eitaa logo
عقل‌نوشته‌های انقلابی
2هزار دنبال‌کننده
595 عکس
205 ویدیو
54 فایل
#علی_محمدی جُستِجُوگَرِ عَقلانِیَتِ اِنقِلابِ اِسلامِی؛ از بنیان تا عینیت ارتباط با بنده: @alimohammadi89 آدرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 با عرض سلام و ادای احترام ▫️این کانال، مجالی است برای انتشار مطالبی در خصوص 🔹انقلاب اسلامی اگر می خواهد حرکت بالنده‌ی خویش را استمرار بخشد، بی‌تردید نیازمند یافتن عقلی متناسب با ارزش‌های الهی و در وزان آرمان‌های تمدنی خود است. 🔹البته عقلانیت انقلاب اسلامی، سابقه‌ای به موازات امتداد تاریخی خود انقلاب اسلامی از صدر اسلام تا کنون دارد. 🔹برای دولت‌سازی و جامعه‌سازی به مثابه آینده‌ی انقلاب اسلامی، راهی جز تلاش برای تفصیلی کردن این عقل نیست؛ عقلی که گذشته و حال و آینده انقلاب اسلامی را به وحدت می‌رساند و به صورت خودآگاه، تکامل انقلاب اسلامی و پیشرفت جامعه دینی را در ذیل سنت‌ها و وعده‌های حقه خدای متعال به مؤمنین قرار می‌دهد.
🔰دیدگاه علامه مصباح یزدی دربارۀ طب اسلامی آیت الله مصباح یزدی در زمینه طب اسلامی چنین می نویسد: 🔸 آيا پيغمبر اكرم و ائمه اطهار(ع) در زمينه «طب»؛ مطلب جديدي آورده‌اند يا آنچه نقل شده[مثلاً در کتاب‌های طب النبی و طب الرضا]، كم و بيش در كتاب‏هاي پيشينيان و هم دوره‏هاي آنان هست؟ 🔸آيا آنها [منقولات از پیامبر اکرم و اهل بیت]همان دستوراتي است كه در طب‏هاي قديم باستاني نظير طب يوناني، طب ايراني، هندي و چيني مطرح بوده است،...به هر حال نخستين پرسش در اين باب اين است كه بين آنچه در روايات اهل بيت(ع) راجع به مسايل طبي آمده، با آنچه در كتب يوناني يا كتب ايراني يا ساير تمدن‏هاي كهن وجود داشته، چه تفاوتي است؟ 🔸اگر قرار است به مسأله طب اسلامي بها دهيم، و آن را بكاويم و بررسي كنيم كه در اين ميراث ديني، چه چيزهايي وجود دارد كه مي‏توان از آن استفاده كرد، بايد طرح تحقيقي عالمانه‏اي براي اين كار طراحي كنيم. 🔸صرف قرائت چند آيه و روايت و نقل يك داستان، مشكل ما را در تحقيق طب اسلامي يا طب نبوي حل نمي‏كند. روايات در دسترس است، كتاب‏هايي هم نوشته شده و شرح‏هايي نيز براي آن، نگاشته‏اند، اين‏ها اگر كارآيي داشت، تا به حال از آن استفاده مي‏كردند. 🔸 آيا تعريف از طب بوعلي و محمدبن زكريا رازي، مفهوم طب النبي را شرح مي‏كند؟ آيا طب النبي همان است كه آنها گفته‏اند؟! درحالي كه : 🔸بيشتر مطالب آنان[طب بوعلی و رازی] از يونانيان گرفته شده و براساس نظر و روش آنها پيش رفته و تحقيق شده است. مباني طب بوعلي همان اصول موضوع يونانيان است. مطالبي از قبيل: عناصر اربعه و اخلاط اربعه كه در بدن موجود است مثل: خون، صفرا، بلغم و سودا در طب يوناني و طب باستاني وجود دارد. 🔸پس نمي‏توان مطالب ذكر شده را طب اسلامي ناميد؛ چرا كه در آن‏ها نه از اسلام اثري پيداست، نه وحي در آن مطالب نازل شده و نه بر تحقيقاتي كه ديگران كرده‌اند مطلب خاصي اضافه شده است. گاهي مفاهيم براي ما خلط مي‏شود. 🔸اگر گفتيم طب اسلامي همان طب يوناني است ــ يا چيزي شبيه آن يا با يكي از طب‏هاي باستاني شباهت دارد ـ تحقيق درباره طب اسلامي (به عنوان اسلامي) ديگر جايگاهي نخواهد داشت، و اگر بخواهيم تحقيق كنيم بايد در همان طب سنتي تحقيق كنيم. 🔸وقتي مي‏توانيم طب اسلامي را به عنوان يك موضوع ويژه تحقيق كنيم كه، بر اين باور باشيم اسلام موارد خاصي را در اين زمينه آورده است و اين مي‏تواند پيش‏فرض تحقيق باشد، يعني بدانيم كه اسلام مطلب جديدي را در اين زمينه آورده كه بايد آن را كشف كرد. براي مثال صرف اين كه روايتي را پيدا كنيم كه مسأله‏اي را مورد تأكيد قرار داده كه هم در قانون بوعلي، هم در كتاب جالينوس، هم در كتاب بقراط و... نشانه‏اي از اشاره به آن مسأله ديده مي‏شود نمي‏توان اظهار داشت كه آن را اسلام آورده است. 🔸مرتبه و شأن پيغمبر(ص) هيچ وقت بيان مطالب طبي يا مطالب فيزيكي نبوده، بلكه شأن او هدايت است. دليلي كه ما براي نبوت اقامه مي‏كنيم اين نيست كه نيازهاي مادي بشر را رفع كند. بشر با تحقيقات علمي خود و به همراه انگيزه‏هايي كه در نهان دارد، مي‏تواند راه زندگي دنيايي و راه تأمين سلامتي خود را كسب كند. 🔸اگر پيغمبر اكرم و ائمه اطهار مطالبي را در اين زمينه‏ها فرموده‏اند، براي اين نبوده كه وظيفه نبوت و رسالت آنان اقتضاء مي‏كرده است؛ بلكه آن مسايل مصالحي بوده از روي تفضل و كمك به مردم، عنايت مي‏فرمودند، بيان و راهنمايي مي‏كردند. وظيفه‏ي اسلام اين نيست كه مطالب طبي بيان كند. 🔸در حقيقت، ما اگر طبي به عنوان طب اسلامي نداشته باشيم، هيچ نقصي در دين اسلام يا در انجام وظيفه پيغمبري نيست. اگر در اين زمينه مي‏خواهيم تحقيقي كنيم، براي دانستن اين مهم است كه بدانيم پيامبر و امامان علاوه بر وظيفه نبوت و رسالت چه كمك‏هايي به انسانيت كردند و چه مواريث علمي و گرانبهايي براي ما جهت بهره‏گيري برجا گذاشتند. پس اولين اصلي كه ما بايد به عنوان يك اصل و پيش‏فرض تحقيق دربارة طب اسلامي يا طب النبي بپذيريم اين است كه پيغمبر مطالب جديدي آورده باشد. منبع: استاد محمد تقی مصباح یزدی، پيش‌فرض‌هاي طب اسلامي: ‌پرسش‌‌هايي براي پژوهش، همايش طب‌النبي(ص) _ سالن همايش‌هاي رازي دانشگاه علوم پزشكي تهران _85/12/10
🔰 چهار انگاره در معنای علم دینی، بخش اول به نظر حقیر، لااقل چهار انگاره کلان نسبت به علم دینی به طور عام، و علوم انسانی به طور خاص وجود دارد که این چهار انگاره در موارد زیادی حتی توسط صاحبان اندیشه و بزرگان خلط می شود. 🔹 انگاره اول، انگاره ای است که علم دینی را علم کاشف از حقیقت می داند و اساساً مناط علم بودن و دینی بودن را واحد می داند. لذا علمی بودن، مساوق است (وحدت حیثیت دارد) با دینی بودن. 🔹انگاره دوم، این انگاره است که علم دینی، علمی است که میزان اخبار و مستندات شرعی در خصوص موضوع آن چه لحاظ تعداد اسناد و چه از لحاظ دلالت، به حدی باشد که بتوان بر اساس آن مدعی شد که علم جدیدی به غیر از علوم رقیب و مسبوق به آن، پدید می آید. در این تلقی، ما می توانیم ادعای فقه اسلامی کنیم، چرا که تعداد اخبار مستند و همچنین استحکام دلالتهای آیات و روایات فقهی به حدی است که می توان مدعی شد که علم فقه موجود در غیاب آنها، اساساً به این صورت و محتوا شکل نمی گرفت. باید دقت بسیار کرد که قائلین به این جریان وقتی درباره اقتصاد اسلامی یا جامعه شناسی دینی یا روان شناسی دینی هم صحبت می کنند، به پشت‌گرمی تراکم دلیلیت و دلالت آیات و روایات، به خصوص در بخش تجویزی و هنجاری چنین حرفی میزنند و معمولاً در خصوص بخش مشاهداتی ـ توصیفی علوم انسانی موجود یا اساساً تصوری ندارند و یا بزرگواری مانند شهید صدر به صراحت بخش توصیفی اقتصاد را (علم اقتصاد) را از دایره اتصاف به اسلامیت و عدم اسلامیت خارج می کند. (فعلا وارد دعوای صغروی این مسئله نمی خواهم بشوم که آیا شهید صدر علم اقتصاد را هم تقسیم به اسلامی و غیر اسلامی کرده یا نه که سرجای خودش باید بررسی دقیق شود.) این انگاره، به دینی بودن یک علم، نگاه گزاره ای دارد و پرطرفدار ترین تقریر از علم دینی در میان فقهای ماست. 🔹انگاره سوم: کسانی است که اتصاف یک علم به اسلامیت را نه از طریق اول و نه از طریق دوم، بلکه از طریق اسلامی بودن مبانی و بنیان‌های یک علم دنبال می کنند و معتقدند که اگر بنیان انسان شناسی علوم انسانی مادی است که هست، ما نمی توانیم علوم انسانی مدرن را اسلامی بدانیم. این نگاه، با تمام تقریرهای متعددی که می تواند داشته باشد، از ابتدا علم را به بخش توصیف و تجویز تقسیم نمی کند، بلکه این نکته را گوشزد می کند که مشاهده گر در مقام توصیف مشاهده خودش هم که هست، بر بستر امکانی ایستاده است که بنیانهای نظری و متافیزیکی او برایش فراهم کرده است. لذا در این نگاه هرچند ممکن است بین هست ها و بایدها، رابطه توالدی و منطقی نباشد، ولی هست ها و بایدها در یک و همچنین سطوح مختلف هست از بنیانهای نظری گرفته تا مشاهدات جزیی در هم حضور دارند و به هم متقوم هستند. (البته اینجا کسانی که تلقی به هم پیوسته تری از رابطه علم و جامعه دارند و علاوه بر تقوم حیطه های مختلف علم، علم و جامعه را نیز به هم متقوم می دانند، مانند دکتر داوری، قدری مسئله بغرنج تر می شود.) بر اساس این انگاره اگر نگاه کنیم، مسئله لزوم اسلامی سازی علوم از علوم انسانی فراتر می رود و به علوم پزشکی، زیستی و حتی طبیعی هم به راحتی کشیده می شود. لذا در این نگاه لازم نیست برای اینکه «طب اسلامی» داشته باشیم، حتما روایات فراوانی بیابیم، گاهی یک یا دو یا چند آیه و روایت که ناظر به بنیانهای تکوین یک موضوع پرداخته است، می تواند سرنوشت تفسیر و توضیح هزاران مشاهده تجربی را تغییر دهد. بخش دوم ⬇️
