اين پرچم و اين مجلس و اين شور و مستی
برپاست، وقتی هست پا برجا اباالفضل
🌸ملا محمدمهدی مازندرانی، صاحبکتاب معالی السبطین مینویسد:
🍀روایت شده که:
وقتی روز قیامت بر پا میشود، پیامبر صلوات الله علیه وعلی آله به مولا علی علیهالسلام میفرمایند که به زهرا بگو:
برای شفاعت و نجات امت چه داری؟
مولا پیام حضرت رسول را به خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها میرسانند و ایشان در پاسخ میفرمایند که:
🔻"یا أمیرالمؤمنين! کفانا لاجل ِ هذا المقام ِ الیدان ِ المَقطوعتان ِ مـِن ابنی العباس".
ای امیر المؤمنین! دو دست بریده پسرم عباس برای ما در مورد شفاعت کافیست.
📚 معالیالسبطین، ج۱، ص۴۵۲
#امام_حسین علیه السلام
#حضرت_عباس سلام الله علیه
✅شیخ علی قجری
@alighajari_ir
#حضرت_عباس
❤️ کرامتی از حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
عالم بزرگوار شیخ حسن فرزند علامه شیخ محسن که از نوادگان صاحب جواهری است. از حاج منیشد از اهالی فلاحیه که مردی عالم متقی، موثق و شیعه با اخلاصی بوده و خودش شاهد این کرامت بوده، می گوید:
مردی از قبیله براجعه به نام «مخیلف» از اهالی خرمشهر، به نوعی بیماری مبتلا شد که هر دو پایش خشک شد و مدت سه سال اینگونه بود. بیشتر مردم او را به این حال دیده بودند. او به کمک مردم و عصا خود را میکشید و به بازار می رفت و در مجالس عزای حضرت سید الشهدا شرکت میکرد.
شیخ خزعل در خرمشهر حسینیه ای داشت که در دهه اول محرم برای حضرت سید الشهدا در آن اقامه عزا می کرد. بسیاری از مردم در این مجلس شرکت میکردند و زنها در طبقه بالای حسینیه می نشستند. رسم عزاداری در این شهر و اطراف آن اینگونه بود که وقتی واعظ به ذکر مصیبت می پرداخت مردم همگی زن و مرد به پا می ایستادند و به سر و صورت می زدند و هر کس با زبان و لهجه خود می خواند و ناله و زمزمه می کرد.
روز هفتم محرم، مصیبت حضرت ابوالفضل خوانده می شد. مخیلف هم به این مجلس می آمد و کنار منبر مینشست. در آن روز وقتی واعظ شروع به خواندن مصیبت کرد و مردم برخاستند و به سر و سینه زدند ناگهان دیدند مخیلف نیز ایستاده و به سر و سینه می زند و می گوید:
منم مخیلف که عباس مرا بپا داشت.»
مردم متوجه او شدند گردش را گرفتند و لباسش را برای تبرک پاره کردند و سر و صورتش را بوسه باران کردند. شیخ خزعل به خدمتکاران حسینیه گفت او را به یکی از اطاقهای حسینیه ببرید تا مردم مزاحمتی برای او فراهم نیاورند. خرمشهر آن روز شهری استثنایی بود، همه جا اشک شوق و ماتم می بارید سوز مصیبت و عشق همه را فرا گرفته بود، صدای تکبیر و تهلیل از همه جا بلند بود و مردم همچنان به سر و صورت می زدند و خرمشهر مدهوش این عنایت شده بود. شيخ عبد الكريم، واعظ مشهور خرمشهر که در این مراسم حضور داشت. می گوید: شیخ خزعل هر روز به عزاداران در حسینیه طعام می داد اما آن روز گریه ها و زاری ها با شوق و ناله عجین شد. از طرفی مردم با عشق تمام بر مصیبت حضرت ابوالفضل میگریستند و از طرف دیگر با مشاهده این کرامت اشک شوق می ریختند آن روز تا ساعت نه دادن طعام به تأخیر افتاد
علامه شیخ حسن مذکور میگوید از مخیلف چگونگی موضوع را پرسیدم
مخیلف گفت:
هنگامی که مردم برخاستند و برای حضرت عباس به سر و صورت می زدند زیر منبر به خواب مختصری رفتم مردی زیبا و بلند قامت سوار اسبی سفید و تنومند را در مجلس دیدم
به من فرمود: «ای مخیلف چرا با مردم در مصیبت عباس به سر و صورت نمی زنی؟
عرضه داشتم من با این حالم نمی توانم
فرمود: «برخیز برای عباس به سر و صورت بزن ، گفتم مولای من نمی توانم بایستم.
