاتها که پرچمدارانند باعث خدمت و همدلی همه خواهد شد. و این هم شکست دشمن و هم بر ملا شدن ضعفها و نفاقها را باعث میشود.
🔻هر هیات میتواند یک خدمت الگو ساز و الهام بخش به دیگران را انتخاب کند. و چون خودش بلندگوی روایتگری اصحاب ارباب را به دست دارد همین خدمتها را ترویج هم بنماید و روایت کند. و به این ترتیب همه در «جنگ روایت» فعال تر خواهند شد تا بازوی تحریف دشمن را قطع کنند و این احساس فراگیر شود که حواس مان به هم هست. مراقب همدیگریم. این روابط ولایی به مدد ایام کربلا و شعار «همه جا کربلا است» ما را رویین تن میکند در مقابل دشمنان داخلی و خارجی.
دقیقا همین زمان که میخواهند منفعل باشیم باید فعال شویم.
#هر_هیئت_یک_خدمت
@ali_mahdiyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر سالکی به هیات تو پا گذاشته
فهمیده راه سیر الی الله دراز نیست.
بعد از هزار سال ببینید پرچمی
جز پرچم حسینیه در اهتزاز نیست
@ali_mahdiyan
آب هویج
از مجموعه روایتهای «موج دوم»
۹
🔻طرز تهیه آب هویج را بلدید؟ مواد مورد نیازش را میدانید که چیست؟
🔻بیمارهای کرونایی را از نزدیک ندیده اید شاید، ولی من دیده ام. گلوهایشان خشک میشود. زود تشنه شان میشود. سنهایشان معمولا بالا است و رویشان نمیشود درخواست آب کنند. توان هم ندارند با این تنگی نفس حرکت کنند. این یعنی خیلی تشنگی میکشند.
🔻و این برای هیاتی ها خیلی معنی دارد. اسم عطش را نیاورید. مخصوصا در محرم. تشنگی که میگویید، بلور دل بچه هیاتی ها میشکند.
🔻حالا طرز تهیه آب هویج مقوی که رفع عطش میکند. اول یک روضه دسته جمعی میگیریم. گریه میکنیم. دوم اینکه در دلمان عزم میکنیم که ما پایه ایم و باید پای کار بایستیم. حتی اگر مثل آقا هادی رفیقم مادرمان بیمار باشد، باز پای کار میایستیم. یا حتی اگر پول نداشته باشیم، به هر گرفتاری که هست، آبرویمان را کف دست میگیریم مثل بچه هایی که سر چهارراه پول جمع میکنند برای هیات، پول جمع میکنیم برای بیماران کرونایی.
🔻راستی یاد محمد مداح افتادم، طلبه آذری زبانی که در موج اول کرونا، آب میوه میگرفت برای بیماران و در همان حال به او خبر فوت همسر باردار و فرزندش را به او دادند و او به روی کسی نیاورد و فقط یک گوشه بیمارستان را پیدا کرد تا غریبانه گریه کند. یک آب هویج میبینید ولی روح این عمل صالح حیات بخشش کرده.
🔻حالا با رعایت همه پروتکلهای سخت گیرانه بیمارستان هویج ها را میشوییم. ضد عفونی میکنیم. ذکر میگوییم و آب هویج میگیریم. در ظروفی پاک میریزیم، و روی شیشه هایش مینویسیم:
بنوش به یاد ارباب
همین.
#هر_هیئت_یک_خدمت
@ali_mahdiyan
جهت مشارکت و کمک از طریق لینک زیر اقدام فرمایید.
https://www.payping.ir/@jahadimohebin
@ali_mahdiyan
شاعر هم شدیم
از مجموعه روایتهای «موج دوم»
۱۰
🔻یک هفته ای هست که بچه ها در بیمارستان امام حسین ع تهران مشغول به کار شده اند. هر روز صبح تا شب. اسم این بیمارستان دلهایمان را میلرزاند.
🔻با رفقا تصمیم گرفتیم از روز قبل محرم هر روز یک برنامه ویژه هیاتی هم داشته باشیم.
یکی از برنامه هایمان برنامه استقبال از محرم بود که روز قبل محرم انجام شد. قرار شد با بچه های هیات وارد حیاط بیمارستان شویم. با رعایت همه پروتکلها. برنامه ای حدود نیم ساعت داشته باشیم و بر گردیم.
🔻یکی از بچه ها پیشنهاد داد یک «دو دمه» بخوانیم. دو دمه همان ذکری است که دو دسته سینه زن تکرار میکنند و جواب میدهند. خیلی گشتیم اما دو دمه ای که به دلمان بچسبد پیدا نشد. آخر سر تصمیم گرفتیم خودمان دو دمه را بسراییم.
