#یا_عزیز
#عبدالواسع_جبلی
#شکایت
#شعرهایی_که_دوست_میدارم
.
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
وز هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشتهست باشگونه همه رسمهای خلق
زین عالم نبهره و گردون بیوفا
هر عاقلی به زاویهای مانده ممتحن
هر فاضلی به داهیهای گشته مبتلا
وآن کس که گوید از ره دعوی کنون همی
کاندر میان خلق ممیّز چو من کجا؟
دیوانه را همینشناسد ز هوشیار
بیگانه را همیبگزیند بر آشنا
با یکدگر کنند همی کبر هر گروه
آگاه نی کز آن نتوان یافت کبریا
هرگز بسوی کبر نتابد عنان خویش
هر ک آیت نخست بخواند ز هل أتی
با این همه که کبر نکوهیده عادتیست
آزاده را همه ز تواضع بود بلا
گر من نکوشمی به تواضع نبینمی
از هر خسی مذلت و از هر کسی عنا
با جاهلان اگر چه به صورت برابرم
فرقی بود هرآینه آخر میان ما
مهر شهان ز قوت ستوران بود پدید
گر چه زمرد است به دیدار چون گیا
آمد نصیب من ز همه مردمان دو چیز
از دشمنان خصومت و از دوستان ریا
بر دشمنان همی نتوان بود مؤتمن
بر دوستان همی نتوان کرد متکا
قومی ره منازعت من گرفتهاند
بیعقل و بیکفایت و بیفضل و بیدها
من جز به شخص نیستم آن قوم را نظیر
شمشیر جز به رنگ نماند به گندنا
با من بود خصومت ایشان عجیبتر
زآهنگ مورچه به سوی جنگ اژدها
زایشان همه مرا نبود باک ذرهای
کز آبگینه ظلم نیاید بر آسیا
گردد همی شکافته دلشان به کین من
همچون مه از اشارت انگشت مصطفی
چون گیرم از برای معانی قلم به دست
گردد همه دعاوی آن طایفه هبا
ناچار بشکند همه ناموس جادوان
در موضعی که در کف موسی بود عصا
ایشان به نزد خلق نیابند رتبتی
تا طبعشان بود ز همه دانشی خلا
زیرا که بی مطر نبود میغ را محل
چونانک بیگهر نبود تیغ را بها
با فضل من همیشه پدید است نقصشان
چون عجز کافران بر اعجاز انبیا
با عقل من نباشد مریخ را توان
با فضل من نباشد خورشید را ذکا
آنم که بردهام عَلَم عِلم در جهان
بر گوشهٔ ثریا از مرکز ثری
شاهان همیکنند به فضل من افتخار
واقران همیکنند به نظم من اقتدا
با خاطرم منیرم و با رای صافیم
کالبرق فی الدجیة و الشمس فی الضحی
عالیست همتم به همه وقت چون فلک
صافیست نسبتم به همه نوع چون هوا
بر همت من است سخنهای من دلیل
بر نسبت من است سخنهای من گوا
هرگز ندیده و نشنیدهست کس ز من
کردار ناستوده و گفتار ناسزا
در پای جاهلان نپراگندهام گهر
وز دست سفلگان نپذیرفتهام عطا
وین فخر بس مرا که ندیدهست هیچکس
در نثر من مذمت و در نظم من هجا
وآن را که او به صحبت من سر درآورد
جویم بدل محبت و گویم به جان ثنا
ور زلتی پدید شود زو معاینه
انگارمش صواب و نپندارمش خطا
اهل هری کنون نشناسند قدر من
تا رحلتی نباشد ازین جایگه مرا
مقدار آفتاب ندانند مردمان