فرمود: «برخیز و به سر و صورت بزن
گفتم ای آقای من دستت را به من بده تا برخیزم
فرمود: «من دست ندارم.» گفتم: چگونه برخیزم.
فرمود: رکاب اسب را بگیر و برخیز رکاب اسب را گرفتم اسب جهشی کرد و مرا از زیر منبر بیرون آورد
آنگاه مولایمان غایب شد حال میبینید که من کاملاً سالم هستم
📚زندگی حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام _ ایه الله سید عبدالرزاق موسوی مقرم _ ص ۲۴۱
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
#حضرت_عباس
💠توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
❤️آيت الله مرعشى نجفى:
يكى از علماى نجف اشرف، كه مدتى به قم آمده بود، براى من چنين نقل كرد كه من مشكلى داشتم به مسجد جمكران رفتم و درد دل خود را به محضر امام زمان عليه السّلام عرضه داشتم.
🥀 براى اين منظور مكرر به مسجد جمكران رفتم ولى نتيجه اى نديدم.
🥀 روزى هنگام نماز دلم شكست و عرض كردم: مولا جان! آيا جايز است كه در محضر شما و در منزل شما باشم و به ديگرى متوسّل شوم⁉️
🥀 شما امام من مى باشيد، آيا زشت نيست با وجود امام حتى به علمدار كربلا قمر بنى هاشم عليه السّلام متوسّل شوم و او را نزد خدا شفيع قرار دهم⁉️
🥀 از شدّت تأثّر بين خواب و بيدارى قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امكان حضرت حجة بن الحسن العسكرى عليه السّلام مواجه شدم.
🥀 بدون تأمّل به حضرت سلام عرض كردم. حضرت با محبّت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نيست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار كربلا متوسل شوى بلكه شما را راهنمايى هم مى كنم كه به حضرتش چه بگويى.
🥀 چون خواستى از حضرت ابوالفضل «ع» حاجت بخواهى، اين چنين بگو: «يا ابا الغوث ادركنى»؛ اى پدر پناه دهندگان، پناهم بده.
📚 مير مهر ، صفحه ۱۱۵ .
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
#حضرت_عباس
🩸مقتل حضرت عباس علیهالسلام از رفتن به میدان تا به شهادت رسیدن به نقل از کتاب شریف "بحارالانوار"
علامه مجلسی "رحمه الله" مینویسد:
📋 لَمَّا رَأى وَحدَتَهُ أتىٰ أخاهُ و قالَ يا أخي هَل مِن رُخصَةٍ؟
▪️وقتی كه حضرت اباالفضل علیهالسلام، تنهائى برادر را ديد، آمد خدمت امام حسین و عرضه داشت: يا أخاه! آيا رخصت جهاد به من میدهید؟
📋 فَبَكَىٰ الْحسينُ علیه السلامُ بُكاءً شَديداً
▪️امام حسين عليهالسلام گريه شديدى كرد.
📋 ثُمَّ قالَ يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي
▪️بعد فرمود: اى برادر! تو علمدار منى، اگه تو شهيد بشوی لشكر من از هم میپاشد.
📋 فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِین.
▪️حضرت عباس علیهالسلام عرضه داشت: سينه ام تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. ميخواهم از اين منافقین خونخواهى كنم.
📋 فَقَالَ الْحُسَيْنُ فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
▪️امام حسين عليهالسلام فرمود: پس مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن.
📋 فَذَهَبَ الْعَباسُ و وَعَّظَهُم و حَذَرَهُم فَلَم يَنْفَعهُم
▪️اباالفضل العباس علیهالسلام آمد و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد.
📋 فَرَجَعَ إلىٰ أخيهِ فَأَخبَرَهُ
▪️عباس به سوى امام حسين علیهالسلام مراجعت کرد و آن حضرت را آگاه نمود.
📋 فَسَمِعَ الْأطفَالَ يُنادونَ الْعَطَشَ الْعَطَشَ
▪️ناگاه شنيد كه كودكان فرياد ميزنند العطش! العطش!
📋 فَرَكِبَ فَرَسَهُ و أَخَذَ رُمحَهُ و الْقِربَةَ و قَصَدَ نَحوَ الْفُراتِ
▪️حضرت عباس عليهالسلام بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشك را برداشت و متوجه فرات گرديد.
📋 فَأَحاطَ به أربَعَةُ آلافٍ مِمَّنْ كانوا مُوَكِّلينَ بِالْفُراتِ
▪️تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند.
📋 و رَمَوهُ بِالنِبالِ فَكَشَفَهُم
▪️او را تير باران کردند ولى او لشكر را شكافت .
📋 و قُتِلَ مِنهُم عَلىٰ ما رُوِيَ ثَمانينَ رَجُلاً حَتّىٰ دَخَلَ الْماءَ.
▪️و بنا به آنچه كه روايت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را كشت تا بر سر آب رسيد.
📋 فَلَمَّا أرادَ أنْ يَشرِبَ غُرفَةً مِنَ الْماءِ ذَكَرَ عَطَشَ الْحسينِ و أهلِ بَيتِهِ فَرَمَىٰ الْماءَ
▪️وقتى خواست مُشتى از آب بياشامد، بياد تشنگى امام حسين علیهالسلام و اهل بيت آن حضرت افتاد و آب را ريخت.
📋 و مَلَأَ الْقِربَةَ و حَمَلَها عَلىٰ كِتفِهِ الْأيمَنِ و تَوَجَّهَ نَحوَ الْخَيمَةِ
▪️پس از اينكه مشك را پر از آب كرد و به دوش راست خود انداخت متوجه خيمه ها گرديد.
📋 فَقَطَعوا عليه الطَّريقَ و أحاطوا بِه مِنْ كُلِّ جانِبٍ
▪️دشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند.
📋 فَحارَبَهُم حَتّىٰ ضَرَبَهُ نوفِلُ الْأزرَقِ عَلىٰ يَدِهِ الْيُمنَىٰ فَقَطَعَها
▪️حضرت عباس عليه السلام با آنان جنگید تا اينكه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع كرد.
📋 فَحَمَلَ الْقِربَةَ عَلىٰ كِتفِهِ الْأيسَرِ فَضَرَبَهُ نوفِلٌ فَقَطَعَ يَدَهُ الْيُسرَىٰ مِنَ الزِّند ِ
▪️آن بزرگوار مشك را به دوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا كرد.
📋 فَحَمَلَ الْقِربَةَ بِأسْنانِهِ
▪️حضرت عباس عليه السلام به ناچار مشك را به دندان گرفت.
📋 فَجاءَهُ سَهمٌ فأصابَ الْقِربَةَ و اُريقَ ماؤُها
▪️ناگاه تيرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشك آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت
📋 ثُمَّ جاءَهُ سَهمٌ آخَرَ فأصابَ صَدرَهُ
▪️سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت!
📋 فَانْقَلَبَ عَن فَرَسِهِ
▪️پس از اين جريان بود كه از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد.
📋 و صَاحَ إلىٰ أخيهِ الْحسينِ أدْرِكْني
▪️و فرياد زد: يا اخا ادركنى.
📋 فَلَمَّا أتاهُ رَآهُ صَريعاً فَبَكَىٰ
▪️وقتى امام حسين عليه السلام آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است، به گریه افتاد.
📋 و قالَ الْحسينُ الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي.
▪️ سیدالشهداء صلواتاللهعلیه هم فرمود: الان پشتم شكست و بی چاره شدم.
📚بحارالانوار ج۴۵ ص۴١
عاقبت لشگری از تیر گرفتارش کرد
به زمین خوردن در علقمه وادارش کرد
اولین مرتبه اش بود نشد برخیزد
تن بی دست خجالت زده از یارش کرد
دستش افتاد و نیفتاد علم از دستش
رحم الله به شیری که علمدارش کرد
تَرَک خشک لبش رو نمی انداخت به آب
غمِ چندین لبِ تاول زده ناچارش کرد
آبرو در خطر و مشک به دندانش بود
تیرِ نامرد به یک طفل بدهکارش کرد
گر چه خم شد کمر کوه ولی فایده داشت
سجده بر همت دریایی ایثارش کرد
سرِ درهم شده اش را سرِ نیزه بستند
زخمش انگشت نمای سرِ بازارش کرد
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir