eitaa logo
عقل‌نوشته‌های انقلابی
2هزار دنبال‌کننده
617 عکس
209 ویدیو
55 فایل
#علی_محمدی جُستِجُوگَرِ عَقلانِیَتِ اِنقِلابِ اِسلامِی؛ از بنیان تا عینیت ارتباط با بنده: @alimohammadi89 آدرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/ali.mohammadi89/
مشاهده در ایتا
دانلود
💢خلاصه ارائه دکتر اصغر عیوضی:💢 - تا وقتی که ما یک جبهه اصلی ایجاد تغییر نیستیم، مسائلمان معلوم نیست چه مقدار واقعی باشد. تا وقتی چنین تعاملی در میان نباشد و اصلاً مسائل فیمابین جریان‌ها معلوم نیست حل شود. ما وقتی جبهه نباشیم، مسائلمان معلوم نیست که مسأله انقلاب اسلامی باشد. - در ایتان، ما سعی کردیم جزئی از جریان تغییر باشیم و جای خودرا پیدا کنیم. آن نیروهایی که می‌خواهند جامعه را در جهت پیشرفت انقلابی حرکت دهند، در پیوستار و تعاملی با هم این امر را پیش می‌برند و وقتی این پیوستگی وجود نداشته باشد، حتی اگر قطب‌هایی در حوزه‌های اندیشه‌ای داشته باشیم نمی‌توانیم مسائل را حل کنند و همچون بئر معطله در گوشه‌ای خواهند ماند که نمی‌تواند جریان ایجاد کند و اثرآفرین باشد. - ما امروز از نظر سیاسی می‌بینیم که هیچ نهاد سیاسی غیرمنحرف در دنیا تأسیس نشده است. ما تلاش زیادی کردیم که جهتی از پیشرفت را محقق کنیم اما تزاحماتی که میان خرده جریانات پیش می‌آید، نیز خود به انحراف نهادها می‌انجامند. تعامل باید بر مبنای رحماء بینهم باشد نه اشداء علی الکفار. آن اراده انقلابی که می‌خواهد مسائل را به سمت انقلاب اسلامی حرکت دهد، دچار ضعف است. لذا مسائلش روی زمین باقی می‌ماند. - پدیده‌های دیگری در این میان ممکن است بروز کرد: الف) دچار توهم شدن در فهم مسائل؛ ب) به پاسخ صحیح مسائل نرسیدن. تا ما افرادی هستیم که نتوانستیم در جریان تغییرات نقش پیدا کنیم، حتی اگر بتوانیم مسائل را شناسایی کنیم، چون در این مسیر حرکت نکرده‌ایم، فهم‌مان نیز دچار اعوجاج است. جامعه‌ای که با آن همراه نباشیم، طبیعتاً نمی‌توان در آن تفغییر نیز ایجاد کرد. - ما با این امر سازگار نیستیم که با افول غرب جایگزین غرب شویم. بخشی از اشکالات، ناظر به بزرگان جریان عقلانیت است. https://eitaa.com/alimohammadi1389/604
💢خلاصه ارائه خانم تاجیک:💢 - ما مشکلات را می‌شناسیم اما آن چیزی که مهم است و وجه عقلانیت را پررنگ می‌کند این است که صورت‌بندی مشخصی از منظر فکری و تاریخی از این بحث ارائه دهیم. این صورت‌بندی بسیار مهم‌تر از پاسخ به مسأله است. جریان‌های فکری، یا به سنت فکری خود انحصاری دارند و صرفاً یک رویکرد کلامی را پیش می‌گیرند و پاسخ‌های گذشته را به امروز بار می‌کنند. یا مورد علاقه مدیران سیاست‌گذار هستند و سعی نکرده‌اند که با صورت‌بندی مسأله و وضعیت تاریخی پیش روند. لذا جامعه‌شناسان صرفاً نمی‌توانند این امر را اجتهاد کنند. این به بحث روایت برمی‌گردد. ما مشکل جدی‌ای که در این عرصه داریم، فقدان روایت دقیق و صحیح از مشکل است. - وجوه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی وجوهی درهم‌آمیخته هستند؛ لذا هر تصمیم اقتصادی یک تصمیم فرهنگی است. پیوست فرهنگی صرفاً ایجاد مسجد و نمازخانه در نهادهای اقتصادی و سیاسی نیست، بلکه پیوست فرهنگی از همان ابتدای طرح‌ریزی‌ها اقتصادی سیاسی باید مورد توجه قرار گیرد. - تا وقتی که دیدگاه عقل بر بدن را داشته باشیم، و روایت قشر سفید و سیاه و خاکستری را مدنظر قرار دهیم، نمی‌توانیم صورت‌بندی مسأله را محقق کنیم. همه این بحث‌ها در نهادهای فکری یک وجه مهم دارد که اقتصاد سیاسی است. زمانی که نهادهای فکری فرهنگی بودجه را از نفتا می‌گیرند، تلاشی نمی‌کنند برای فهم مسأله. این دغدغه در سازمان‌ها، نهادها و جریان‌ها امروز وجود ندارد. این سازمان‌های دولتی به دنبال روایت درست نیستند چراکه احساس نیاز نمی‌کنند و صرفاً به دنبال تهیه گزارش‌هایی هستند که به بالادستی‌ها ارائه دهند و اثر فعالیت‌هایخ ود را مورد ارزیابی قرار نمی‌دهند. - انقلاب پیش از آن که یک مفهوم و ارزش باشد، یک تحول و گشایش است که زمینه تغییر نفوس و حاکمیت را ایجاد کند. پشتِ درهای بسته اتفاقی رخ نمی‌دهد و مردم مسئولیتی را قبول نمی‌کنند اما اگر به عرصه عمومی بیاید، مردم نیز کنشگر می‌شوند و مسئولیت قبول می‌کنند. در مرکز بررسی معاونت راهبردی سازمان تبلیغات به دنبال این امر هستیم. https://eitaa.com/alimohammadi1389/605