تا نور او نگردد از آسمان جدا
آن گاه قدر او بشناسند بر یقین
کآید شب و پدید شود بر فلک سها
اندر حضر نباشد آزاده را خطر
کاندر حجر نباشد یاقوت را بها
با این همه مرا گلهای نیست زین قبل
زین بیشتر قبول که یابد به ابتدا
تا لفظ من به گاه فصاحت بود روان
بازار من به نزد بزرگان بود روا
لیکن چو صد هزار جفا بینم از کسی
ناچار اندکی بنمایم ز ماجرا
زآن است غبن من که گروهی همیکنند
با من به دوستی ز همه عالم انتما
وآن گه به کام من نفسی برنیاورند
در دوستی کجا بود این قاعده روا
آزار من کشند به عمدا به خویشتن
زآن سان که که کشد به بر خویش کهربا
در فضل من کنند به هر موضعی حسد
در نقص من دهند ز هر جانبی رضا
با ناصحان من نسگالند جز نفاق
با حاسدان من ننمایند جز صفا
ور اوفتد مرا به همه عمر حاجتی
بیحجتی کنند همه صحبتم رها
مرد آن بود که روی نتابد ز دوستی
لو بست الجبال او انشقت السما
@alimohammadmoaddab
#یا_عزیز
#چهره_سال_داستان_انقلاب
#علیاصغر_عزتیپاک
...ما توجیه نبودیم
نمیدانستیم باید همه چیز را رها کنیم
نمیدانستیم باید مایوس و شکستخورده باشیم
ما کودکانی بودیم که در مجلس ختم میدویدیم و بازی میکردیم
و اینگونه بود که ادبیات انقلاب اسلامی، نفس تازهای گرفت
و نسلی تازه به میدان آمد
در گفتگو با علیرضا سمیعی، در میزگردی درباره مجله سوره، این حرفها را گفتم
علیاصغر عزتیپاک، با نوشتههای ارجمندش، با شفقت بینظیرش و زیست معلمانهاش و با شور و حالی از این جنس، باعث تجدید مطلع ادبیات داستانی انقلاب شد و با عمری که نذر ادبیات کرد جریانی ساخت که برکاتش تازه آغاز شده است. او با نوشتههایش نمونهسازی کرد و با نفسش آدم ساخت و در شهرستان ادب، مدرسه رمان را ایجاد کرد که امروز درختی برومند و بارآور است و هر کسی در گوشه و کنار ایران سعی دارد یکی شبیه آن را بسازد
صدای او و همنفسانش در نسل نو داستاننویسان انقلاب اسلامی ایران امروز از همه جا به گوش میآید
خدا نگهدار تو باشد برادرم! علیاصغرم!
دلت به وصلِ گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانهٔ توست!
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
@ezzatipak 👈نشانی بله و روبیکا
#یا_عزیز
#چهره_سال_هنر_انقلاب_اسلامی
#محمد_مهدی_سیار
سالهاست که محمدمهدی سیار را میشناسم.درباره او بارها نوشتهام و گفتهام و اگر عمر و توفیقی باشد باز هم خواهم نوشت و خواهم گفت. هنر چهره زمانه است و بدا به حال روزگاری که هنرمند نداشته باشد، چهره عزیز سیار در شعر و ترانه و نوحه و تفکر و در نفسهایی که در کنار جمعی از خوبان خرج ساختن بنای شهرستان ادب کرده است درخشان و متمایز است. خداش در همه حال از بلا نگهدارد
برادر عزیز من
محمدمهدی جان!