🔰 چهار انگاره در معنای علم دینی، بخش دوم 🔹انگاره چهارم، انگاره توجه به اسلامیت فرایند تکون یک شناخت در مواجهه با یک موضوع است. این انگاره که به نظر حقیر که تکامل یافته انگاره سوم است، تلاش می کند تا آنچه را که از ضرورت جریان مبنا در مفاهیم پایین دست تری مانند تبیین مشاهده در انگاره سوم گفته شده است، در قالب یک «الگوی مفهومی» و «هندسه و طبقه بندی علوم» توضیح دهد. قائلین به این انگاره، تلاش می کنند تا در یک ساخت‌واره مفهومی، نه تنها علوم عقلی، نقلی، تجربی را از هم تفکیک و تمیز دهند، بلکه «نسبت میان آنها» و «نحوه تأثیر و تأثر آنها» را توضیح دهند. این انگاره که امروزه بسیاری از صاحب نظران علم دینی بدان قائل هستند، دقیقاً نقطه مقابل «جدا انگاری و لزوم عدم تداخل حیطه های علوم عقلی، نقلی و تجربی» است که مرحوم علامه طباطبایی در مقدمه المیزان و هم چنین در ذیل آیه 13 و 14 سوره مائده و آیت الله جوادی آملی در کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت دینی بیان می کند. این انگاره بر آن نیست، که علوم عقلی، نقلی و تجربی با یکدیگر مرز ندارند و باید هر یک در همه جا دخالت مستقیم داشته باشد، بلکه معتقد است که هر یک از علوم مختلف، حیطه و محدوده مشخصی دارند ولی این حیطه ها از هم انفصال و گسستگی مطلق ندارند و بر فیلسوف است که بر اساس طرحی که از هستی و معرفت دارد، محدوده هریک از این حیطه ها و نحوه داد و ستد آنها را مشخص کند. امروزه اساتیدی مانند پارسانیا، میرباقری، خسروپناه، واسطی، هادوی و ...به دنبال دست یابی به این الگوی مفهومی که مبنای طبقه بندی جدیدی در علوم است، می باشند. بر اساس این انگاره نیز ما حتماً «طب اسلامی» خواهیم داشت، ولی نه به معنای اینکه هر آنچه که مطمئن شویم علم طب امروز به واقع رسیده را اسلامی بنامیم (انگاره اول) و نه به معنای اینکه قائل شویم که آنقدر آیه و روایت طبی داریم که یک علم طب جدید تأسیس کنیم (انگاره دوم)، بلکه به معنای ایجاد یک نظام جامع تحقیقات نظری، کتابخانه ای، تاریخی، میدانی و اجرایی که می تواند بستر جریان مفاهیم بنیادین و ارزشی دین، تا لایه مشاهداتی و تجویزی خُرد باشد. 🔸پی‌نوشت: باید توجه داشت که انگاره دوم خودش عرض عریضی دارد. مرحوم شهید صدر از این لحاظ که در خود بخش مذهب که آن را متصف به اسلامیت می داند، از گزاره ها فراتر می رود و از روبنا به سمت زیربنا و پرسش های بنیادین سیر می کند و هم از لحاظ اینکه از طریق نقش مفاهیم، تلاش می کند که توصیفات این عناوین مندرج در قرآن و روایات را نیز از خود کتاب و سنت استخراج کند، به انگاره سوم نزدیک است. ولی ایشان در پذیرش انفصال روش کشف مکتب از روش علم که اولی تجویزی است و دومی توصیفی، در همان انگاره دوم جای می گیرد. درباره اتصاف علم به اسلامیت، ایشان به معنای اینکه «علم اقتصاد» در جامعه دینی از «واقعیت دینی» صحبت می کند و به تعبیر دیگر، موضوعش اسلامی است، این اتصاف را درست می داند، ولی آنچه که بنده تاکنون از مباحث ایشان برایم حاصل آمده، این است که ایشان فرقی بین «روش توصیف علم اقتصاد» در جامعه دینی و غیردینی قائل نیست. البته فیش‌هایی در تأیید و نقض این مطلب هست که ان شاء الله با کمک دوستان خوبم به زودی همه را گرد می‌آوریم و جمع بندی می‌کنیم . در هر صورت اگر ارتباط و به هم پیوستگی این بخش مذهب و علم را در مباحث مرحوم شهید صدر اثبات کردیم، ایشان در انگاره سوم و حتی انگاره چهارم جای می گیرند... https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b
