eitaa logo
شیخ علی قجری
7.3هزار دنبال‌کننده
948 عکس
524 ویدیو
62 فایل
حمایت از تولید محتوا 6037998143167905 🗨پاسخ به سوالات @ali_ghajari
مشاهده در ایتا
دانلود
شیخ علی قجری
#شرح_کوتاهی_بر_حدیث ✅بخيل به شخص تنگ نظر ، خسیس ، ناخن خشک و اصطلاحاتی از این قبیل می گویند . 🌸آد
🌸بُخل مراتب مختلفی دارد🌸 🌺بعضی ها در مرتبه پایین آن قرار دارند و بعضی ها در مرتبه بالای آن قرار دارند ... 🍀شخصی بوده که زن و بچه اش را داخل خانه اش حبس می کرده و نمی گذاشته چیزی بخورند، و شخص بسیار بخیلی بوده 🌼انقدر بُخل آن شخص زیاد بوده که زن و فرزندش دعا می کردند این مرد بمیرد تا از دستش راحت بشن .... ❌یه جوری زندگی کنیم که وقتی مُردیم مردم نگن ، آخيش از دستش راحت شدیم ...❌ ⬇️به جمع ما بپیوندید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1005584466C7513e071e8
🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸 🍀در راه مشهد، شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند. 🌺به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی‌عرضه است، اسبش دائم عقب می‌ماند. 🌼شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است، حیوان کشش این‌ همه عظمت را ندارد. 💠ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمی‌کند، دائم جلو می‌تازد. 🌸میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است، سر از پا نمی‌شناسد و می‌خواهد از شوق بال در آورد. این است "رسم رفاقت" 🍀در غیاب یکدیگر، حافظ آبروی هم باشیم.🍀 ⬇️به جمع ما بپیوندید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1005584466C7513e071e8
🔴فرصت‌ها را غنیمت شمار 🍀مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. 🔸کشاورز به او گفت: من سه گاو نر را آزاد می‌کنم. اگر توانستی دم یکی از این گاوها را بگیری، من دخترم را به تو خواهم داد. 🌺مرد قبول کرد. اولین در طویله که بزرگ‌ترین در هم بود، باز شد. باورکردنی نبود، بزرگ‌ترین و خشمگین‌ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود، بیرون آمد. 🌸گاو با سم به زمین می‌کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید و گاو از مرتع گذشت. 🔹دومین در طویله که کوچک‌تر بود، باز شد. گاو کوچک‌تر از قبلی بود اما با سرعت حرکت می‌کرد. 🌼جوان پیش خودش گفت: منطق می‌گوید این را هم ول کنم چون گاو بعدی کوچک‌تر است و این ارزش جنگیدن ندارد. 🔹سومین در طویله هم باز شد و همان طور که فکر می‌کرد ضعیف‌ترین و کوچک‌ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود، بیرون پرید. 🔸پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد اما گاو دم نداشت! 🔹سعی کنید همیشه اولین فرصت‌ها را دریابید، زیرا ممکن است دیگر هیچ‌وقت نصیبتان نشود. ✅‌‌👇 https://eitaa.com/joinchat/1005584466C7513e071e8
گوهرشاد یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می‌خواست در کنار حرم امام رضا علیه‌السلام مسجدى بنا کند. به همه کارگران و معماران اعلام کرد، دستمزد شما را دو برابر مى دهم، ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانى نکنید و با احترام رفتار کنید. او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد می‌آورند، علاوه بر دستور قبلى گفت: سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهید و این زبان بسته‌ها را نزنید و بگذارید هر جا که تشنه و گرسنه بودند، آب و علف بخورند. بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را اذیت نکنید، اما من مزد شما را دو برابر مى دهم. گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفت؛ روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید. جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد، صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی‌رفت و گوهرشاد حال او را جویا شد. به او خبر دادند جوان بیمار شده، لذا به عیادت او رفت. چند روز گذشت و روز به روز، حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید، تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست، چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ به مادرش گفت: برو به پسرت بگو: من براى ازدواج با تو آماده هستم، ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد: یکى اینکه، مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجدِ تازه ساز. اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو، من باید از شوهرم طلاق بگیرم. حال اگر تو شرط را مى‌پذیرى، کار خود را شروع کن. جوان عاشق، وقتى پیغام گوهرشاد را شنید، از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست، اگر چهل سال هم بگویى حاضرم. جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد، به امید اینکه پاداش نمازهایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد. روز چهلم، گوهرشاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است، او هم آماده طلاق باشد. قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى‌شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى، او هم شرط خود را انجام دهد. جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز، کام او را شیرین کرده بود، جواب داد: به گوهرشاد خانم بگوید: اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى؟ جوان گفت: آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى‌تاب کرد، هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى‌تپد و جز او معشوقى نمى‌خواهم. من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام میگیرم، اما از گوهرشاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم. آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهرشاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز آیت‌الله شیخ محمد صادق همدانی. گوهرشاد خانم (همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازندهٔ مسجد معروف گوهرشاد مشهد است. ✅ شیخ علی قجری 👇 https://eitaa.com/joinchat/1005584466C7513e071e8
خانمی به دکتر گفت: نمی‌دانم چرا افسرده‌ام و خود را زنی بدبخت می‌دانم. دکتر گفت: باید ۵ نفر از خوشبخت‌ترین مردم شهر را بشناسی و از زبان آنها بشنوی که خوشبختند. زن رفت و پس از چند هفته برگشت، اما این‌بار اصلاً افسرده نبود. به دکتر گفت: برای پیدا کردن آن ۵ نفر، به سراغ ۵۰ نفر که فکر می کردم خوشبخت‌ترینند رفتم، اما وقتی شرح زندگیشان را شنیدم، فهمیدم که خودم از همه خوشبخت‌ترم. ظاهر زندگی بقیه را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید . همیشه به نیمه پر لیوان توجه کنید نعمت‌های کوچک و بزرگ زندگیت را بشمار و بگو خدایا شکرت، تا حال دلت خوب شود. 👇 به جمع ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1005584466C7513e071e8