حُسن تو همیشه در فزون باد
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
@mmsayyar
#یا_عزیز
«کوهستانی از آسمان فرود آمد
با پرنده های بسیار
با چشمهها و آهوانی شگفت
و شیرهایی که شبها میگریستند
کوهستانی از آسمان فرود آمد
و میهنم از نو بنا شد
بر زمینهای از ابر
نزدیکتر به خورشید
نزدیکتر به ماه
نزدیکتر به شاخههای بهشت
کوهستانی از آسمان فرود آمد
و لالههایی غریب بر دامنههایش رستند
باران که میآمد
چلچلهها صلوات میفرستادند
کوهستانی از آسمان فرود آمد
که نیهایش شبانیهای پیامبران را تلاوت می کردند
حالا ما تا همیشه چشمهها و قلههای آن کوهستانیم
درختان آن کوهستان و شبانان آن کوهستان
اگر باور ندارید از پروانه ها و شقایق ها بپرسید
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
#یا_عزیز
خدایا به بیتابی کودکان
به شبهای بیخوابی کودکان
به دلهای لرزان به چشمان داغ
به سوسوی لرزیدن هر چراغ
به زخم بدنهای رنجورشان
به چشمان مجروح و بینورشان
به اندوهشان گاه رگبارها
به فریادشان زیر آوارها
به آندم که آرامش خوابشان
شد آشفته با بمبهای گران
پر از ترس از خواب برخاستند
چو شمعی دمادم به جان کاستند
خدایا به این بیگناهان قسم
به این رنج بیحد انسان قسم
به تشویش دلهای این کودکان
کزین دشمن دیومان وارهان
از این خواب ما را تو بیدار کن
جهان را مهیای دیدار کن
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
#یا_عزیز
به یاد شهیدان #جهاد_مغنیه و #سردار #محمدعلی_اللهدادی
مذاکرات پیچیده بود
رگبار حرفها و طرحهای تازه
ایدههای نو و انفجاری
و بیانیههای خوشهای
مذاکرات پیچیده بود
نمایندگان شیطان جا عوض میکردند
و صدایی از آنها در نمیآمد
سکوت میکردند و به ناگاه با هم هجوم میآوردند
گوش میدادند و سخن میگفتند
شما با نمایندگان تامالاختیار شیطان بزرگ مذاکره کردید
که گزینههای روی میزشان سرهای بریدة کودکان سه ساله بود
بازی فوتبال
انفجار قبور صحابه و اولیا
و فروش دخترکان در بازارهای روز
شما با نمایندگان تامالاختیار آمریکا مذاکره کردید
با داعش و دموکراسیخواهان وارداتی در سوریه و عراق
هر بمبی که منفجر میشد
گزینهای داشت با صدای آلن ایر
که با فارسی شیرینی، شهادت برخی از شما را تبریک و تسلیت میگفت
موشکها مودب و هوشمند
میدانستند در پنجره کدام خانه
خنده کدام کودک را آتش بزنند
خطوط آتش صریحترین بخش توافق پیشنهادی بودند
و مینها کلماتی دوپلو در متن
شما با داعش نجنگیدید
و با آرای مسلح وارداتی در سوریه و عراق
شما با آمریکا مذاکره کردید!
و این صریحترین
و صادقانهترین گفتگوی مستقیم میان فرشته و شیطان بود
مذاکراتی پیچیده و فشرده میان هیاتهای باران و هیاتهای آتش
هیاتهای بهار و هیاتهای تبر
هیاتهای شهیدان و هیاتهای جهنمیان
آمریکا بمب اتمی بزرگی است
که کریستف کلمب کشف کرد
و شهیدان آن را خنثی خواهند کرد
☘🌹☘در همایش سوختگان وصل ویژه شعر نو و سپید، به یاد شهید سید رضی موسوی این شعر را خواندم. چند سال است که به خاطر فشارهای کاری و ...نتوانسته ام شعرهایم را جمع و جور کنم و منتشر کنم . این شعر را هم مدتی گم کرده بودم🌹. خدا همه ما را عاقبت بخیر کند.
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
هدایت شده از علی محمد مودب (اشعار و آثار
#یا_عزیز
«کوهستانی از آسمان فرود آمد
با پرنده های بسیار
با چشمهها و آهوانی شگفت
و شیرهایی که شبها میگریستند
کوهستانی از آسمان فرود آمد
و میهنم از نو بنا شد
بر زمینهای از ابر
نزدیکتر به خورشید
نزدیکتر به ماه
نزدیکتر به شاخههای بهشت
کوهستانی از آسمان فرود آمد
و لالههایی غریب بر دامنههایش رستند
باران که میآمد
چلچلهها صلوات میفرستادند
کوهستانی از آسمان فرود آمد
که نیهایش شبانیهای پیامبران را تلاوت می کردند
حالا ما تا همیشه چشمهها و قلههای آن کوهستانیم
درختان آن کوهستان و شبانان آن کوهستان
اگر باور ندارید از پروانه ها و شقایق ها بپرسید
#علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab