eitaa logo
دانشگاه مجازی اعتیاد
474 دنبال‌کننده
148 عکس
344 ویدیو
31 فایل
💪 دانستنی های اعتیاد علیرضا مختاری طلبه حوزه علمیه قم، سطح چهار، دارای پرونده تخصصی اعتیاد و ورزش از دفتر تبلیغات نویسنده در زمینه: روانشناسی، اعتیاد، موفقیت، دفاع مقدس و.. مربی تیراندازی با کمان مشاوره اعتیاد https://eitaa.com/alirezamokhtai1245
مشاهده در ایتا
دانلود
تاثیر رزق حرام در زندگی👇 🔥 آتش می خوردیم... بگذارید این بار به جای شنیدن تاثیر رزق حرام در زندگی از یک منبری معروف، یک عارف بالله، پای خاطرات کسی بنشینیم که اثر رزق حرام را با گوشت و پوست و استخوان خود حس کرده شاید اثر بیشتری داشته باشد بسم الله👇👇 خاطره یک معتاد بهبود یافته از اثر رزق حرام در زندگی ✍ امروز می خواهم من هم منبر بروم . آیه و روایت بلد نیستم اما چیزی را می گویم که خودم و خانواده ام با تمام وجود درک کردیم و چشیدیم. زندگی خیلی خوبی داشتیم، خوب یعنی شیرین و دلچسب. من و همسرم مثل لیلی و مجنون بودیم. هرچند با وانت کار می کردم و مستأجر بودیم اما غم و غصه هیچ چیزی نداشتیم. دلم خوش بود همسرم با تمام وجود چادر را دوست دارد. پسرم مکبر مسجد است و دختر سه ساله ام کنار مادرش سجاده پهن می کند و برای خودش عالمی دارد. آنقدر یادآوری و گفتن این صحنه ها دلچسب است که حال ادامه دادن ندارم. کاش همیشه همینجور بود. کاش.... خدا نگذرد آن نامردی که پای من را به این کثافت کاری ها باز کرد. آنقدر رقم های درشت نشان داد که وسوسه شدم. قول داده بود گیر نیفتیم که هیچ وقت هم گیر مأمور و پلیس نیفتادیم اما گیر قاضی القضاة دنیا افتادیم. گیر دستگاه قضای خدا افتادیم. به همه گفته بودم مسول پخش کارخانه هستم. صبح ساعت 6 به بهانه کار، از خانه بیرون می زدم و زیر سایه درختان پارک می خوابیدم. نزدیک های ظهر فقط یک بار جنس را از کمربندی تحویل می گرفتیم و به انبار در یکی از روستاها می رساندیم و باز برای خودم می چرخیدم و ساعت سه به عنوان اینکه از کارخانه برگشته ام، به خانه می رفتم. برای همان یک سرویس به اندازه ده روز حمالی با وانت، پول می گرفتم. کم کم کنار وانت، یک پژو برای رفت و آمد خانواده خریدم. یخچال و فریزر دیگر جای گوشت و میوه نداشت. و خیلی چیزهای دیگر که از شرح و تعریف این چند دقیقه خارج است. اما آنچه بسیار مهم بود، اینکه از وقتی پول این کار وارد زندگی ام شد، شاید رفاه ظاهری آمد اما آرامش و خوشی رفت. به چشم خودم می دیدم که کم کم بساط نماز، سجاده و مسجد دارد جمع می شود. خانمم دوستان جدید پیدا کرده بود، چادرش به مانتو و مانتو اش فلان مدل شده بود. دخترم هم دنباله رو مادرش بود یعنی دیگر خبری از سجاده پهن کردن نبود. پسرم که روزی همه محله از ادب و تربیتش تعریف می کردند حالا نه فقط برای محله خودمان بلکه برای چند محله بالاتر و پایین تر هم عبرت شده بود. خودم می دانستم همه اینها چوب آن غلطیست که می کنم اما دلم نمی آمد از آن پول درشت و بی زحمت بگذرم. ادامه وضعیت همسر و فرزندانم آنقدر تلخ و تاریک شده بود که از گفتنش هم خجالت می کشم. از خودم هم خجالت می کشم. دختر دسته گل مردم را که یک عمر سر سفره حلال پدرش نشسته بود را حرام خور کرده بودم. با چشم خودم می دیدم که داریم آتش می خوریم. ظاهرش گوشت و غذا و میوه بود اما باطنش آتش بود. آتشی که حیا، عفت، دین، غیرت، ایمان و ... را سوزاند و خاکستر کرد. به قول بهروز توی فیلم گوزن ها: «خلاف خلافه اینو آقام گفته.» امروز حاج امیر یک روایت خواند که لقمه حلال خودش را در فرزند نشان میده، اصلا فکر نمی کردم بتوانم این اتفاقات را خاطره بکنم اما وقتی نوتم می بینم عجب خاطره ای شده. الان که داخل این چاردیواری گیر افتادم و راه خلاصی از مواد و کمپ ندارم، مطمئن هستم به خاطر آه و نفرین پدر مادرهای آنهایی هست که در معتاد شدنشان شریک بودم. دلم تنگ شده برای همان سفره ساده، برای لحظه ای که وارد خانه می شدم و بچه ها می پریدن روی سر و کولم. به حاجی قول دادم دیگر سمت زندگی گذشته نروم و حاجی هم قول داده یک‌کاری بکند که زن و بچه ام دوباره برگردند سر خانه زندگی. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ┏━━1️⃣🅾️🅾️1️⃣━━     https://eitaa.com/alirezamokhtai1245 ┗━━━💕💰☘️━━   👆👆👆👆