🔰 مسیر فرهنگستان با دو راهبرد، بخش اول 🔹اشاره: آنچه عرض می کنم نه از باب این است که بخواهم گذشته ای را از درون مجموعه ای مانند فرهنگستان بیان کنم که اگر چنین بود، احتمالاً اهمیت ویژه‌ای نمی یافت. آنچه عرض می کنم صورت مسئله‌هایی است که احتمالاً به نحوی در مقابل همه جریان‌های فکری انقلاب اسلامی قرار دارد. توجه به مجموعه این مسائل و پاسخ‌های علی‌المبنایی که با آن داده می‌شود، می تواند تا حدود «تئوری نهاد علم» و «مدل سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی علمی» را برای هر جریان فکری مشخص نماید. عدم توجه به مسئله «نهادعلم» و «مدل سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی برای سازمان تحقیقات» به نظر حقیر یکی از ریشه های عدم موفقیت کامل جریان فکری انقلاب اسلامی در خدمت رسانی حداکثری به نظام مقدس جمهوری اسلامی است. 🔹کدام راهبرد برای پیش‌برد مباحث فرهنگستان؟ ➖در تلقی بنیانهای فکری فرهنگستان جناب آقای میرباقری و جناب مرحوم صدوق تفاوت چندانی نداشتند. هم جناب آقای میرباقری و هم مرحوم صدوق، در پذیرش مبنای فلسفه نظام ولایت و هم لزوم طراحی منطقهای سه گانه‌ی «روش تفقه»، «روش معادله سازی» و «مدل برنامه ریزی» و لزوم هماهنگی آنها بر بنیاد فلسفه نظام ولایت، متفق بودند. ➖عمده اختلاف بر سر شیوه پیگیری مباحث فرهنگستان برای تثبیت اجتماعی آن بود. ▪️اختلاف اول: مرحوم صدوق، با توجه به تفاوت منطقی فرهنگستان با ارتکازات متداول حوزه و دانشگاه، نقطه عزیمت را فعل «تطبیق» می دانست و معتقد بود که تا مباحث فرهنگستان، ترجمه منطقی نشود، کار تفاهم به سامان نخواهد رسید. ایشان در این کار تلاش می کرد که تا در مواجهه با علوم حوزوی مانند منطق، اصول، فلسفه و تفسیر و ... این ترجمه را انجام دهد. از طرفی جناب آقای میرباقری علی رغم اینکه ضرورت «تطبیق» مباحث فرهنگستان را می پذیرفت و طریق انتقال مطالب فرهنگستان به جامعه نخبگانی را فقط از طریق «تطبیق» ممکن می دانست، ولی معتقد بود برای اینکار باید ابتداء زیرساخت‌های آن از جمله «آموزش منابع انسانی» و «تدوین مباحث مرحوم حسینی» را انجام داد. لذا ایشان راهبرد «آموزش» و «تدوین» را از باب مقدمیّت، دارای اولویت ( و به تعبیری اولیّت) می دانستند و بیان میداشتند که نبود این دو زیرساخت، موجب بالا رفتن ضریب خطای تطبیق و در نتیجه افزایش سوءتفاهم با دلسوزان و نخبگان انقلاب اسلامی خواهد شد. این در حالی بود که جناب مرحوم صدوق، معتقد بود که ما نباید «فعل اصلی» را تعطیل کنیم و باید با هرچه بضاعت داریم کار را شروع کنیم و منتظر عِدّه و عُدّه نباشیم؛ خدای متعال در صورت صلاحدید خودش نصرت و امداد خواهد کرد. بخش دوم ⬇️
🔰 مسیر فرهنگستان با دو راهبرد، بخش دوم ▪️اختلاف دوم: مرحوم صدوق به نحوی قائل به اولویت کار با ساختارهای حکومتی برای ارائه نظریات کارشناسی بود و معتقد بود که تا فرهنگستان نتواند در عرصه کارشناسی اداره کشور، برتری خود را در برابر نظرات کارشناسی موجود اثبات نکند، نهادهای علم مانند دانشگاه و حوزه، عزم جدی برای خواندن و نقادی فرهنگستان پیدا نخواهند کرد. به تعبیر دیگر ایشان، نشان دادن قدرت و ظرفیت دستگاه فکری فرهنگستان در نسبت با «عینیت و اداره انقلاب اسلامی»، زمینه توجه جامعه انقلابی ـ نخبگانی؛ اعم از حوزوی و دانشگاهی را به آثار و از این طریق به عمق و بنیاد مباحث فرهنگستان فراهم آورد. از اینرو بخشی زیادی از تمرکز علمی ایشان بر مباحث ناظر به «عقلانیت اداره کشور» و در نقد و نقض عقلانیت توسعه صرف می شد که دو کتاب «انقلاب اسلامی» و «سبک زندگی» که آثار بسیار خواندنی ایشان است. جناب آقای میرباقری هرچند با ورود به مسئله عقلانیت انقلاب اسلامی مخالف نبود و آن را ضروری هم می‌دانست، ولی لااقل دو موضوع را مقدم بر آن می دانست؛ یکی موضوع «کلام عمومی یا الهیات اجتماعی» و دوم، «تفاهم با حوزه علمیه به خصوص جریان فقاهت و مرجعیت». از اینرو مشی جناب آقای میرباقری حضور در منابر و هیأت‌ها برای ارتقاء الهیات اجتماعی بر توضیح جایگاه ولایت تاریخی معصومین علیهم السلام بود. استدلال ایشان هم این بود که اگر ما صرفا به کار نخبگانی بپردازیم و نتوانیم احساسات و عقلانیت فطری و تاریخی ای را که در عموم مردم در نسبت با معصومین علیهم السلام به خصوص حضرت سیدالشهداء علیه السلام وجود دارد، برانگیخته‌تر کنیم و این حب و بغض تاریخی را تا «اکنونِ درگیری جبهه حق و باطل»؛ یعنی تقابل همه جانبه انقلاب اسلامی با تمدن مدرن امتداد ندهیم، جامعه، سرمایه‌ی روانی و فکری ای برای عبور از بت پرستی مدرن نخواهد داشت و در برابر هیبت تمدن غربی زمینگیر خواهد شد. همچنین ایشان تفاهم با حوزه علمیه را نه صرفا به صورت علمی، بلکه بیش از هر چیز از طریق همراهی با هنجارها و ارزشهای عمومی آن می دانستند که توسط بزرگان و مرجعیت حفاظت می شود؛ لذا لازمه تفاهم با حوزه را برخورداری از زیست حوزویِ به‌هنجار می دانست. ♦️این اختلافات و شاید موارد دیگر، موجب شکل گیری دو منهج برای پیگیری مباحث مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی شد. البته اگر دقت شود این اختلافات به این دو منهج خلاصه نمی‌شود و اختلافاتی دیگر نیز در سایر اعضای فرهنگستان دیده می شود؛ اختلافاتی راهبردی که در شاگردان مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم شهید صدر هم به وضوح قابل مشاهده است. به نظرم صورت‌بندی این اختلافات، می تواند سرمایه‌ای عظیم فراروی نسل جوان‌تر جبهه فکری انقلاب اسلامی و عمل پخته‌تر آنها فراهم آورد. https://eitaa.com/joinchat/3967942701C3d57d3b16b