🌿🌺🌿🌺🌿🌺 کلمات سیدالشهداء علیهالسلام در کربلا و مباهات به حضرت حمزه سلام الله علیه و هدایت جناب حر بن یزید ریاحی🌿🌺🌿🌺🌿🌺
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🔹شیخ صدوق(ره) به سند خود از امام صادق(صلوات الله علیه) و ایشان از امام سجاد زین العابدین (صلوات الله علیه) نقل کردهاند که فرمود: سیدالشهداء (صلوات الله علیه) در روز عاشورا با صدای بلند خطاب به لشکر عمر بن سعد فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم؛ آيا مرا میشناسيد؟
گفتند: بله، تو پسر رسول خدا و نوّهی او هستی.
فرمود: شما را به خدا، آیا مىدانيد جدّم رسول خداست؟
گفتند: به خدا سوگند بله.
فرمود: شما را به خدا، آیا مىدانيد مادرم فاطمه دختر محمد است؟
گفتند: به خدا سوگند بله.
فرمود: شما را به خدا، آیا مىدانيد كه پدرم على بن ابى طالب است؟
گفتند: به خدا سوگند بله.
فرمود: شما را به خدا، آیا مىدانيد مادربزرگم #خديجه دختر خُويلد اولین زن مسلمان اين امت است؟
گفتند: به خدا سوگند بله
فرمود: شما را به خدا، آیا مىدانيد سيد شهداء #حمزه ، عموى پدر من است؟
گفتند: به خدا سوگند بله
فال
فرمود: شما را به خدا، آیا میدانيد #جعفر طيار در بهشت عموی من است؟
گفتند: به خدا سوگند بله
فرمود: شما را به خدا، آیا مىدانيد اين شمشير رسول خداست که به كمر بستهام؟
گفتند: به خدا سوگند بله
فرمود: شما را به خدا، آیا مىدانيد اين عمامه رسول خداست که بر سر بستهام؟
گفتند: به خدا سوگند بله
فرمود: شما را به خدا، آیا مىدانيد على(علیه السلام) در مسلمان شدن بر همه مقدّم است؟! و در علم و حلم از همه برتر است و او ولىّ و سرپرست هر مؤمن و مؤمنه است؟!
گفتند: به خدا سوگند بله
فرمود: «فَبِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِي»: پس به چه علت خون مرا حلال میشمارید؟ در حالی که پدر من، فرداى قيامت بر حوض کوثر است و مردانى را از آن بر كنار میسازد همانگونه که شتران را از سر آب میرانند و پرچم حمد روز قيامت به دست جد من است.
گفتند: همه اينها را مىدانيم، اما از تو دست بر نمیداريم تا اینکه مرگ را درحالی که تشنه هستی به تو بچشانیم!
امام حسین علیه السلام در آن روز پنجاه و هفت سال داشت، دست مبارک را به محاسن خود گرفت و فرمود: خشم خدا بر يهود آنگاه شدت گرفت كه گفتند: عُزير پسر خداست. و بر نصارى آنگاه شدت گرفت كه گفتند: مسيح پسر خداست و بر مجوس آنگاه شدت گرفت كه آتش را به جاى خدا پرستیدند. و خشم خدا بر مردمى كه پيغمبر خود را كشتند شدت گرفت. و خشم خدا بر اين جمعى كه قصد دارند پسر پيغمبر خود را بكشند شدت گرفت.
←پس حر بن يزيد ریاحی بر اسب خود زد و از لشگر عمر بن سعد به لشگر امام حسين (علیه السلام) آمد و دست بر سر نهاد و گفت: خدايا به تو بازگشتم، توبه مرا بپذير كه دل دوستانت و اولاد پيغمبرت را به هراس انداختم، ای پسر رسول خدا! آيا توبه من قبول است؟ فرمود: آرى. خدا توبهات را پذيرفت. گفت: ای پسر رسول خدا: به من اجازه میدهى به دفاع از شما نبرد کنم؟! حضرت به او اجازه داد و به میدان رفت ....
📗الأمالی،للصدوق(ره)، بیروت: نشر موسسه الأعلمی للمطبوعات، مجلس سیام، ص۱۱۷-۱۲۲