و این شد.
❤️ آمدم بهداری قرب حسین ع بن علی ع
هر کس اینجا میشود حاجت روا از زینب است
❤️ مرحبا بر آن پرستاری که از دلدادگی
وقت دارو دادنش گوید: شفا از زینب است
🔻یکی دیگر از طرحهای بچه ها این بود که در یک بنر هویت کاری که میکنیم را در قالب یک جمله تشریح کنیم. ما که انگار گرم شده بودیم در شعر گفتن ، تصمیم گرفتیم این دو بیت را هم به این منظور بگوییم، طوری که در بیت اولش جمله پویش مان یعنی #هر_هیئت_یک_خدمت هم تعبیه شده باشد. این دو بیتی را بر سر در ورودی بخشهای بیمارستان زدیم.
❤️
«هر» لحظه دلم هوای «هیات» دارد
«یک» سینه پر از مدال «خدمت» دارد
اینجا همه زیر سایه اربابیم
این خیمه مدافع سلامت دارد
🔻تجربه خوبی بود. چند تن از پرستارها و نیروهای خدماتی و مدیران استقبالمان آمدند.
روضه ای خواندیم و برای شفای بیماران دعا کردیم. حجله و عکس شهدای مدافع سلامت و پرچمها هم فضا را عوض کرده بود و همراه های بیماران هم به جمع هیاتیها اضافه شدند.
🔻دو دمه را همه تکرار میکردند و چه مزه ای داشت هیئت در کنار کسانی که رنج و دردهایشان ارتباطشان را با امام حسین بیشتر از هر زمانی کرده و همینطور در کنار جهادگرانی با نام مدافعان سلامت...
@ali_mahdiyan
رابطه بیماران بیمارستان با کوچه های اطراف
از مجموعه روایتهای «موج دوم»
۱۱
اینجا یکی از کوچه های اطراف بیمارستان امام حسین ع است.
تک تک خانه های کوچه را دعوت کردیم برای روضه در کوچه
خانمهایی میآمدند و خواهش میکردند بر سر در خانه شان پرچم بزنیم.
انواع و اقسام شربت ها برای جلسه از سمت خانه های کوچه میرسید و همینطور زیر انداز.
منبر و روضه مختصر و دعا برای تک تک بیماران کرونایی به اسم و فامیل شان.
خیلی ها آمدند بیرون توی کوچه نشستند. خیلی ها دم در خانه شان نشسته بودند بعضی هم از پنجره ها
و چه هیئتی شد.
چه لذتی داشت.....
.
.
#هر_هیئت_یک_خدمت
@ali_mahdiyan
مل مل
از مجموعه روایتهای«موج دوم»
۱۲
❤️ تا حالا داخل مهدکودک نرفته بودم. این اولین بارم بود. همیشه از اسم مهدکودک هم بدم میآمد. پیش خودم میگفتم چه معنی داره مادرها بچه های معصوم رو رها کنن. که چی بشه؟ بچه باید کنار مادرش باشه. تو آغوش گرم خانواده.
❤️اما این بار فرق میکرد. یک مهدکودک توی زیر زمین بیمارستان. بچه های کادر درمانی اونجا بودند و من دیده بودم بیمارهای کرونایی که با موبایل چطور با بچه ها یا نوه هاشون حرف میزنند و این پرستارها مثل پروانه دور اونها میگردند. من رفته بودم کنار بچه های همین پرستارها.
❤️برای مربی های مهد جالب بود که روحانی ها وارد مهدکودک شوند. خیلی گرم تحویل میگرفتند. یکی از مربی ها گفت حاج آقا اگر ممکنه روضه بخونید برامون. ما هم دوست داریم روضه خوندن رو یاد بگیریم.
❤️من هیچ وقت برای این همه بچه زیر شش سال روضه نخونده بودم. روز سوم محرم بود. نگاه به صورتهای معصوم دختر های شیرین زبون مهدکودک قلبم را میفشرد وقتی این صورتها را در کنار تصویر روضه هایی که بلد بودم قرار میدادم.
❤️از دختری سه ساله گفتم که جلوی آدم بدها ایستاد. اسم پدرش رو برد و با شجاعتش همه آدم بدها رو رسوا کرد. بعد برای مربی ها روضه خوندم. رفقای طلبه ام سر بند و پرچم و زنجیر گرفته بودند که بچه ها باهاش بازی کنند.
❤️ اتفاق جالب دیگه اینکه اون روز بچه های هیئت هماهنگ کردند که مجری برنامه مل مل با عروسکش هم بیان پیش بچه ها. مل مل هم بعد ما اومد و کلی بچه ها رو خوشحال کرد. به خاطر اومدن مل مل مادرها یعنی پرستارها اومدن پایین پیش بچه هاشون تا مل مل رو ببینن.
❤️خیلی به همه خوش گذشت. اما وسط آن هیاهو و خوشحالی یکی از بچه ها که مادرش رو دیده بود به جای بازی و شادی دائم به مادرش میگفت
مامان بیا بریم خونه...
و من باز دلم شکست...
#هر_هیئت_یک_خدمت
@ali_mahdiyan
اتاق پیر مردها
از مجموعه روایتهای«موج دوم»
۱۳
❤️ هنوز تازه وارد شده بودم به اون بخش. تازه میخواستم با بیمارها رفیق بشم. وارد اتاقی شدم که همه پیر مرد بودند. تا وارد شدم یکیشون صدا زد، آقا بیا اینجا. رفتم کنار تختش. گفت اون کتابها رو از کنار پنجره بردار بگذار کنار تخت اون آقا.
❤️اون آقا یک پیر مرد دیگه بود که روی تخت کناری دراز کشیده بود. این یکی میخواست همه وسایل همونجایی باشند که دوست میداشت. گفتم«چشم». کتابها را برداشتم گذاشتم کنار تخت اون یکی. ناگهان این یکی پیر مرد چشمهاش رو باز کرد و گفت : بیا اینجا جوون. رفتم کنار تختش. گفت کیسه سوند مرا خالی میکنی؟ خیلی پر شده.
❤️یه نگاه به کیسه سوند که پر از ادرار بود کردم. اولش کمی سختم بود. تا حالا از این کارها نکرده بودم. چیزی نگفتم و رفتم ظرف آوردم و ادرار داخل کیسه را خالی کردم توی ظرف و بردم توی دستشویی خالی کردم. بوی ادرار داشت حالم رو به هم میزد.
❤️دستکش رو عوض کردم. دستم رو چند بار شستم. برگشتم. کنار یکی از تختها پیر مردی ایستاده بود و مثل پروانه دور و بر تخت پیر مرد دیگری با سن بالا میچرخید و خدمت میکرد. پسرش بود. خودش حدود پنجاه سالش بود و پدرش حدود هفتاد هشتاد سالش بود. صحنه جذابی بود.
❤️وارد اتاق که شدم دوباره پیر مرد اولی صدام زد. خندم گرفته بود. توی اتاق پیر مردها گیر افتاده بودم رسما. رفتم گفتم جانم حاج آقا. گفت جوون یه خواهش میکنم نه نگو. گفتم جانم گفت این آب میوه را بگیر باز کن و بخور. خواهش میکنم. من که هنوز بوی ادرار توی مشامم بود نمیتونستم چیزی بخورم. گفتم آخه میل ندارم. اجازه بدید میگیرم بعدا میخورم. راضی شد. محبتش شرمنده ام میکرد.
❤️بگذارید یک اعترافی بکنم. اولش از اینکه دارم خدمت میکنم احساس غرور میکردم. فکر میکردم خیلی کارم درسته. یک طلبه و این قدر خدمت. آفرین به من. من چقدر خوبم. اما این دو تا صحنه مثل دو تا ضربه سیلی خورد و تو صورتم و مرا به هوشم آورد. عشق مرد پنجاه و چند ساله به پدرش و محبت این پیر مرد.
❤️هنوز شوکه بودم که ناگهان یک پیر مرد افغانستانی با همسرش وارد اتاق شدند. باید بستری میشد و خانمش اصرار داشت که کنارش باشد. پیر زن توی اون اتاق کمی سختش بود. ولی آمده بود که کمک بدهد.
❤️همه چیز داشت صحنه کلاس درسی رو برام شکل میداد. یک درس طلبگی جدید.
شیخ علی مهدیان! آقای طلبه! نوکری مردم باید بر بستر عشق سوار شه تا بی منت باشه تا بی غرور باشه. تا احساس نکنی کسی هستی و کاری کردی. تو هیچی نیست. اگر عاشقانه پای کار بودی هیچی اذیتت نمیکرد. نه بهانه این و آن و نه خدمت به آنها.
❤️رفتم به پیر زن اصرار کردم که برگردد. گفتم مادر جان من اینجا هستم. کمک میکنم.
پیر مرد هم که اصرار مرا دید او هم اصرار کرد به همسرش و راضیش کردیم که برگردد خانه.
شب خوبی بود و چه قدر درس یاد گرفتم امشب.
#هر_هیئت_یک_خدمت
@ali_mahdiyan