💢خلاصه ارائه آقای پورکیانی:💢 - تجربه ما در پیوند اهالی نظر و فعالین میدانی و اجتماعی، منجر به خلق تئوری‌هایی شده است که دائماً تکرار می‌شود. به نظر می‌رسد کار اول این است که این نظرها را نقد کرد. در این میان جریان‌هایی وجود دارند که باید مورد نقد قرار گیرند. - برخی قائل هستند که اساساً قرار نیست علوم انسانی و بحث‌های نظری به کار میدان بیاید. نأملات نظری، خودش کاری است در اعداد کارهایی که تأثیر دارند؛ همچون هنر، صنعت و سیاست. مهم‌ترین کارویژه علم نیز معنابخشی است. این جهان که به واسطه کمرنگ شدن دین یا فلسفه و هر نوع سرچشمه معنا در جهان سنت،تکنیکالی شده است، کار علوم انسانی این است که جهان را سرریز از معنا می‌کند. لذا علوم انسانی قرار نیست به خدمت سیاست‌گزاران بیاید. از این جهت مسأله منحل می‌کنند. جریان دیگر این است که ارتباط مستقیم را کنار گذاشته است اما اصل ارتباط را کنار نگذاشته است بلکه به دنبال گفتمان‌سازی است و قالب‌هایی از قبیل جلسات نقد، دوره برگزار کردن و ... را اجرا می‌کند و اغلب وجه رسانه‌ای را جدی می گیرد، و در نهایت با اهل عمل ارتباط برقرار کرده و تأثیری می‌گذارد. برخی دخالت می‌کنند در عمل، ولی مدلش مدل شورای نگهبانی است و امروز هیات‌های اندیشه‌ورز اینچنین هستند. یک سطح نیز جریانی هستند که قائل است هم باید کار نظری کرد و هم کار عملی. لکن این بیش‌تر ناظر به شخصیت افراد است نه ساختارها. - اما هیچ کدام پاسخ به مسأله نیست. به نظر می‌رسد مشکل زبان اهل نظر و طلب اهل عمل است . - کسانی که کار نظری می‌کنند اغلب در سطح انتزاع مانده‌اند و علت آن درکی است که از علم دارند و به دنبال اثبات اصول محقق نشده حق هستند. در حالی که کارکرد اصلی علوم انسانی روایت حقیقتی است که محقق می‌شود یا می‌خواهد محقق شود. نه اینکه صرفاً توصیه به تحقق آن شود. باید زبانی برای تحقق آن پیدا کرد که شور و گرما داشته باشد. معنای عقلانیت در این معنا تأویل نظری تجربه است. - از زاویه اهل عمل، چالشی که وجود دارد این است که هیچ مسأله‌ای وجود ندارد که اهل عمل برای حل آن به اهل نظر رجوع کنند. در حالی که کار اصلی نظریه‌پردازان این است که عواقب پاسخ خود را در بیاورند. مراجعه اگر صورت می‌گیرد باید به این نحو باشد نه صرفاً در حد مشاوره. از این طریق باید با اهل عمل تعامل کرد. https://eitaa.com/alimohammadi1389/606
💢خلاصه ارائه حجت الاسلام مجتبی عرب:💢 - نسل اساتید فکری جبهه انقلاب، دوره خود را به اتمام رسیده‌اند و باید فکری کرد که بدنه جایگزینی بیاید و این خلأ را پر کرد و حرف جدیدی را ارائه کرد. ما در نقطه عدم زایش فکری در جبهه انقلاب هستیم و موقف رهبری نیز از اندیشه‌ورزی و حرف‌های رو به جلو عبور کرده است و در موقف صرفاً رهبری است و نه ارائه حرف نو و جدید. - امروز فاصله جبهه انقلاب و پیشتازان انقلابی با رهبری زیاد شده است و حتی در جهاد تبیین نیز حرف‌های رهبری را قبول ندارند و در بهترین حالت تعبداً می‌پذیرند. این امر خود سبب به بن‌بست رسیدن در این حوزه شده است و دست یافتن به دولت سبب شده است بسیاری به سمت مسئولیت‌های دولتی و اجرایی روند و این عرصه بیش از پیش خالی بماند. - ما با صحنه‌ای مواجه هستیم با درونی تهی و فاصله‌ای شگرف. در این صحنه قوت‌ها و عدم‌اتصال‌های مهمی توأمان وجود دارد. در این صحنه، آثار و لوازمی وجود دارد که باید پیرامون آن صحبت کرد از قبیل دولت گذشته، غلبه رویکرد امنیتی و سیاسی بر فرهنگی و ... . ما در نقطه‌ای هستیم که باید آسیب فکر نداشتن را جدی گرفت. - تمسک به عناوین مانند نوآوری اجتماعی، گفتمان‌سازی و ... نیز نمی‌تواند ما را از این بست خارج کند چراکه در پشت صحنه عقلانیتی وجود ندارد که اتصال به بدنه داشته باشد. ما در موقفی هستیم که با دو جریان مواجهیم: الف) انا لمدرکون؛ ب) ایمان به راه و نه آنچه دقیقاً قرار است رخ دهد. - مسأله ایجاد روایتی نو و فهماندن آن به جامعه و جبهه انقلاب است. ما جریانی نداریم که زایش فکری کند و حتی گذشته ما را روایت کند. اگر بتوان زاویه نگاه جامعه را عوض کرد و ان را به سمت حرکت معجزه‌گونه انقلاب متوجه کرد از اهمیت زیادی برخوردار است. - امروز از گعده‌های روشنفکرمآبانه ما، عایدی نصیب جامعه نمی‌شود و تأثیری نخواهد گذاشت. چراکه در غارهای خود در حال صحبت و گفت‌وگو هستیم و نهایتاً رنگ‌هایی به کارهای گذشته خود می‌زنیم. https://eitaa.com/alimohammadi1389/607
💢خلاصه ارائه حجت الاسلام محمدرسول علی‌بابایی:💢 - ورود غالب افرادی که نقادانه بحث می‌کنند، چالش‌ها را مورد نظر قرار می‌دهند و به تعاریف کم‌تر می‌پردازند. به عنوان مثال میان فکر و علم تفاوت‌هایی وجود دارد. لذا ما چالش‌های عرصه‌ای را بیان می‌کنیم که تفاهمی در باره آن نداریم. هنچنین ما با رویکرد مسأله محوری به ماجرا می‌نگریم و به طرح کلان منسجم دست پیدا نمی‌کنیم. ما ممکن است یکی از مشکلات حوزه فکر را حل کنیم اما مشکلات را به‌صورت متقارن مورد توجه قرار نمی‌دهیم. - ما نیازمند طرحی برای تفکر هستیم و امروز دچار فقدان آن هستیم. ما در طول تاریخ مواجهیم که همواره زبان هایی بوده اند که به وضع موجود خود معترض بوده اند اما به طرح جامعی نرسیده اند. امروز مهم ترین چالش ما فقدان طرح است. گویی اصلا ساختمان و طرحی نیست که رویکردها و مسائل بر آن بار شود. - در این میان 4 پیشنهاد و رکن را می‌توان برای دستیابی به این طرح ذکرد: الف) لزوم مکتوب‌سازی حرف‌های شفاهی در حوزه فکر که در افواه رجال مانده است و به دست دیگران نمی‌رسد. ما دچار کمبود متن مکتوب خوب هستیم. ما نیازمند نهضتی برای نوشتن هستیم؛ ب) ما نیازمند توزیع چرخه‌ای میان محتواهای مکتوب هستیم. امروز با وجود ابزارهای رسانه ای بسیار هنوز ما گویی در زمان های گذشته سیر می‌کنیم که از ایده‌های همدیگر خبر نداریم. ما از ایده‌های رقیب یکدیگر خبر نداریم و حرف‌ها به سمع و نظر یکدیگر نمی‌رسد؛ ج) سومین رکن یک طرح برای فکر، ایجاد میدان تضارب آراء است و اگر از این مؤلفه غفلت کنیم، نه زایش خواهیم داشت و نه طرح. تضارب با گفت‌وگو و هم‌اندیشی متفاوت است؛ د) چالش میدان عمل و نظر نیازمند میدانی برای تست آراء افراد داریم. اگر نتوانیم فکر را در میدان نمونه‌سازی جلو ببریم، این طرح به بلوغ نمی‌رسد. https://eitaa.com/alimohammadi1389/608
💢خلاصه ارائه آقای حسن‌زاده:💢 - سرگردانی جبهه انقلابی بالاخص جبهه فکری: در انواع و اقسام این سرگردانی می‌توان به یک ریشه راهبردی اشاره کرد که عبارت است از نوع مواجهه ای که ما با شخص حضرت آقای خامنه‌ای داشته ایم. تلقی ما از رهبری با وجود تمام فرهیختگی و مجاهدت‌ها، پدیده‌ای را رونمایی کرده‌ است که ریشه این سرگردانی است. در این تلقی، این شخصیت تبدیل شده است به کسی که فرمان‌های متعددی را در مقام فرماندهی صادر کرده‌اند از جمله جهاد تبیین و اینکه هر کسی هرجا هست آنجا را مرکز عالم بداند. از جبهه نافرهیخته انقلابی که فرمان‌های متعددی را دریافت می‌کند، جز سرگردانی نمی‌توان انتظار داشت. - کار اول این جمع و جبهه فکری، مباحثه با رهبری است؛ از مهم‌ترین کارهایی که به عنوان کمک می‌توان به رهبری ارائه داد، یاری رساندن به ولی از منظر اندیشه است. به این معنا که، بر اساس فهرست مطلوبیت‌های رهبری، آن را به ایشان ارائه داده و از ایشان بخواهیم از آن‌ها جمله ساخته و آن‌ها به هم ربط دهند تا یک تصویر سازگار هم‌بند به دست آید. چنانکه خود ایشان فتح الفتوح انقلاب را نخبگانی می‌دانند که برای آبنده تصویرسازی می‌کنند. - ما نیازمند تصویرسازی برای آینده هستیم. اگرچه ما با مطلوبیت‌های متفاوت مواجه هستیم که یکی بر دیگری ارجحیت پیدا می‌کند. امروز بسیاری از مسائلی که با آن‌ها روبه رو هستیم نشأت گرفته از حل مسائل دیگر است و ناظر به نگاه‌های جزئی و بخشی و سازگار ندیدن است. آن موقعی که می‌خواهیم تصویر کنیم و آن را به امروز بکشانیم در این جهت اهمیت دارد که سندها و سیاست‌ها را مورد چالش قرار می‌دهد. - ما چه تصویری داریم و اصول قانون اساسی و مقدمه آن کجاست، مطلوبیت‌ها از نظر رهبری کجاست و ... پس از این، این جامعه نخبگانی که از آن انتظار جمع مسائل مختلف را می‌توان داشت اما مردم یک فرمان مصرح برای امروز و آینده نزدیک می‌خواهند که آن را ندارند. ما باید به رهبر ی کمک کنیم برای بیان این امر از زبان رهبری برای مردم. محوری که قابلیت این را داشته باشد که به واسطه ملموس و جذاب بودن بتواند مردم را تکان دهد؛ به عنوان مثال رهبری بگوید کاری کند در جام جهانی اتفاق بزرگی بیافتد؛ این نحو از سخن گفتن تأثیر بسیار بیش‌تری در میان مردم دارد. ملموس بودن را خود رهبری مورد تأکید به حلقه‌های میانی قرار می‌دهند. ما باید پیشنهادهایی به رهبری داشته باشیم که منجر به قیام مردم شود. - برای اینکه بتوان مردم را به قیام وا داشت و انقلاب را دوباره زنده کرد، باید بتوان اندیشه‌ها و زیرساخت‌های انقلاب را مجدد احیا کرد. یکی از عناصر کلیدی گفتمان اسلام ناب ساز، قرآن است که ما با آن نامأنوس هستیم. در این میان اشکال از گیرنده نیست، اشکال از فقدان یک طرحی است که آن را محقق کند. - ما نیازمند یک تصویر از آینده تا اکنون هستیم و حرفی که با مردم ارتباط برقرار کند که منجر به میلیون‌ها خرده کار مردمی شود. https://eitaa.com/alimohammadi1389/609
💢خلاصه ارائه حجت الاسلام سید مصطفی مدرس مصلی:💢 - ما زاویه دید درستی نسبت به بیانات رهبری نداریم و باید زاویه دید خود را تغییر دهیم. از زاویه دید من، روایت مسأله ناظر به استعاره از نماز در سفر است. یک شخصی است که شغلش سفر کردن است و شخص دیگری است که شغلش در سفر است و به خاطر شغلش مسافرت می‌کند. حال در نسبت با ما، افرادی هستند که شغلشان انقلاب است و در شغلشان تمام وجوه انقلاب وجود دارد و می‌بایست تمام این امور را راهبری کنند و در چارچوب ارزش‌ها پیش ببرند. برخی دیگر نیز شغلشان در انقلاب است. - ما در وضعیتی هستیم که روایت درستی از انقلاب نداریم؛ ما حتی اگر شغلمان تمام انقلاب است، باید بدانیم که کدام انقلاب را مد نظر قرار داده‌ایم و چه روایتی از آن داریم. ما باید بدانیم وقتی از انقلاب سخن می‌گوییم از انقلابی سخن می‌گوییم که خارج از نظم و قواعد جاری جهانی رقم خورده است. رهبری در این جایگاه قرار دارند و هدف‌گذاری را چالش با نظام سلطه قرار می‌دهند و در این نسبت به دنبال ساخت الگوی ایران اسلامی قرار می‌دهند و آن را در حالت شکوفاییش تمدن نوین اسلامی می‌دانند. - طبیعتاً هر تمدنی ناظر به عقلانیتی است و لایه‌ها و سطوح عقلانیت مختلفی برای آن وجود دارد و الزامات بسیاری در آن وجود دارد. رهبری چهار عرصه را مد نظر قرار می‌دهد: معنویت، فکر، علم و سبک زندگی. ایشان در این میان، فکر را از علم نیز با اهمیت‌تر می‌دانند. از سال 79 تا 89، رهبری مجدد به فکر اشاره می‌کنند و آن را چیزی غیز از جنبش نرم‌افزاری می‌دانند. - در مدیریت راهبردی رهبری در دهه نود نیز این امر مشهود است که بروید فکری کنید برای فکر ... توقع رهبری این است که تمام پاره‌های انقلاب باید فکورانه اداره شود و از عقلانیت راقی، غنی و متعالی برخوردار شود. در این میان ایشان معماری نهاد فکر را مورد توجه قرار می‌دهند و میان فکر و علم تفکیک قائل می‌شوند. - آن انقلابی که ناگهان ایجاد شد، با یک شعوری رقم خورد که از جنس علوم و دانش‌ها نبوده است. ما همین جنس شعور و هویت فکری را برای پیش بردن انقلاب نیازمندیم. لذا همان حادثه که در صدر انقلاب رخ داد مجدد باید به وقوع بیانجامد و بازسازی شود و این نیازمند این است که کسانی شغلشان انقلاب باشد. https://eitaa.com/alimohammadi1389/610
💢خلاصه ارائه حجت الاسلام تجریشی:💢 - مشکل اساسی در مسأله عقلانیت و گسترش تفکر در جبهه انقلاب، این تصور ناخودآگاه است که یک عده‌ای اندیشمند و اندیشه‌ورز هستند و شأن فکر کردن دارند و عده دیگری هستند که فعالین نهضت هستند که مشغول حرکت و قیام هستند؛ این تصورِ ناصوابی است. اساساً تفکر، فرع بر قیام است. ابتدا باید حرکتی ایجاد شود تا تفکر رقم بخورد. - حرکت نیز هم برای زمینه‌سازی توحید و نفی طاغوت (ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت) است و هم اینکه اساساً کار رسول نیز «لیثیروا لهم دفائن العقول» است، چه رسولی؟ رسولی که «عزیزٌ علیه ما عنتم» است و «حریص علیکم» است، و خودش در نقطه اوج عقلانیت است و می‌تواند مردم را به این عقلانیت دعوت می‌کند. - مشکل ما جایی است که عقلانیت رو نتوانسته‌ایم کاربردی کنیم. هر زمانی‌که توانستیم عقلانیت را کاربردی کنیم و مسأله زمانه را با عقلانیت پیش برده و حل کنیم، موفق بوده‌ایم. - براین‌اساس باید قوه عاقله، خودش در میدان حضور کامل داشته باشد و با حضور و با عقلانیتش حرکت خلق کند؛ همچون فرمانده‌ای که می‌رود و به سربازانش می‌گوید بیایید. - باید از ساختارسازی‌های افراطی پرهیز کنیم. - اندیشمندان و قوه عاقله باید رشد کنند و حتی پیشران واحد داشته باشیم. - از برخی معصیت‌ها و زدن‌های همدیگر بپرهیزیم - مسائل پیچیده شده است و ما باید بتوانیم دو قدم جلوتر باشیم لکن امروز در این زمینه عقب هستیم. https://eitaa.com/alimohammadi1389/611
💢خلاصه ارائه آقای حسین افتخاری:💢 - ما در جبهه انقلاب مسائلی داریم و یکی از این مسائل «روایت» است و باید آن را بفهمیم که چگونه می‌خواهیم آن را انجام دهیم. مسأله دیگر، مسأله تبیین است که باید آن را در نسبت با حرکت عمومی خود و دشمن و وضعیت کنونی و آینده خود و دشمن مورد توجه قرار دهیم. به همین نسبت مسأله سبک زندگی را پیش رو داریم و برای نقطه عزیمت ان باید چاره‌جویی کرد و از همه این‌ها مهم‌تر «مهندسی ایمان» است که نقطه آماج و هدف دشمن است. ما با هشدرای طرف هستیم که در این میان رهبری خود را خراب کرد؛ به‌گونه‌ای که فرمودند ما اشتباه کردیم و شما این اشتباه را نکنید. این اشتباه ساده‌انگاری نسبت به مسائل انقلاب است. ما نباید مسائل را ساده بیان کنیم؛ اتفاقا باید آن را بسیار پیچیده بیان کرد تا بنیان‌های آن فهم شود. - وقتی وارد مسأله علم، فکر و عقلانیت می‌شویم، پیچیدگی‌ها به حدی است که تعارض‌های بسیار زیادی درجلوه می‌کند در سطوح مختلف. وقتی به مسأله علم می‌پردازیم، دو نگاه کاملاً معارض وجود دارد؛ الف) علم زاده ذهن بشر است و اگر شما این را بپذیرید در این صورت علم را بر بنیاد منطقی می‌دونید که ذهن بشر براساس آن عمل می‌کند. پس براین‌اساس یک مسأله یکسان و فراگیر است برای جوامع مختلف؛ اعم از یهودی و مسلمان. لذا مدیریت همین مدیریت است و تمام متدها و روش‌های برای ساخت جامعه کافی است. ب) در مقابل اگر علم را زادۀ قلب بشر بدانیم، در این صورت چون قلب بشر براساس ایمان عمل می‌کند و چون ایمان‌ها ناهمسان است، حتی در مورد ساینس هم علم یکسان نخواهد بود. در این صورت، علم یهودی، مسیحی و اسلامی دارد و این علمی که از تمدن غرب می‌گیریم نمی‌توانیم با آن جامعه خود را بسازیم. - پس علم دینی که به درد ما بخورد از کجا می‌آید؟ پاسخ ما به این سؤال این خواهد بود که این سؤال از اساس غلط است که علم دینی چگونه ممکن است؛ چرا که علم از اساس ایدئولوژیک و دینی بوده است؛ هیچ علم غیردینی نداریم. دین شما می‌تواند الحاد باشد یا اسلام. این ایدئولوژی است که بنیاد علم قرار می‌گیرد و بر همین پایه پیش خواهد رفت. ساختار معرفتی انسان نیز اینگونه است که ایمانش بنیاد ساینسش است. - اگر بخواهیم علم جبهه انقلاب را درست کنیم باید تفکیکی را قائل شویم؛ اول اینکه منطق ثابت نیست. بلکه ما با منطقی مواجهیم که با منطق صدق گزاره‌ها مواجهیم که توسط ارسطو چارچوب بندی شده است. برای این منطق، 2500 سال دانش و ادبیات وجود دارد و در فلسفه اسلامی نیز به شدت بسط پیدا کرد. این منطق صدق است، نه منطق ذهن. مسأله این است که عقلانیت جبهه را باید براساس چیز دیگری غیر از منطق صدق فهم کرد. - هر کسی در پارادایمی زندگی می‌کند؛ ایمانیاتی دارد که نتیجه و خروجی آن معرفت می‌شود. اما از ایمانیات تا معرفت، مراحلی طی می‌شود. این ایمانیات به او عقلانیتی می‌دهد که او را به سمتی خیر یا شر می‌کشاند. مجموعه این‌ها به سمتی می‌رود که معرفت را بسازد اما در فلسفه علم بنیاد علم بر استدلال استوار است. در فرایند تفکر این عقل است که تفکر را فرامی‌گیرد و خواست‌های خود را به آن ارجاع می‌دهیم. چنانکه هگل منطق عدم تناقض را ناظر به اثبات دولت کریمه مسیحیت پیش می‌برد. - در مقابل منطق صدق، منطق فهم قرار دارد که بنیاد باورهای ما و زاویه نگاه ما را قرار می‌دهد. همچون کسی که زاویه خود را به مسائل فرصت‌محور می‌بیند و نه تهدیدمحور است. زاویه نگاه ماست که برآمده از قلب ماست و ما مادامی که نتوانیم منطق فهم درستی در عقلانیت جبهه و سپس در میان جبهه ایجاد کنیم، نمی‌توانیم حرف از عقلانبت برای جبهه بزنیم. منطق فهم غربی، امروز در همه ما نفوذ کرده است. امروز ما در منطق فهم ادبیات نداریم، فقط و فقط کلیاتی را می‌دانیم که مجموعه نگرش‌ها و حب و بغض‌های ما و ... در حال ساخت قلب ماست که زاویه دید ما را به وجود می‌آورد. این‌ها برآمده از منطق فهم ماست که دارای پیچیدگی‌های عظیم است و این غلط است که فکر می‌کنیم می‌توانیم با ساینس جبهه بسازیم. اگر این پیچیدگی را لحاظ نکنیم، نمی‌توانیم عقلانیت بسازیم مگر همین عقلانیت غربی را کپی کنیم. https://eitaa.com/alimohammadi1389/612
💢خلاصه ارائه آقای سعید غلامی:💢 - میان عرصه عمل و کسانی که در میدان فعال هستند با اهل نظر و تفکر فاصله وجود دارد و این را به خصوص در شهرستان‌ها می‌توان مورد توجه قرار داد و نوع پرداخت و انتقال اهالی تفکر با اهالی عمل به این فاصله دامن می‌زند. اما ما افرادی را سراغ داریم که در میدان است و رهیافت عملیاتی دارد و آن را تبدیل به واژه و ادبیات می‌کند و آن را در میدان (روستا – شهرستان) جاری می‌کند و عمومیت می‌بخشد. وقتی از ابتدا وتا انتها را خود آن فرد پیش می‌رود وبراساس بازخوردها مجدد شروع به بازسازی می‌کند، از بسیاری از مجموعه‌ها و ساختارها و سازمان‌ها قدرت راهبری بیش‌تری دارد. او برخی اصول و رعایت می‌کند. ما باید از ادبیات ساده استفاده کنیم و از زبان هنر و رسانه استفاده کنیم. ما در این فاصله به اشتباه می‌دمیم. - زمانی که مسأله را باز می‌کنیم، استراتژی‌های مختلفی را برای حل مسأله می‌توان داشت؛ الف) همه جانبه به حل مسأله بپردازیم. ب) مدل مواجهه گلوگاهی به نحوی که اگر یک مسأله را حل کنیم، بقیه مسائل خودبه‌خود حلی می‌شود. در مسأله عقلانیت نیز نباید همه جانبه ورود کرد چرا که دچار مسائل و پیچیدگی‌های متعدد می‌شویم بلکه باید گرانیگاهی به مسأله توجه کرد. - بدنه نخبگانی ما در حال مهار شدن است و این کار اشتباهی است و باید ترتیبی اتخاذ کنیم که در استان‌ها همه بتوانند از افراد اندیشمند استفاده کنند و اینطور نباشد که هر کس با تیم خودش فقط کار کند. https://eitaa.com/alimohammadi1389/613
💢خلاصه ارائه آقای هانی ایرانمنش:💢 - یک زمانی مسألۀ ما «گفت‌وگو» بود؛ بسط گفتارهای فکری انقلاب در مقابل جریان روشنفکری. تاریخچه حضور ما در کانون اندیشه جوان حول محور شکل‌دهی این امر در یک فضای آزاد و در قالب همایش‌ها، نشست‌ها، کتاب‌ها، سایت‌ها و ... بوده است. - به تدریج در مواجهه با دولت احمدی‌نژاد، مجلس، روی کار آمدن آقاعزیز در سپاه، صداوسیمای آقای ضرغامی و ... تقریباً به این جمع‌بندی رسیدیم که این گزارۀ کافی بودن منابع ما برای حکمرانی، خیالی بیش نیست و دره عمیقی میان مبانی و حکمرانی وجود دارد. از این بعد، مطالعات راهبردی برای ما اهمیت زیادی پیدا کرد و حضور در مرکز استراتژی‌ها، مکرز پژوهش‌های مرکز، انجمن‌های فکری در این مرحله معنادار شد. در این زمینه نیز، مسأله اصلی جبهه فرهنگی و فکری بود که بتوانیم به صورت جمعی وارد کنشگری شویم و طرح بحث اشراق از پس از 88 در این برهه رقم خورد. - از سال 92، مسأله اصلی ما تمدن شد و مدل کنش فکری ما نیز تغییر کرد؛ کارهایی از قبیل ورود به عرصه سبک زندکی، کارهای جهادی، فعالیت‌های ذیل پیشرفت، رفتار ما ذیل عقلانیت را تغییر داد که در بنیاد کرامت، نهضت اجتماعی، ستاد پیشرفت جلوه پیدا کرد. - ما با سه جریان اصلی تفکر مواجه هستیم؛ الف) جریانی که قائل است ما از علم و تفکر غرب عقب مانده‌ایم و باید خود را به آن برسانیم. حال با اسلامی‌سازی عرصه‌ها یا فارغ از آن؛ ب) جریان دیگر به تحولات علمی عالم کاری ندارد و قائل به تراث عظیم تفکری و ادامه آن است. بخش عمده ای از حوزه ما در این مسیر جلو می‌رود؛ ج) جریان دیگر، مسأله تمدن و تنازع با تمدن غرب را مسأله خود قرار داده‌اند. - محل بحث ما ماجرای سوم است. در نسبت با جریان سوم، زمانه‌های متعددی را طی کرده‌ایم تا احساس عقب‌ماندگی عمومی برای ما تبدیل به مسأله اساسی شد. ما رویکردهای متعددی داشتیم لکن غالب رویکردهای ما، به صورت سلبی بوده است و به دنبال بازآفرینی تراث خود برای مقابله با تهاجمات غرب بوده است. برهه کوتاهی در اوایل دهه 60 عقلانیت ما از حالت منفعل خارج می‌شود اما در میانه دهه، دوباره با طرح بحث‌های روشن‌فکری دینی رو به انفعال می‌رود و به دنبال پاسخ به جریان روشنفکری هستیم. - مسأله اصلی، عقلانیتی است که با آن می‌خواهیم تمدن‌سازی و حکمرانی کنیم. می‌خواهیم کنشی فعالانه و ایجابی داشته باشیم و این مستلزم بازسازی جریان شبکه و عالم عقلانیت است. ما با 5 لایه عقلانیت مواجه هستیم؛ الف) عقلانیت نظری؛ ب) عقلانیت عملی و انضمامی؛ ج) عقلانیت ابداعی (خلاق)؛ ج) عقلانیت رصدگر، تحلیل‌گر، اکتشافی؛ د) عقلانیت گفتمانی و ورایت‌گر. ما دچار نحوی از انسداد در عقلانیت نظری هستیم و مبانی ما نتوانسته است مسائل ما را حل کند و رفتار متفاوتی را خلق کند. این عقلانیت با فعال شدن چهار لایه دیگر از انسداد خارج می‌شود. لذا مسأله‌محوری را همان عقلانیت انضمامی، نوآوری را همان عقلانیت خلاق می‌توان در نظر گرفت و عقلانیت روایت‌گر و رصدگر را با همراهی در آن در نظر گرفت. - این عقلانیت‌ها با این الزامات فعال می‌شوند: الف) عقلانیت جبهه‌ای و جمعی و ناظر به رقابت جلو می‌رود؛ ب) ما نیازمند عقل مجاهد هستیم؛ ج) ما نیازمند عقلانیت مصلح اجتماعی هستیم. براین‌اساس، مسأله تحول سبک زندگی و زیست اصحاب تفکر اهمیت زیادی دارد و تا این مسأله دچار تحول نشود، عقلانیت نیز متحول نمی‌شود؛ د) تحول نهادها و جریان‌های پیشران همچون معلمان، دانشجویان، طلاب و ... از اهمیت زیادی برخوردار است؛ ه) از نشانه‌های عقلانیت، عبور از تحجر است و از نقاط مهمی که شبکه عقلانیت به آن نیازمند است، فهم تحول زمانه است. نیشن استیت در حال تحولات است و معانی سنتی آن دستخوش تحول جدی خواهد شد. نظم اجتماعی نیز در آینده دستخوش تحول خواهد شد؛ همچون آموزش و پرورش و ... https://eitaa.com/alimohammadi1389/614
