eitaa logo
علی محمد مودب (اشعار و آثار
670 دنبال‌کننده
111 عکس
51 ویدیو
5 فایل
شعر 💢 کانال رسمی علی محمد مؤدب 💢 ارتباط با ادمین 🆔 صفحه رسمی اینستاگرام : http://instagram.com/alimohammadmoaddab 🆔 وبسایت : 🌐 https://ammoaddab.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قطعه پیکار از منظومه صوتی سرباز آهنگساز: آرمان مهربان خواننده: امیرحسین سمیعی شاعر :علی محمد مودب . @alimohammadmoaddab
نگین سلیمان.mp3
6.49M
نگین سلیمان خواننده: بهرام پاییز آهنگساز :امیرحسین سمیعی شاعر : علی‌محمد مودب @alimohammadmoaddab
کوه‌ها به یاد قامت تو مهربان تر از همیشه سایه بلند گله‌های قوچ می‌شوند دشت‌‌‌‌‌ها به پاس مهربانی تو رودخانه‌های امن کوچ می‌شوند ایستاده‌ای در آسمان و از مدیترانه تا خلیج فارس کودکان به دیدن تبسم تو شادمانه‌اند خانه‌ها به اقتدای شانه‌های استوار تو تا همیشه خانه‌اند در سکوت صبح، غنچه از تو نام می‌برد هر کجا گلی شکفته چهره تو را به یاد جویبارها می‌آورد قله بلند ابرها و بادهای غیرت و شکوه دامن تو آشیانه بهارها و بره‌ها جنگل از تو شادمانه است و سبز بی‌هراسی از هجوم اره‌ها نام تو تلاوت مدام رودها شادی سرودها خنده تو جرات طلوع خنده‌ها ما به یمن عشق‌ها که باختی ما به یمن بازوانت از برنده‌ها شدیم بعد تو دسته دسته در زلال آسمان پرنده‌ها شدیم . @alimohammadmoaddab
. هر کجا گلی شکفته چهره تو را به یاد جویبارها می‌آورد . @alimohammadmoaddab
هدایت شده از  ویرافیک
🔳 فیاض: سیاست نه فقط در ایران بلکه در جهان سقوط کرده است 👈🏿 آن‌چه در خیابان‌ها دیدیم، برآیند تتلوئیسم سیاسی بود. 👈🏿 باید دموکراسی مبتذل سلبریتیسم را رها کنیم و از متفکران استفاده کنیم. ✍ ابراهیم فیاض، جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران: ▪️از دوره ریگان در آمریکا، لیبرالیسم به سمت مذهب‌گرایی رفت و این زمینه‌ای برای ورود سلبریتی‌ها به میدان سیاست شد و در ادامه، سلبریتی‌ها برای پیش بردن این سیاست (لیبرالیسم مذهبی) به میدان آمدند. یکی از سردمداران این جریان، مایکل جکسون بود که در کنار ریگان قرار گرفت. ▪️در ایران سلبریتی‌ها بعد از ماجرای دوم خرداد وارد سیاست شدند. در ابتدا، دوم خردادی‌ها سوسیال دموکرات بودند، اما بلافاصله به سمت لیبرالیسم کشیده ‌شدند و به سوی سلبریتی‌های سینمایی و ورزشی هجوم آوردند. دولت احمدی‌نژاد با وجود این‌که در ابتدا خود را به عنوان دولتی مردمی معرفی می‌کرد، بعد از دو، سه سال با سلبریتی‌های سینمایی رابطه برقرار کرد. ▪️سیاست‌مداران لیبرال و سوسیال دموکرات در جامعه ما به دنبال اعتبار اجتماعی بودند و می‌کوشیدند این اعتبار را از طریق سلبریتی‌ها کسب ‌کنند و سلبریتی‌ها نیز این اعتبار اجتماعی را به ازای کسب ثروت از بیت‌المال معاوضه می‌کردند و اینجا بود که سلبریتی‌ها به قهرمان‌های پوشالی جامعه بدل شدند. در همه جوامع سوسیالیستی و لیبرالیستی غرب، متفکران فقیرند و هرگز از ثروت‌های افسانه‌ای سلبریتی‌ها بهره‌ای ندارند. ▪️در کشور ما هم به دنبال سلبریتیزه ‌شدن سیاست است که جریان‌هایی همچون تتلوئیسم شکل می‌گیرد. یک اسم بی‌معنا، نمایندگی این جریان را در دست می‌گیرد که نه صدا دارد و نه هنر خوانندگی و فقط به واسطه اینکه رکیک است و در کنسرت خود فحاشی‌کرده و حرف‌های رکیک می‌زند، توانسته توجه بسیاری را به خود جلب کند. ▪️متأسفانه جوان امروز را می‌توان در «تتلوئیسم سیاسی» دید و آنچه این روزها در خیابان می‌بینیم، برآیند تتلوئیسم سیاسی است. امروز ما با اوج سلبریتیسم سیاسی مواجه‌ایم. در این وضعیت سیاست به اوج رذالت می‌رسد. ▪️سیاست نه فقط در ایران، بلکه در جهان سقوط کرده است. قهرمان‌های پیش از سیاستِ دوره مدرن، فیلسوفان و متفکران بودند، اما در دوره‌ای که پست‌مدرن شروع شد، این‌ها کنار رفتند و سلبریتی‌ها جایگزین شدند. به تعبیری دیگر، رابطه مستقیم میان سلبریتی‌ها و سیاست برقرار شد. ▪️برای نمونه، امانوئل مکرون، رئیس ‌جمهوری فرانسه، برای تماشای جام جهانی و در اصل برای انتخابات آینده و کسب راأی به سلبریتی‌ها پیوسته و از آنها اعتبار می‌گیرد و این اقدام تاکنون در سیاست سابقه نداشته است. در این حالت، سیاست از سیاست خارج می‌شود و در واقع، مبتذل می‌شود؛ یعنی در جامعه، سیاست آن وجهه‌ای را که تاکنون داشته است، از دست می‌دهد. ▪️در ایران صداوسیما بیشترین نقش را در به وجود آمدن سلبریتی‌ها ایفا کرده است. صداوسیما به آن‌ها نه‌تنها پول بلکه شهرت و قدرت اجتماعی می‌دهد و آنها را مطرح می‌کند. در این حالت برخی از سلبریتی‌ها که سواد هم ندارند، در بحث‌های اجتماعی و سیاست اظهار نظر می‌کنند و جامعه را به آتش می‌کشانند. ▪️کشورهای پیشروتر، سلبریتی‌ها را در سطح پایین قرار می‌دهند. در کشورهای پیشرو به هیچ عنوان سلبریتی‌ها جرئت اظهار نظر در این ماجراها را ندارند. سلبریتی‌ها نباید مرجعیت سیاسی پیدا کنند؛ این‌ها اگر در غرب باشند و در مسائل سیاسی و امنیتی صحبت کنند، از نظر قضایی تحت فشار قرار می‌گیرند. ▪️اکنون به جای این‌که متفکر دینی بیاید از دین حرف بزند، سلبریتی‌ها از این موضوع می‌گویند. اینستاگرام و شبکه‌های اجتماعی سلبریتی‌ها را مرجع فکری قرار داده‌اند و در واقع در عرصه سیاسی دشمن روی آنها حساب کرده بود. در مقابل، حکومت باید این دموکراسی مبتذل سلبریتیسم را رها کند و از متفکران استفاده کند. @virafic
هر مادری گلی ست ز بستان فاطمه طفلی ست در صفوف دبستان فاطمه این مادران که جان دل و نور دیده‌اند با شهد مهر خویش شهید آفریده‌اند ما هر چه می‌شویم ز احساس مادر است رزق جهان ز گردش دستاس مادر است @alimohammadmoaddab
هدایت شده از رضا یزدانی
📎کانال تعدادی از شاعران انقلابی کشور در پیام‌رسان ایتا: 📍علیمحمد مودب @alimohammadmoaddab 📍میلاد عرفان پور @erfanpoor 📍سیدمحمدمهدی و سیدعلیرضا شفیعی @shafiepoems 📍مهدی جهاندار @mehdi_jahandar 📍داود رحیمی: @davud_rahimi 📍رضا ابوذری: @rezaaboozari 📍رضا یزدانی @rezayazdaanii 📍محمد خادم @khadempoet 📍محسن ناصحی @nasehi_mohsen 📍مبین اردستانی: @Mobin_Ardestani 📍حسن زرنقی: @h_zarnaghi
. غریبم جز تو می‌دانم رفیق و آشنایی نیست صدایت می‌زند اندوه من، جز تو خدایی نیست بلد یا نابلد سوی تو می‌پوید نیاز من که جز ناز تو در شش ‌سوی عالم ماجرایی نیست همین هیچم که محتاج تو هستم هرچه فرمایی همین هیچم، همین هم بر درت کم ادعایی نیست کجاها رفته‌ام در جست‌وجو، برگشته‌ام خالی کجایی ای که خالی از تو می‌دانم که جایی نیست تو را می‌خوانم امشب بر بلندی‌های فریادم ببین در کوهسار ناله جز بغضم صدایی نیست . مرا پیدا کن از هر های و هو، در صحبتت گم کن که از من در کف من هیچ غیر از ردپایی نیست @alimohammadmoaddab
سیطره متوسط‌ها و آغاز عصر انحطاط-علی محمد مودب «اگر قله مرتفع بود، دامنه زیبا می‌شود.» چند روز قبل این جمله زیبا را در فیلم یکی از سخنرانی‌های مهم شهید حاج قاسم سلیمانی در بزرگداشت شهدای استان گیلان شنیدم. این حکمت که البته حکمتی کهن است، کلید فهم بسیاری از مشکلات است. وقتی در هر کاری به آدم‌های اصیل و اصلی رجوع کنیم و کار را به آن‌ها بسپاریم، به طور طبیعی سامان امور درست می‌شود و هر کسی جای خود را پیدا می‌کند و آدم‌های دیگر هم نقش خودشان را درست ایفا می‌کنند. اما وقتی آدم‌های درجه چندم و متوسط‌ها و قدکوتاهان، میدان را در دست می‌گیرند، همه چیز پریشان می‌شود. یکی از تبعات بسیار ناگوار کشمکش‌های داخلی اجتماع این است که به نیرو‌های متوسط رجوع می‌شود. قله‌های بخشی از اجتماع فردای منازعه‌ها کناره می‌گیرند و از آن طرف با اعمال نفوذ مانع از برجسته شدن ومیدان دار شدن قله‌های طیف مقابل می‌شوند و در این کشمکش هر دو گروه در نهایت به میان داری و میدان داری متوسط‌ها و ضعیف‌ها رضایت می‌دهند. یکی از دلایل و تبیین‌های فشل شدن و ضعیف شدن جامعه پس از منازعه‌های داخلی، همین ماجراست. هر دو گروه به نوعی قهر می‌کنند و آدم‌های متوسط تاخت و تاز می‌کنند و این گونه است که به قول فروغ فرخزاد: در سرزمین قدکوتاهان، معیار‌های سنجش همواره بر مدار صفر سفر کرده‌اند. جامعه ایران به شدت در تمام سده اخیر به خاطر منازعه درونی غرب گرایان با سنت گرایان در معرض این بحران بوده است و به همین خاطر روز به روز نهاد‌های فرهنگی آن تضعیف شده است. در یکی دو دهه اخیر هم منازعات سیاسی و اجتماعی مختلفی که رخ داد، به نوعی بر پدیده سیطره متوسط‌ها دمید و ما را بیشتر و بیشتر به ابتذال و انحطاط نزدیک کرد. پیش از این در یادداشت‌های مختلفی به متوسط‌ها و خدمت‌ها و خیانت‌های آنان پرداخته ام؛ اما اگر هم خوبی‌هایی داشته باشند، اگر مراقبت نکنیم، در مجموع متوسط‌ها میل به تغییر استاندارد‌ها دارند و همه چیز را روی شیب نزول قرار می‌دهند و با تسلط متوسط‌ها عصر انحطاط آغاز می‌شود. در دو دهه اخیر میدان فرهنگ و هنر ایران را متوسط‌ها اداره کرده اند. متأسفانه متوسط‌ها علاوه بر میان داری در منازعات اجتماعی، ویژگی دیگری دارند که باعث می‌شود میان دار بمانند و آن این است که باوجود ظاهر و ادعای نخبگی و فرهیختگی، بسیار حرف شنو و مطیع هستند و این گونه است که همیشه جعلی‌ها بر آدم‌های اصیل و اصلی ترجیح داده می‌شوند و به مرور خودشان به معیار تبدیل می‌شوند؛ بدین گونه ضمن ایجاد توهم قله بودن در خود هر روز سعی در پوک کردن ما داشته اند؛ اما در روز بحران عیار متوسط‌ها مشخص می‌شود.آن‌ها توان نگه داشتن اعصاب خود را ندارند و وقتی در مسائل مشکل دهن باز می‌کنند و حرفی می‌زنند، عوام زدگی خود را عیان می‌کنند. البته که عاقلان از این قصه باخبر بوده اند؛ اما حالا با روز‌ها و توان‌ها و بودجه‌هایی که آن‌ها مصرف کرده اند، چه کنیم؟ عاقبت سیطره متوسط‌ها اگر هوشیار نباشیم، چیزی جز فشل و زوال و انحطاط نیست. به نقل از روزنامه شهرآرا @alimohammadmoaddab
هوای تو آزادی و شادی است زمین تو میدان آزادی است تو در سایه سبز عبدالعظیم پری از گُل و خنده و یاکریم پر از یاکریمی تو هر پنجره پر از یاکریمی تو هر حنجره تو ما را دل جست‌وجو داده‌ای وزان جست‌وجو آبرو داده‌ای تو آموختی رسم فریاد را تو آتش زدی بیخ بیداد را در آتش چو مشروطه‌ خود سوختی به ما درس آزادی آموختی وطن‌خواهی از تو پرآوازه شد به تو نام ایران زمین تازه شد عدالت تو از حاکمان خواستی ز شاهان تو این مُلک پیراستی دماوند تصویر پاینده‌ات بهار و مدرس نماینده‌ات تو سهراب را شهر رویا شدی پناه دل تنگ نیما شدی تو جمع خراسان و گیلان شدی تو آیینة حُسن ایران شدی لر و ترک و کرد و عرب جمع شد دماوندت این جمع را شمع شد دماوندت آرامش جان ماست نماد سر سربلندان ماست همه با تو سبز و شکوفا شدند چنین در تو من‌های ما، ما شدند خمینی چراغ جماران توست امام تو، پیر شهیدان توست سلام تو اسلام را زنده کرد امام تو این نام را زنده کرد به جز تو از آن یار، دعوت که کرد به سوگ امامش، قیامت که کرد؟ تو شهر شهیدان جاوید ما تو در آخرین رزم امید ما جهان محو تصویر توفانی‌ات خداحافظی با سلیمانی‌ات اگر چند گاهی دل‌آشفته‌ای تو با شرق، از آسمان گفته‌ای امید است نام شهیدان تو تماشای لبخند چمران تو امید است قاسم سلیمانی‌ات امید است یار خراسانی‌ات تو آوازة‌ تازة ‌مشرقی! به تو گرم هر سو دل عاشقی! دل گرم این مُلک و کشور تویی تو تهرانی، امید خاور تویی آلبوم را از تارنماهای موسیقی دریافت کنید @alimohammadmoaddab
هدایت شده از ۵۳۴۰۱
🔗کانال تعدادی از شاعران متعهد کشور در پیام‌رسان ایتا 📍آفتابگردان‌ها [شاعران جوان انقلاب اسلامی]: @Aftabgardan_ha 📍دکتر محمدرضا ترکی: @faslefaaseleh 📍دکتر رضا شیبانی: @zahrdaroo 📍حسن خسروی وقار: @hasankhosravivaghar 📍مجتبی خرسندی: @Mojtaba_khorsandi 📍حسن بیاتانی: @telkalayyam 📍رضا یزدانی: @rezayazdaanii 📍علی‌محمد مودب @alimohammadmoaddab 📍میلاد عرفان پور @erfanpoor 📍سیدمحمدمهدی و سیدعلیرضا شفیعی @shafiepoems 📍داود رحیمی: @davud_rahimi 📍رضا ابوذری: @rezaaboozari 📍محمد خادم @khadempoet 📍محسن ناصحی @nasehi_mohsen 📍مبین اردستانی: @Mobin_Ardestani 📍حسن زرنقی: @h_zarnaghi 📍حجت‌الاسلام محمدحسین انصاری‌نژاد https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
مادر سلام و صبح و ترانه است نور چراغ و گرمی خانه است مادر نگاه و بوسه و لبخند آغوش گریه‌های شبانه است آیینه‌‌ای‌ست تا ابدیت بر گیسوی پریش تو شانه است یک ذرّه دست تو که بسوزد جانش پر از لهیب و زبانه است عشقی است بی‌دریغ و شگفتا عشقی چه بی بها و بهانه است ایثار بی‌توقّع و نابش انگار قصّه است و فسانه است او را ندیده‌ایم همیشه هرچند آفتاب زمانه است قلبی در انتظار صدایی چشمی به سوی در نگران است بخشندگی‌ست اوّل و آخر مادر که از خدای نشانه است مادر که تا همیشه همین است مادر که تا همیشه همان است @shahrestanadab @alimohammadmoaddab
سایه مهر تو را چندی ست من بر سر ندارم روز مادر آمد و امسال من مادر ندارم چشم می‌گردانم و ای داد چشمان تو بسته است وای من آیینه چشم تو را دیگر ندارم چشم بر من بسته‌ای اما نگاهت تا ابد هست تو دعاگوی منی هر جا که یاریگر ندارم یادگاران عزیزت خواهرانم خواهرانم شکر خواهر دارم از دنیا اگر مادر ندارم دخترم تکرار تصویر تو در آیینه من بعد تو دلگرمی دنیا جز این دختر ندارم زندگی با یادت ای جان، مرگ با شوق تو زیباست با امید دیدنت دیگر غم محشر ندارم @alimohammadmoaddab
هدایت شده از میراث
باران مرا به یادِ تو آیا می‌آوَرَد؟ باران‌ تو را به یادِ من اما می‌آورد باران چه میهمان عزیزی‌ست، با خودش انبوه خاطرات به دنیا می‌آورد هر روز پشت پنجره، لطفِ خیال تو دستی به مهربانی بالا می‌آورد باران؛ سکوتِ منجمدِ سال‌های سال خود را به پیشِ چشمِ تماشا می‌آورد عشق است، عشق، عشق که هر موجِ رفته را با پای خود دوباره به دریا می‌آورد تا دل بَرَد دوباره‌تر و عاشقانه‌تر امروز می‌بَرَد دل و فردا می‌آورد پژمرده‌ام که بوسه بباری بر این کویر باران چقدر حال مرا جا می‌آورد! @Mobin_Ardestani . . @hasankhosravivaghar
خورشید صبحگاه که می‌تابد هر بار تصویر مهربانی تو تازه می‌شود ما باز کودکان تو هستیم در روستای کوچک شادی تو پرتو همیشۀ مهری بی منّت و دریغ تو پرتو مبارک مهری آن مهر مادرانه که می‌روبد از خانه‌های خاطر ما تا هست تاریکی و مرارت و رخوت را -: حرکت شو بچّه‌جان! حرکت شو مادرم! حرکت شو دخترم! حرکت شو، دیر شد! ما را تو باز راه می‌اندازی از خواب‌های مسخره می‌گیری بیدار می‌کنی خورشید صبحگاه که می‌تابد تو مثل نور در همه سو کار می‌کنی گوساله می‌دود گوساله می‌دود در رخوت حیات تا تازه‌تر کند یاد هبوط را با سطل شیر آمده‌ای خرّم گویا درخت توت: - اُ بچَّه! دیر شد بی‌گاه شد، ببین! گویا درخت توت دوشیده شیر تازه و شیرین خاک را چادر نماز تو تا پهن می‌شود بر خاک و آفتاب من در ابر شاخسار پر از توت انگار کن که روح تو باشم پرواز می‌دهم باران توت را تا کودکانت این‌همه شادی را بردارند صبحانه نان گرم تنوری صبحانه شیر داغ صبحانه مثکه، خنده و آرامش صبحانه باز خورشید صبحگاه که می‌تابد خورشید صبحگاه که می‌تابد زن آن سوی دریچه گویا درخت گل گل‌های گُل‌گلاب ای مؤمن صبور! مادر! دُرّ یتیم من! ای زن تو از سلالۀ پیغمبری مگر کاین‌گونه تا همیشه عطر گل محمّدی از نامت می‌ریزد پیوسته در شیشه‌های روح در خاطرات شادی و اندوه یا صبح‌ها مگر در آن نماز سادۀ خواب‌آلود دست قنوت تو مثل قنات نور به کوثر رسیده بود کاین‌گونه نور را چون توت از شاخه چیده بود خورشید صبحگاه نمی‌تابد وقتی تو نیستی خورشید صبحگاه که می‌تابد ای خانه‌های گنبدی خاکی آن آفتاب کو؟ جوی وضوی صبح درِ حولی معنای آب کو؟ آن کوزه گلینِ صمیمی کو؟ کو کوزه‌ای که مستی ما بود؟ ای ریسه‌های منتشر بید! ای چشم‌های برگ! آیا ندیده‌اید کجا گم شد؟ آن روسری که باز ندیدیمش تا بود و بود ما پسرانش هم ای ساقۀ معطّر گل‌های گُل‌گلاب! آن دست کو که هستی ما بود؟ چون شاخۀ شکستۀ گل‌های پرپرم ای وای مادرم؟ کو؟ کو؟ آن شاخسار پُربَر زردآلو آن سایه‌سار سیب آن سایۀ عزیز و کریم توت بابا! کجاست؟ کو؟ ای خواهران من! در چهره‌هایتان آن چهرۀ مقدّس جاوید لبخند می‌زند بسیار خسته‌ام باز چون کودکی که از مرکب با صورت اوفتاده به خاکم دندان گفتگو که ندارم تا درد خویش را بشمارم مادر! مادر! مادر! من باز هم مریض تو هستم محتاج اینکه مرهمی از مهرت بر بازوان درد ببندی محتاج شیر گرم محتاج تلخِ مزّۀ مُملایی یادت که هست؟ آن روز سخت را من با دهان به خاک که افتادم دستان مهربانی تو موسیقی لطیف شفا بود چشمت نگاه گرم خدا بود مادر بیا به خواب من و باز لالایی‌ای بخوان ای آفتاب جان من، ای ماه! با آن نوای مهر که می‌تابد تا هست در رگان من انگار: سرشار و جاودانه که الله الله الله الله الله... *توضیح اصطلاحات احتمالاً غریب متن: حرکت شو: بلند شو ! بیدار شو! اصطلاحی که مادرم برای بیدارکردن ما به کار می‌برد اُ بچه: آهای بچّه! مُملایی: نوعی داروی گیاهی که از ریشۀ گیاهی کوهی تهیه می‌شد و برای کوفتگی و ضرب‌دیدگی بسیار مفید و مؤثر بود مثکه: بر وزن پنکه، کره حولی بر وزن کولی: حیاط را می‌گفتیم گُل‌گلاب: گل محمدی الله الله الله الله: مادرم این‌طوری لالایی می‌گفت . @alimohammadmoaddab
. دریایم من سراپا آغوش خواهی بیا خواهی برو! . @alimohammadmoaddab
. سوختی تا خانه ما را نسوزاند غمی بر مزارت اشک‌های عاشقان فانوس‌هاست زیستی در شعله‌ها و پر زدی با شعله‌ها زندگی با مرگ، شرح غیرت ققنوس‌هاست . @alimohammadmoaddab
زیر سم‌های بزهای کوهی چکمه‌ها، تیشه‌های پیاپی زیر برف بلند زمستان خسته، یخ‌بسته ،بی تکیه‌گاهم کوهم آری، ولی بی‌پناهم!     @alimohammadmoaddab
. آشیانه ی پرندگان مرده ام حال من حال مسجدی که تمام شب بی نماز مانده است و آفتاب سر زده است حال مسجدی قدیمی و بزرگ که از اذان صبح تا صلاتِ ظهر هر چه فکر کرده جز توریست ها هیچ کس به خاطرش نیامده است! @alimohammadmoaddab
دل به ابرهای هرزه خوش مکن! روی با ستارگان تُرُش مکن! هیچ، هیچ، هیچ هیچ غیر حرف آسمان درست نیست آسمان هر آنچه دود را ز یاد می برد پیش بینی هوای این و آن درست نیست موضع خروسکان بادسنج را باد می برد! @alimohammadmoaddab
سر پیچیدن با زلف تو دارد سر من کز سر نیزه مرا سخت هوایی کرده است @alimohammadmoaddab
. برگ برگ شاخه شاخه، دسته دسته دست دست گلفروش خردسال را باد برده است! @alimohammadmoaddab
. غریبم جز تو می‌دانم رفیق و آشنایی نیست صدایت می‌زند اندوه من، جز تو خدایی نیست بلد یا نابلد سوی تو می‌پوید نیاز من که جز ناز تو در شش ‌سوی عالم ماجرایی نیست همین هیچم که محتاج تو هستم هرچه فرمایی همین هیچم، همین هم بر درت کم ادعایی نیست کجاها رفته‌ام در جست‌وجو، برگشته‌ام خالی کجایی ای که خالی از تو می‌دانم که جایی نیست تو را می‌خوانم امشب بر بلندی‌های فریادم ببین در کوهسار ناله جز بغضم صدایی نیست . مرا پیدا کن از هر های و هو، در صحبتت گم کن که از من در کف من هیچ غیر از ردپایی نیست @alimohammadmoaddab
. منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا وز هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا گشته‌ست باشگونه همه رسمهای خلق زین عالم نبهره و گردون بی‌وفا هر عاقلی به زاویه‌ای مانده ممتحن هر فاضلی به داهیه‌ای گشته مبتلا وآن کس که گوید از ره دعوی کنون همی کاندر میان خلق ممیّز چو من کجا؟ دیوانه را همی‌نشناسد ز هوشیار بیگانه را همی‌بگزیند بر آشنا با یکدگر کنند همی کبر هر گروه آگاه نی کز آن نتوان یافت کبریا هرگز بسوی کبر نتابد عنان خویش هر ک آیت نخست بخواند ز هل أتی با این همه که کبر نکوهیده عادتیست آزاده را همه ز تواضع بود بلا گر من نکوشمی به تواضع نبینمی از هر خسی مذلت و از هر کسی عنا با جاهلان اگر چه به صورت برابرم فرقی بود هرآینه آخر میان ما مهر شهان ز قوت ستوران بود پدید گر چه زمرد است به دیدار چون گیا آمد نصیب من ز همه مردمان دو چیز از دشمنان خصومت و از دوستان ریا بر دشمنان همی نتوان بود مؤتمن بر دوستان همی نتوان کرد متکا قومی ره منازعت من گرفته‌اند بی‌عقل و بی‌کفایت و بی‌فضل و بی‌دها من جز به شخص نیستم آن قوم را نظیر شمشیر جز به رنگ نماند به گندنا با من بود خصومت ایشان عجیب‌تر زآهنگ مورچه به سوی جنگ اژدها زایشان همه مرا نبود باک ذره‌ای کز آبگینه ظلم نیاید بر آسیا گردد همی شکافته دلشان به کین من همچون مه از اشارت انگشت مصطفی چون گیرم از برای معانی قلم به دست گردد همه دعاوی آن طایفه هبا ناچار بشکند همه ناموس جادوان در موضعی که در کف موسی بود عصا ایشان به نزد خلق نیابند رتبتی تا طبعشان بود ز همه دانشی خلا زیرا که بی مطر نبود میغ را محل چونانک بی‌گهر نبود تیغ را بها با فضل من همیشه پدید است نقصشان چون عجز کافران بر اعجاز انبیا با عقل من نباشد مریخ را توان با فضل من نباشد خورشید را ذکا آنم که برده‌ام عَلَم عِلم در جهان بر گوشهٔ ثریا از مرکز ثری شاهان همی‌کنند به فضل من افتخار واقران همی‌کنند به نظم من اقتدا با خاطرم منیرم و با رای صافیم کالبرق فی الدجیة و الشمس فی الضحی عالیست همتم به همه وقت چون فلک صافیست نسبتم به همه نوع چون هوا بر همت من است سخنهای من دلیل بر نسبت من است سخنهای من گوا هرگز ندیده و نشنیده‌ست کس ز من کردار ناستوده و گفتار ناسزا در پای جاهلان نپراگنده‌ام گهر وز دست سفلگان نپذیرفته‌ام عطا وین فخر بس مرا که ندیده‌ست هیچکس در نثر من مذمت و در نظم من هجا وآن را که او به صحبت من سر درآورد جویم بدل محبت و گویم به جان ثنا ور زلتی پدید شود زو معاینه انگارمش صواب و نپندارمش خطا اهل هری کنون نشناسند قدر من تا رحلتی نباشد ازین جایگه مرا مقدار آفتاب ندانند مردمان تا نور او نگردد از آسمان جدا آن گاه قدر او بشناسند بر یقین کآید شب و پدید شود بر فلک سها اندر حضر نباشد آزاده را خطر کاندر حجر نباشد یاقوت را بها با این همه مرا گله‌ای نیست زین قبل زین بیشتر قبول که یابد به ابتدا تا لفظ من به گاه فصاحت بود روان بازار من به نزد بزرگان بود روا لیکن چو صد هزار جفا بینم از کسی ناچار اندکی بنمایم ز ماجرا زآن است غبن من که گروهی همی‌کنند با من به دوستی ز همه عالم انتما وآن گه به کام من نفسی برنیاورند در دوستی کجا بود این قاعده روا آزار من کشند به عمدا به خویشتن زآن سان که که کشد به بر خویش کهربا در فضل من کنند به هر موضعی حسد در نقص من دهند ز هر جانبی رضا با ناصحان من نسگالند جز نفاق با حاسدان من ننمایند جز صفا ور اوفتد مرا به همه عمر حاجتی بی‌حجتی کنند همه صحبتم رها مرد آن بود که روی نتابد ز دوستی لو بست الجبال او انشقت السما   @alimohammadmoaddab