eitaa logo
علی نصیری کیا
56 دنبال‌کننده
25 عکس
8 ویدیو
2 فایل
آیدی شخصی👇 @ali_kia
مشاهده در ایتا
دانلود
❌عاشورا فقط کوفه نیست... 🔶اگر به تعبیری آغاز قیام سید الشهدا(علیه السلام) رو مرگ معاویه و به خلافت رسیدن یزید در نظر بگیریم، قیام عاشورا از اواخر رجب سال شصت هجری آغاز شد تا روز دهم محرم سال شصت و یک.. 🔷یعنی قیام اباعبدالله الحسین(علیه السلام) حدود چهار ماه بود که امام حسین(ع) سه ماه از این چهار ماه رو در مکه گذروندند و یک ماه آخر رو در راه کوفه و هشت روز هم که در کربلا بودند... 🔻متاسفانه به سه ماه ابتدایی قیام عاشورا بسیار کم پرداخته شده و اگر درباره ی این زمان هم صحبت کردیم به اتفاقات کوفه، مثل نامه نوشتن مردم و آمدن ابن زیاد و... پرداختیم. 📚 رمان نشستگان از زاویه ی شهرهای دیگه ای به غیر از کوفه به ماجرای عاشورا نگاه میکنه... در همون زمان چند ماهه ی قیام، در مدینه و مکه و شام و بصره اتفاقات مهمی افتاده که سعی شده در نشستگان به حوادث این شهر ها و حال و هوای مردمانش پرداخته بشه... 🖊علی نصیری کیا 💢 http://eitaa.com/joinchat/1364459784Ccff5c43b08
🔸ایستادگان و نشستگان 🔻این کلیپ رو همین چند روز پیش دیدم. اگر بخوام حال و هوای رو در یک جمله توضیح بدم، بهتر از این جمله ی طلایی حاج قاسم به نقل از پیام حج امام خمینی(ره) پیدا نمی کنم... ✨ ای نشستگان در مقابل خانه خدا، به ایستادگان در مقابل دشمنان خدا دعا کنید. 👆👆پیشنهاد می کنم این کلیپ یک دقیقه ای از حاج قاسم رو حتما ببینید... 🖊علی نصیری کیا 💢 http://eitaa.com/joinchat/1364459784Ccff5c43b08
❓چرا محمد حنفیه در کربلا حاضر نشد؟ 🔸یکی از اثرگذارترین و البته پیچیده ترین شخصیت های تاریخ جناب محمد بن حنفیه(رحمه الله علیه)، پسر امیر مومنان(علیه السلام) است. 🔷همانطور که در فیلم مختار هم ملاحظه کردید، یکی از مهم ترین پشتیبان های قیام مختار، جناب محمد حنفیه بود. حتی نقل شده که برخی ایشان رو مهدی موعود دانستند و فرقه ی کیسانیه را با همین مبنا، پایه گذاری کردند. 🔅حالا سوال مهمی که مطرح می شود، این است که این شخصیت بزرگ و اثرگذار، چرا در کربلا و در کنار برادرش اباعبدالله الحسین(علیه السلام) حاضر نبود؟ ⏯آقای میرباقری در فیلم مختارنامه، علت غیبت ایشان را در کربلا، بیماری نشان دادند. 🧐اما آیا واقعیت تاریخی این بوده است؟ 👈در ، روی دیگری از واقعیت عدم حضور ایشان در کربلا روایت شده است. 🖊علی نصیری کیا 💢 http://eitaa.com/joinchat/1364459784Ccff5c43b08
🔻به یوم الترویه محمل ببستند 🗓️امروز هشتم ذی الحجه، معروف به یوم الترویه، روز خروج اباعبدالله الحسین(علیه السلام) از مکه به سوی عراق است... 🔸محمد بن‌حنفیه در حال پرکردن مشک‌هایش برای رفتن به سرزمین عرفات بود. لحظه‌ای چهرۀ اباعبدالله از جلوی چشمانش محو نمی‌شد. با خود فکر می‌کرد: این اولین بار است که حسین به سمتی می‌رود و من به سوی دیگر. کدام راه درست است؟ مگر هدف ما مبارزه با کفر و ظلم بنی‌امیه نبود؟ عاقبت چه خواهد شد؟ 💢حسین، فرزندان و یارانش کشته خواهند شد، زنان و فرزندانشان را به اسیری می‌برند و یزید به آنچه می‌خواسته خواهد رسید. شهیدی به شهدای اهل‌بیت و گناهی به گناهان بنی‌امیه افزوده خواهد شد. چرا باید هرچه داریم را در راهی صرف کنیم که پایانی جز شکست ندارد؟ من هم که قصد ترک مبارزه با بنی‌امیه را ندارم. به خدا قسم، به‌گونه‌ای دیگر با یزید مبارزه خواهم کرد و تا نابودی بنی‌امیه از پای نخواهم نشست. 🔸مردی سوار بر اسب به تاخت به‌سوی ابن‌حنفیه آمد: «جناب محمدبن‌علی، برای شما نامه‌ای از طرف اباعبدالله دارم.» ابن‌حنفیه سراسیمه مشک را بر زمین گذاشت. به‌طرف سوار رفت و نامه را از او گرفت و گشود. 📜 بسم الله الرحمن الرحیم از حسین‌بن‌علی به محمدبن‌علی و خویشاوندان او از بنی‌هاشم اما بعد، هرکس به من بپیوندد، شهید خواهد شد و هرکس مرا همراهی نکند، به پیروزی دست نخواهد یافت. والسلام. 🖊علی نصیری کیا 💢 http://eitaa.com/joinchat/1364459784Ccff5c43b08
✨شگفت انگیز 🔸یکی از اصحاب شگفت انگیز اباعبدالله الحسین(ع)، جناب سعیدبن‌عبدالله حنفی است. 🔻سعید ابن عبدالله نامه رسان و رابط بین مردم کوفه و امام حسین ع بود. ایشان از زمان شروع قیام اباعبدالله (ع) تا روز عاشورا، یعنی در حدود سه ماه هزار و دویست فرسخ، یعنی بیش از شش‌هزار و پانصد کیلومتر، راه را در بیابان‌های سوزان عراق اسب سواری می‌کند اجر این جهادِ بزرگ آن شد که ایشان در روز عاشورا در مقابل امام ایستادند تا امام نماز ظهر را بخوانند. بعد از نماز امام، ایشان از شدت جراحات تیرهایی که بر بدنشان وارد شده بود، به زمین افتادند و از امام پرسیدند: «آیا به عهدم وفا کردم؟» امام پاسخ دادند: «تو جلوی من وارد بهشت خواهی شد.» 👇👇 🔷 ابن‌عباس گفت: جناب سعید در چه حال‌اند؟ ماشاءالله به این قوت و اراده! اگر پیش از این به من می‌گفتند که یک نفر در مدت کوتاهی ابتدا از کوفه به مکه، سپس از مکه به کوفه و دوباره از کوفه به مکه سفر کرده است، آن‌هم از بیراهه‌ها در بیابان‌های برهوت حجاز و عراق و آن هم در گرمای سوزان فصل خرماپزان، باور نمی‌کردم که او را زنده و شاداب ببینم! ❓شما چگونه سختی و رنج این سفرهای طولانی را در این گرمای تابستان تاب آورده‌اید؟ 🔴 سعید گفت: «از لطف شماست جناب ابن عباس. پاسخ شما دو کلمه است: حبُّ‌الحسین.» 🖊علی نصیری کیا 💢 http://eitaa.com/joinchat/1364459784Ccff5c43b08
⚫️جانشینی شایسته ی توست... 🔸محمد بن حنفیه سرش را بالا آورد و یک لحظه چشمانش به چشمان علی‌اکبر گره خورد. علی‌اکبر حیا کرد و سرش را پایین انداخت. 🔷ابن حنفیه گفت: چه صورت نورانی و زیبایی داری، عمو جان. ایمان و آرامش در نگاهت موج می‌زند. هر بار که نگاهت می‌کنم، گویی نوری از ملکوت بر دلم می‌تابد. بارها از پدرت شنیده‌ام که تو از نظر خلق‌وخو، شیوۀ سخن‌گفتن و زیبایی چهره، شبیه‌ترینِ مردم به پیامبر هستی. پدرت می‌گفت، هرگاه دلمان برای پیامبر تنگ می‌شود، به علی‌اکبر نگاه می‌کنیم. من که توفیق دیدار پیامبر را نداشته‌ام، اما اگر پیامبر را در چنین قدوقامتی می‌نگریستم، حتماً شیفته و دلدادۀ او می‌شدم. حقیقتاً از پدری چون حسین، پسرانی نیز همچون تو و زین‌العابدین توقع می‌رفت. خدا به پدرت عمر طولانی عطا کند. قطعاً پس از او، جانشینیِ خاندانِ علی شایستۀ توست. 🔻علی‌اکبر که تمام مدت سرش را از شرم و خجالت به زیر افکنده بود، سرش بالا آورد و گفت: نظر لطف شماست، عمو جان. من خود را شایستۀ این ستایش‌ها نمی‌دانم. هزاران چون من، فدای جان پدرم، حسین! اما امر امامت و جانشینی پدرم تنها به‌دست خداست. او بهتر می‌داند امر امامت را کجا قرار دهد. تنها از خداوند می‌خواهم در همه حال مطیع امر خدا، پیامبرش و جانشینان او باشم. 🔅ابن‌حنفیه که مانند همیشه از کلام گیرای علی‌اکبر به وجد آمده بود، از گفتۀ خود پشیمان شد: «آری، درستش هم همین است که شما گفتی. احسنت به این معرفت شما!» 🖊علی نصیری کیا 💢 http://eitaa.com/joinchat/1364459784Ccff5c43b08
🔴به قیافه ات نمی آید برده باشی... 🔸کاروان به نزدیکی چاه رسید. بن‌مطیع بی‌توجه به کاروانیان مشغول چانه‌زدن با چاه‌کن بود. عباس‌بن‌علی سوار بر اسب جلو آمد و به کنار چاه رسید. از اسب پیاده شد و گفت: «سلام‌علیکم. این کاروان تشنه است و نیاز به آب دارد، ان‌شاءالله از دستان ساقی کوثر سیراب شوید.» بن‌مطیع با بی‌توجهی پاسخ داد: «علیکم‌السلام. نه برادر، آبی نداریم.» عباس گفت:" هزینۀ آن را هرچقدر باشد، پرداخت خواهیم کرد. بن مطیع گفت:"بحث هزینه نیست. زمین خسیس شده است. اگر آب بود، بی‌دریغ تقدیمتان می‌کردم." 🔸عباس گفت:" مقدار کمی هم آب باشد، کفایت می‌کند. ما کودک شیرخواره داریم. روی مرا زمین نینداز. نگذار شرمندۀ مولایم شوم. " بن‌مطیع نگاهی به سرتاپای عباس کرد و گفت: «به قیافه‌ات نمی‌آید برده باشی. چهرۀ دل‌ربایی داری. در سیمایت آثار عبادت فراوان است. تاکنون بنده‌ای به این صلابت ندیده بودم. اگر نگفتی بودی آب را برای مولایت می‌خواهی، گمان می‌کردم از تیرۀ بزرگان قریش باشی.» 🔅عباس از شرم سرش را پایین انداخت و گفت: «چه فرقی می‌کند، برادر؟ فرزندان رسول خدا تشنه هستند. اگر آب داری، از آن‌ها دریغ نکن.» 🔻بن‌مطیع سراسیمه پرسید: «گفتی فرزندان رسول خدا؟! در کاروان شما کسانی از اولاد فاطمۀ زهرا هستند؟» عباس گفت:"آری، این کاروان حسین‌بن‌علی است. آن مرد سبزپوش که جلوی کاروانیان است، مولایم، حسین، فرزند فاطمه است...." ❇️کانال سایه طوبی(نکات ناب اخلاقی، تربیتی) 💢 http://eitaa.com/joinchat/1364459784Ccff5c43b08