💢خلاصه ارائه حجت الاسلام علی محمدی:💢 1️⃣ از 2️⃣ - پس از مواجهه ما با جریان غرب و شکست خوردن از روس و تحولاتی که توسط جریان روشنفکری، دربار قاجار، علمای اصلاح‌طلب و تحول‌گرا شکل می‌گیرد و منتهی به مشروطه می‌شود، این امر از اهمیت زیادی برخوردار است که این تحول چگونه قابل صورت‌بندی است؟ مهم‌ترین انگاره، انگاره ثابت و متغیر است؛ این ثابت و متغیر ابتدا توسط فقها در ناحیه احکام طرح گشت و بزرگانی مثل میرزای نایینی در تنبیه الامه گفتند که ما دسته حکم شرعی داریم؛ یکی احکام ما نص فیه و دیگری احکام مالا نص فیه. در طرح فکری میرزای نایینی، حیطه ثابت، حیطه احکامی است که در منابع دینی به صورت منصوص آمده است و حیطه متغیر، حیطه ای است که حکم مشخصی در شریعت ندارد، ولی هر چند از عرفیات است که جامعه می توانند با عقل جمعی خود بدان نائل شوند، ولی تشخیص نهایی به عهده اولیای الهی (اولی الامر) است تا از چارچوب شریعت (احکام ثابت) خارج نشود. همین دوگانه، در ادبیات بزرگانی دیگر مانند علامه طباطبایی تعمیق می شود و منجر به طرحی می شود در خصوص ثابت و متغیر ابعاد جامعه. در این طرح، نیازهای انسان و به تبع آن، جامعه، به دو بخش ثابت و متغیر تقسیم می شود. بخش ثابت جامعه، حیطه روابط انسانی است که اسلام با ارسال شریعت خود، وضعیت مطلوب آن را بیان کرده است و بخش متغیر جامعه، حیطه رابطه انسان با طبیعت است که متغیر است و البته باید در چارچوب شریعت اسلام (و نه لزوماً بر آمده از آن) باشد. بر این اساس آن تحولاتی که در حیطه روابط انسانی در غرب اتفاق می افتد به هیچ وجه، حرکتی از نقص به کمال نیست، بلکه از غلطی به غلط دیگر افتادن است. مرحوم شهید مطهری به گمان بنده در برخی مواقع، تلاش کرده که بحث را تا حدی جلو ببرد، لذا ایشان در کتاب نظام حقوق زن در اسلام، صحبت از این میکند که هر تحولی که در جامعه شکل می گیرد اعم از حیطه ای که دارد، یا پیشرفت است یا انحراف است؟ در پس این طرح بحث است که مرحوم شهید مطهری از دو دسته «جامدها» و «جاهلها» می نالد و آنها را مانع اصلی پیشرفت و تکامل جامعه می داند. - شهید صدر در کتاب اقتصادنا تلاش می‌کند میان ثابت و متغیر صورت‌بندی جدیدی کند و احکام را به دو دسته ثابت و متغیر تقسیم می‌کند و برخلاف میرزای نائینی، تلاش می‌کند مؤشرات و نشانگرهایی را تعریف کند تا فقیه بتواند با تکیه بر آنها، استنباطی در حیطه متغیر داشته باشد. - اما به نظر حقیر، طرح حضرت امام ره، کاملاً متفاوت است؛ امام بر فراز این تجربیات تاریخی ایستاده است. مسئله حضرت امام ره ثابت و متغیر نیست؛ بلکه دوگانه‌ای که برای ایشان مهم است؛ ولایت حق و ولایت باطل و یا دوگانه ظلمت و نور است. تفکر حضرت امام ره در مواجهه با جامعه، ناظر به حرکت و تکامل کلیت جامعه است؛ همین دوگانه تحت عنوان اینکه جامعه ذاتاً تحولمند است که این تحول اگر در مسیر درست و حق باشد، پیشرفت است و اگر در مسیر باطل باشد، پسرفت و انحطاط است، در ادبیات حضرت آقا کاملاً متبلور است. - شهید صدر ره در کتاب «الاسلام یقود الحیات»، از انقلاب اسلامی متأثر شده و آنجا که دربارۀ رسالت اسلام صحبت می‌کند، اسلام را یک انقلاب اجتماعی و مسیری برای آزادسازی انسان و رساندن به خلافت الهی می‌داند. از نگاه ایشان، جریان انبیا، جریانی است که می‌خواهند جامعه توحیدی را دوباره (بعد از دوره امة واحده) بازسازی کنند و به انسانها کمک کنند تا در منزلت خلافت الهی خود به درستی مستقر شوند. این انقلاب توحیدی که انبیاء پرچمداران آن هستند، دو رکن اساسی دارد؛ الف) آزادی از درون (جهاد اکبر)؛ ب) آزادی از برون (جهاد اصغر). توأمانی این دو رکن است که می تواند یک انقلاب آزادی بخش واقعی و اجتماعی رقم زند و یک حرکت اجتماعی ظلم ستیز را استقرار و استمرار بخشد و مانع این شود که انقلابیون خود به تدریج در موضع ظلم و استکبار قرار گیرند. - حضرت امام ره در سال 66، در پاسخ به سخنرانی حضرت آقا در ضمن ماجرای قانون کار، به صراحت توضیح می دهد که ولایت مفوضه به رسول مکرم اسلام که ولایت فقیه نیز شعبه ای از آن است، نمی تواند در ذیل احکام فرعیه اسلام باشد. تمسک حضرت آقا به آیه شریفه «إنّ الله لایغیر ما بقوم حتی یُغیروا ما بانفسهم»، ناظر به حرکت تکاملی یکپارچه و فراگیری است که باید در همه ارکان و اضلاع جامعه جاری شود.👇 https://eitaa.com/alimohammadi1389/615